یکشنبه, ۳۰ صَفر ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۸/۲۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

در صفحۀ ۲۸ جزء سوم کتاب شخصیۀ اسلامی(کتاب اصول فقه) در باب "لاحُکم قبل ورودالشرع"  چنین تصریح شده است: «بناء هر عملی‌که از انسان صادر و یا به عمل انسان تعلق گیرد، در شریعت جایگاه و حکمی دارد و هر حکمی دلیلی دارد که از خطاب شارع بر آن دلالت کرده است؛ زیرا حکمی قبل از ورود شرع و خطاب شارع به وجود نمی‌آید، از اینرو قبل از بعثت و بعد از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ حکمی بدون دلیل شرعی وجود ندارد؛ مگر توسط دلیلی‌ از رسالتش که آن را رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده و به طور معين به آن حکم کند.

سوال این است که چگونه بین قاعدۀ "لاحکم قبل ورود الشرع" (یعنی هیچ حکمی قبل از وارد شدن شریعت وجود ندارد) و بین آنچه که در تفسیر قرطبی در خصوص آیۀ مبارکه ذیل آمده است جمع می‌شود؟

﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾

[توبه: ۸۴]

ترجمه: هرگاه يكی از آنان مُرد اصلاً بر او نماز نخوان و بر سر قبرش(برای دعا و طلب آمرزش و دفن او) نه ايست؛ چرا كه آنان به الله (سبحانه وتعالی) و رسولش باور نداشتهاند و در حالی مردهاند كه از دين الله (سبحانه وتعالی) و فرمان او خارج بودهاند.

چنانچه قرطبی در خصوص آیه فوق ذکر یازده مسئله را ذکر نموده‎است:

اول: روایت است که این آیه در مورد عبدالله ابن اُبی ابن سلول و نماز رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل شده است، این مسئله در صحیح‎بخاری و صحیح‎مسلم و غیر از آن‌ها در دیگر کتب حدیث ثابت شده‎است، در ظاهر امر روایات نشان می‌دهد که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر عبدالله ابن ابی نماز خواند و بعداً این آیۀ مبارکه نازل شده است. از انس بن مالک روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی می‌خواست به ابی ابن سلول نماز جنازه بخواند؛ جبرئیل علیه السلام نزد وی آمد، لباسش را گرفت و به عقب کشید و برای رسول الله صلی الله علیه وسلم این آیۀ مبارکه را تلاوت نمود، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم از نماز منصرف شده و نماز نخواند؛ روایاتِ ثابت خلاف این روایت است. در بخاری از ابن عباس روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای آن نماز خواند؛ ولی بعداً منصرف شد. مدتی نگذشت که دو آیه از سورۀ "توبه" نازل شد و مانند این روایت از ابن عمر روایت شده است که این روایت را مسلم تخریج نموده، ابن عمر می‎گوید: «وقتی عبدالله ابن ابی ابن سلول مُرد، پسر آن عبدالله نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و خواست که پیراهن خود را بدهد تا پدرش را با پیراهن رسول الله صلی الله علیه وسلم کفن کند و سپس بر آن نماز بخواند، رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌خواست بر ابن ابی نماز بخواند عمر رضی الله عنه استاده شد و لباس رسول الله صلی الله علیه وسلم را گرفت و گفت، یا رسول الله! آیا بر این نماز می‌خوانی در حالی‌که از نماز بر آن نهی شدی! رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: مرا الله سبحانه  وتعالی اختیار داده است، سپس این آیه را تلاوت نمود:  ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً﴾ [توبه: ۸۰] ترجمه: چه برای آنها استغفار کنی و چه نکنی، (حتّی) اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی. سپس فرمود: «من از هفتاد مرتبه بیشتر طلب استغفار خواهم نمود.» حضرت عمر رضی الله و عنه گفت او منافق است. بعد از آن  رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن نماز خواند و الله سبحانه وتعالی این آیه مبارکه را نازل فرمود: «به هیچ یکی از این‌ها نماز نخوان و بر سر قبر آن استاد نشو!» رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز را ترک کرد، بعضی علماء گفته اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم بنابر ظاهر اسلام عبدالله ابن ابی بر آن نماز خواند و سپس این نماز را به دلیل نهی شدن آن ترک کرد. اقتباس از تفسیر قرطبی در مورد آیه ۸۴ سورۀ توبۀ تمام شد.

آیا نماز رسول الله صلی‎الله علیه وسلم بر عبدالله ابن ابی ابن سلول توسط این آیۀ مبارکه منسوخ گردیده است؟ و آیا در آن وقت حکمی قبل از ورود شرع، خلاف قاعدۀ عمومی" لا حکم قبل ورود الشرع" موجود بوده است؟ از شما سپاس‌گذاری می‎کنم! امید است که در این باره توضیح دهید.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

سوال شما این است که اگر نماز رسول الله صلی الله علیه وسلم به ابن ابی منسوخ شده باشد آیا این مسأله با قاعدۀ " لا حکم قبل ورود الشرع" (حکمی قبل از وارد شدن خطاب شارع نیست.) نمی‌باشد؟

برادر محترم! طوری‌که در جزء اول کتاب شخصیه اسلامی در باب "عدم جواز اجتهاد رسول الله صلی الله علیه وسلم" ما به این مسئله پرداختیم، در آنجا احادیثی‌که نماز رسول الله صلی الله علیه وسلم را برای عبدالله ابن ابی بیان نموده واضح ساختیم که این احادیث عقلاً مردود است؛ زیرا این احادیث با نصوص قوی‌تر از خود یعنی با قرآن کریم در تناقض قرار می‌گیرد، در این خصوص در صفحۀ ۱۵۰ الی ۱۵۲ متن ذیل ذکر شده است: «و اما این فرمودۀ الله سبحانه وتعالی:

﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾

[توبه: ۸۴]

ترجمه: هرگاه يكی از آنان مُرد اصلاً بر او نماز نخوان و بر سر قبرش(برای دعا و طلب آمرزش و دفن او) نايست؛ چرا كه آنان به الله (سبحانه وتعالی) و رسولش باور نداشتهاند و در حالی مردهاند كه از دين الله (سبحانه وتعالی) و فرمان او خارج بودهاند.

این آیۀ مبارکه بعد از این قول الله سبحانه وتعالی آمده است:

﴿فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلَى طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَنْ تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾

ترجمه: هرگاه الله (سبحانه وتعالی) تو را (از جنگ تبوك) بسوی گروهی از آنان بازگرداند و ايشان از تو اجازه خواستند كه در ركاب تو بسوی جهاد حركت كنند، بگو: هيچگاه با من به جهاد نخواهيد آمد و هيچ وقت همراه من با هيچ دشمنی نخواهيد جنگيد(و اين افتخار نصيبتان نخواهد شد) چرا كه شما نخستين بار به كناره‌گيری و خانه‌‌نشينی خوشنود شديد، پس با كناره گيران و خانه نشينان بنشينيد(و با پيرمردان و زنان و بيماران و كودكان باشيد)!

از این آیه واضح می‌شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم منافقین را در غزوات با خود نمی‌برد تا بدین وسیله منافقین خوار و ناچیز گردند و با شرف جهاد و خروج با رسول الله صلی الله علیه وسلم نائل نگردند و در آیۀ بعد از این آیه به صورت مستقیم بیان نموده است:

 ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾

ترجمه: یعنی بر ایشان نماز نخوان.

 که این آیه بر ناچیز شمردن و خوار ساختن منافقین افزود و این خوار ساختن در وقت حکم کردن بر ایشان بوده است، پس این آیه و آیۀ قبل و بعد از آن، احکام منافقین و چگونگی تعامل بر ایشان را نشان می‌دهد. این آیات نشان می‌دهد که نباید منافقین در منزلت مؤمنین قرار گیرند و این آیه دلالت بر این را ندارد که گویا رسول الله صلی‎الله علیه وسلم در مسئلۀ نماز بر ابن اُبی  اجتهاد نموده است؛ بلکه این آیه بر خلاف این مسئله دلالت دارد. حالا آنکه این آیه در برابر منافقین تشریع شده است و با آیات دیگری‌که در این سوره ذکر شده‎، انسجام کامل دارد. پس به هیچ‌وجه از صراحت و دلالت این آیه نه منطقاً و نه مفهوماً چنین چیزی دانسته می‌شود و این آیه دلالت بر آن ندارد که گویا اجتهاد و یا خطای رسول الله صلی الله علیه وسلم را تصحیح کرده باشد.

اما احادیثی‌که در مورد شأن نزول این آیه آمده است، روایات آحادی می‌باشند که دلیلی برعقیده نبوده و نمی‌تواند با دلیل قطعی(قرآن کریم) در تعارض قرار گیرد و دلیل قطعی‌که تبلیغ رسول الله صلی الله علیه وسلم را در مورد احکام ثابت می‌سازد این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم جز وحی از دیگر چیزی پیروی نمی‌نمود. علاوتاً این احادیث طوری دلالت دارند که گویا عمر ابن خطاب رضی الله عنه تلاش نموده تا رسول الله صلی الله علیه وسلم را از نماز جنازه بر "ابن ابی" منع نماید، این بدین معنی است که وی می‌خواسته تا رسول الله صلی الله علیه وسلم را از یک عملی‌که توسط آن یک حکم را تشریع نماید، منع کند و یا این‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم را از عملی منع نماید که از منظر شریعت یک عبادت به حساب می‌آمد؛ اما رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر این عمل عمر رضی الله عنه سکوت کرده است و بعداً این آیۀ مبارکه نازل شد که چنین مسئله‌ای در حق رسول الله صلی الله علیه وسلم جائز نمی‌باشد، بناءً عمل نمودن به این احادیث با نبوت و رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم در تعارض بوده، عقلاً مردود است.

حدیثی دال بر این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم پیراهن خود را برای عبدالله ابن ابی داد و می‌خواست بر آن نماز بخواند در حالی‌که او رئیس منافقین بود. عبدالله ابن ابی را الله سبحانه وتعالی بعد از غزوۀ بنی مصطلق رسوا نمود. پسر ابن ابی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد تا رسول الله صلی الله علیه وسلم آن منافق را بشناسد و از قتل آن دست کشید و الله سبحانه وتعالی سورۀ منافقین را بعد از غزوۀ بنی مصطلق نازل کرد و برای رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان کرد:

﴿هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾

[منافقون: ۴]

ترجمه: پس از آنان بر حذر باش! الله آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف می‌شوند؟!

﴿فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ﴾

[منافقون:۳ ]

ترجمه: بر دلهای آنان مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمی‌کنند!

﴿وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾

[منافقون:۱]

ترجمه: ولی الله (سبحانه وتعالی) گواهی میدهد كه منافقان در گفتۀ خود دروغگو هستند(چرا كه به سخنان خود ايمان ندارند)!

 سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و پیراهن خود را برای رئیس منافقین داد و تلاش می‌نمود که بر رئیس منافقین نماز بخواند و عمر رضی الله عنه آن را منع نمود این چنین حدیثی بر آیات مبارکه در تناقض است. آیۀ سورۀ توبه در سال نهم یعنی چند سال بعد از سورۀ منافقین نازل شده است؛ لذا احادیثی‌که از عمر رضی الله عنه و در مورد پیراهن رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده ویا دیگر احادیثی‌که با چگونگی تعامل منافقین بعد از غزوۀ بنی مصطلق و آیات مبارکه در تناقض قرار دارد، عقلاً این احادیث مردود اند.» ختم متن کتاب شخصیه.

وقتی‌که این احادیث مردود باشد پس نسخ این احادیث توسط این آیۀ مبارکه:

﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَداً وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾

[توبه: ۸۴]

ترجمه: هرگاه يكی از آنان مُرد اصلاً بر او نماز نخوان و بر سر قبرش(برای دعا و طلب آمرزش و دفن او) نايست؛ چرا كه آنان به الله (سبحانه وتعالی) و رسولش باور نداشتهاند و در حالی مردهاند كه از دين الله (سبحانه وتعالی) و فرمان او خارج بودهاند.

معنی ندارد؛ زیرا با رد این احادیث حکمی باقی نمی‌ماند که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر منافقین(عبدالله ابن ابی سلول رئیس منافقین) نماز خوانده باشد؛ لذا حکمی باقی نمی‌ماند که با نزول آیۀ مبارکه منسوخ شده باشد، بناءً به دلائلی‌که در فوق بیان نمودیم، نمازی بر"ابن ابی" باقی نمی‌ماند، از این‌رو کدام حکمی قبل از وارد شدن خطاب شارع نبوده و کدام نسخی در آن زمان به وجود نیامده است. این بود جواب سوال تان، الله سبحانه وتعالی در همه امور با حکمت و آگاه‎تر است.

برادر تان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

 السلام علیکم و رحمة لله و برکاته!

قابل توجه عالم بزرگ عطاء بن خلیل أبو الرشته – حفظه الله ورعاه، در صورت امکان می‌خواهم در رابطه به ایتایل از دیدگاه اسلام توضیحات نموده که آیا ایتایل شراب محسوب می‌گردد یا خیر؟ البته با عدم توجه به استفاده و کمیت آن به گونه تنهایی و یا هم در محلولِ مانند: نوشابه‌ها، عطرها و غیره و هم‎چنان پرسش دیگر من نیز در بارۀ واقعیت ایتایل در میوه جات است؟ الله سبحانه وتعالی اجرتان دهد!

پاسخ:

و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته!

چنانچه از متخصصین علوم الکل معلومات دارم که ایتایل دو نوع است: ایتایل‎الکل و میتایل‎الکل، پس اگر پرسش در مورد ایتایل باشد؛ پاسخ آن چنین خواهد بود:

1-    نوع از الکل به نام میتایل یاد می‌شود و برای من گفته شده است که این نوع نشه آور نبوده؛ بلکه مسموم کننده و کشنده است و سبیرتوی آتش‌زا از همین نوع می‌باشد که از بوره چوب ساخته می‌شود و نوشیدن آن باعث نابینایی و متعاقباً از بین رفتن فرد در مدت چند روز می‌شود؛ بناًء میتایل شراب نبوده و از نقطه نظر نجاست و حرمت در حکم شراب داخل نمی‎گردد؛ مگر از لحاظ استفاده حیثیت سَم و مواد زهری را داشته و بنابر قاعدۀ "ضرر" استفاده از آن درست نمی‌باشد.ابن ماجه از عباده بن صامت رضی الله و عنه روایت می‎کند که می‎فرماید:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، قَضَى أَنْ لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ.»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: زیان رسانیدن و زیان پذیرفتن در اسلام جای ندارد.

2-    و نوع دیگر آن ایتایل می‌باشد که در نوشابه‌های نشه‌آور و معطر از آن استفاده به عمل می‌آید که سبیرتوی طبی از همین نوع است. هم‎چنان الکل ایتایل در صنعت نجاری به گونه محافظ بعضی از مواد به عنوان مادۀ ضد رطوبت و مذاب برای بعضی از قلویات، ادویه جات، عطریات مانند: کلونیا و خوشبویی‎ها و روغنیات جهت مقاومت در برار انجماد مورد استفاده قرار می‌گیرد که استعمال این به سه گونه است:

أ‌)      الکل فقط به شکل ذوب کننده و یا مخلوطی از موادی دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد که باعث از میان رفتن ماهیت و خصوصیت الکل نمی‌گردد؛ بلکه بعد از ترکیبِ هم خصوصیت نشه آور بودن آن پا برجاست، بناًء استعمال این نوع ماده حرام می‌باشد؛ مانند: کلونیا که استعمال آن حلال نمی‌باشد و نجاست با آن مخلوط گردیده و نشه‌آور بودن الکل به حال خودش باقیست؛ چون این ماده با شراب مخلوط گردیده و شراب نجس می‌باشد و دلیل به اثبات این ادعا حدیث الخشني می‌باشد که دار قطنی روایت می‌کند که:

«قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نُخَالِطُ الْمُشْرِكِينَ وَلَيْسَ لَنَا قُدُورٌ وَلَا آنِيَةٌ غَيْرُ آنِيَتِهِمْ، قَالَ: فَقَالَ: «اسْتَغْنُوا عَنْهَا مَا اسْتَطَعْتُمْ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَارْحَضُوهَا بِالْمَاءِ فَإِنَّ الْمَاءَ طَهُورُهَا ثُمَّ اطْبُخُوا فِيهَا»

ترجمه: گفتم: ای رسول خدا ما با مشرکین یکجا زندگی می‌کنیم و ظروفی برای پخت پز بجز از ظروف ایشان نداریم، سپس – رسول الله صلی الله علیه وسلم – گفت: تا قدر توان از ظروف آنان بپرهیزید؛ اما اگر یافت نکردید آنها را با آب بشوید؛ چون آب پاک کننده آن هاست، بعد از آن در ظروف ایشان غذا درست کنید.

      در این مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم می‎گوید:«آب پاک کننده آن است» یعنی آن ظرف قبلاً با استفاده از شراب نجس گردیده بود و بعد از شستن پاک گردیده است. و این خود دلیلی برآن است که شراب نجس و ناپاک می‌باشد و سوال متعلق به ظرفی بود که در آن شراب قرار داده شده است. هم‎چنان در روایت خشنی در ابو داود از ابو ثعلبه خشنی موجود است که:

«أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ: إِنَّا نُجَاوِرُ أَهْلَ الْكِتَابِ وَهُمْ يَطْبُخُونَ فِي قُدُورِهِمُ الْخِنْزِيرَ وَيَشْرَبُونَ فِي آنِيَتِهِمُ الْخَمْرَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: «إِنْ وَجَدْتُمْ غَيْرَهَا فَكُلُوا فِيهَا وَاشْرَبُوا، وَإِنْ لَمْ تَجِدُوا غَيْرَهَا فَارْحَضُوهَا بِالْمَاءِ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا»

ترجمه:  وی از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال نموده گفت: ما با اهل کتاب یکجا معاشرت داریم و آنان در دیگ‌های‌شان گوشت خوک پخته می‌کنند و در ظروف‌شان شراب می‌نوشند، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «اگر غیر از ظروف آنان را در یافتید در آن تناول نماید؛ ولی اگر پیدا نکردید با آب شسته و از آن ها استفاده نماید.»

   بدین لحاظ شراب و گوشت خوک نجس و ناپاک می‌باشند و ظرف با استفاده از این دو نیز نجس می‌گردد که باید قبل از استعمال با آب شسته شود.

ب‌)  نوع دیگر آن قسمی است که الکل از ماهیت اصلی خود تغییر می‌یابد و خصوصیت نشه آور بودن آن از بین می‌رود و در نتیجه از آن مواد دیگری غیر از الکل به وجود می‌آید که سمی نمی‌باشد و این مادۀ جدید حکم شراب را به خود نگرفته و مطابق قاعدۀ فقهی که می‎گوید: «تا به هنگامی که دلیل حرام بودن چیزی به اثبات نرسد، ذاتاً مباح می‌باشد.» یعنی پاک و عاری از نجاست است.

ت‌)  قسمی دیگر آن به گونۀ است که الکل از ماهیت و اصلیت خودش تغییر می‎یابد و خصوصیت نشه آور بودن آن از بین می‌رود و در نتیجه از آن مواد دیگری به وجود می‌آید که ویژگی‌های الکل را دارا نمی‌باشد؛ اما سَمی بوده و در حکم سَم داخل می‌گردد که پاک بوده؛ ولی نوشیدن و استعمال آن از جهت ضرر به خود و یا به دیگران حرام می‌باشد.

3-     اگر ایتایل همراه با مواد دیگری مخلوط گردید، حکم آن بر می‌گردد به شناخت این مخلوط که آیا ایتایل خاصیت نشه آور بودن خود را بعد از مخلوط سازی از دست داده است یا خیر؟ و آیا این مخلوط سَمی است یا نه؟ که شناخت این مسئله بر می‌گردد به نتیجۀ تحقیق متخصصین این بخش، پس اگر به شکل علمی و عملی ثابت گردید که این مخلوط نشه آور است، دلالت به آن می‌کند که ایتایل خاصیت و ماهیت خود را از دست نداده و در حکم شراب داخل می‌گردد؛ اما اگر ثابت گردید که نشه آور و سَمی نیست، حکم شراب و سَم را به خود نمی‌گیرد و اگر سَمی بودن این مخلوط به اثبات رسید در حکم شراب نه بلکه در سَم داخل می‌گردد. ولی اگر مخلوط به دست آمده مانند کلونیا نشه آور بود، بناًء به حدیثی که بخاری و مسلم از ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می‌کند که حکم شراب را به خود می‌گیرد:

«كُلُّ شَرَابٍ أَسْكَرَ فَهُوَ حَرَامٌ»

ترجمه: هر نوشابهای که نشه آور باشد حرام است.

و در حدیثی که مسلم از ابن عمر روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ...»، وفي روایه أخرى لابن عمر «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ خَمْرٍ حَرَامٌ»

ترجمه: هر چیزی نشه آور شراب، و نشه آوری حرام است. در روایت دیگری از ابن عمر آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «هر نشه آوری شراب و همه انوع شراب حرام میباشد.»

تنها نوشیدن شراب حرام نیست؛ بلکه حرمت آن در ده حالت ثابت گردیده است، چنانچه ترمذی از انس بن مالک روایت می‌کند که گفت:

«لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فِي الخَمْرِ عَشَرَةً: عَاصِرَهَا، وَمُعْتَصِرَهَا، وَشَارِبَهَا، وَحَامِلَهَا، وَالمَحْمُولَةُ إِلَيْهِ، وَسَاقِيَهَا، وَبَائِعَهَا، وَآكِلَ ثَمَنِهَا، وَالمُشْتَرِي لَهَا، وَالمُشْتَرَاةُ لَهُ»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم ده کس را در رابطه به شراب لعنت فرموده اند: فشار دهنده، شیره گیرنده، نوشنده، حمل کننده، حمل شده به آن، ساقی، فروشنده، مصرف کننده پول، خریدار و خریداری شده به آن.

4-    مگر پرسش شما در رابطه به ایتایل در میوه جات واضح نیست! اگر هدف‌تان از این پرسش میوه‌جات مانند نارنج باشد که بعد از پخته شدن در بالای درخت به شکل طبیعی و فطری در آن‎ها مقداری از ایتایل وجود دارد، به دور از اشکال خواهد بود؛ چون الکل در آن‎ها به گونه محلول نشه آور مخلوط نبوده؛ بلکه الله سبحانه وتعالی آن‌ها را با همین خصوصیت خلق نموده است. ولی اگر مراد میوه‌جاتی باشد که در آن‌ها ایتایل وجود داشته و باعث ضرر به دیگران گردد، مطابق به این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم که ابن ماجه از عباده بن صامت روایت می‎کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «ضرر رسانید و ضرر پذیرفتن در اسلام نیست» خوردن آن جایز نمی‌باشد.

اما اگر هدف از پرسش چیزی غیر از این‌ها باشد، لطفا توضیح بیشتری دهید تا بدان پاسخ داده شود. إن شاء الله.

برادرتان عطاء بن خلیل أبو الرشته

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته!

در نظام حکم دو گونه عبارت وجود دارد، آیا این دو عبارت با هم متعارض نیستند؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

نصی را که شما از کتاب (الخلافة) یادآوری کردید، هم‌چنان در نسخه عربی "نظام حکم" صفحه (60) موجود می‌باشد و این نص بیانگر حکم شرعی می‌باشد که هرگاه خلافت اسلامی در یکی از سرزمین‌هایی‌که شروط چهارگانه را داشته باشد، قایم گردد و آن سرزمین با خلیفه بیعت نمود، پس خلافت در آن سرزمین منعقد و حاکم خواهد بود، حتی اگر آن کشور ممثل اهل (حل و عقد) در بیشتر سرزمین‌های اسلامی نباشد. پس اگر در کشور شما با خلافت اسلامی بیعت صورت گیرد، نظام خلافت در آنجا برپا خواهد شد، حتی اگر بیشتر مردم شما از پیکرۀ امت و یا اهل عقد نبوده باشند، چون اقامۀ خلافت اسلامی فرض کفایی می‌باشد و کسی‌که به این فریضه به صورت درست آن اقدام می‌کند، در حقیقت به واجبی عمل نموده است، بناءً دیگران ملزم به تبعیت آن خواهند بود.

اما نص دیگر در نسخۀ عربی "نظام حکم" صفحه (85) چنین صراحت دارد: «پس برای کسانی‌که جهت دست‌یابی به قدرت اقدام نموده اند، جایز است تا شخصی شایسته‌ای را که دارای ویژگی‌های انعقاد خلافت باشد، از میان مسلمانان بخاطر به دوش کشیدن اداره امور و رهبریت، نامزد دهند و همه و یاهم بیشتر از اهل (حل و عقد) در آن سرزمین گردهم آمده و خواهان بیعت با آن شخص گردند تا به حیث خلیفه گزیده شود، بعدا اهل (حل و عقد) با رضایت و اختیار، مطابق کتاب الله و سنت رسولش با آن شخص بیعت می‌نمایند که با این بیعت آنان خلافت منعقد می گردد.»

پاسخ این مسئله به چگونگی انعقاد بیعت در آن سر زمین تعلق دارد. لذا موضوع نخست از دومی متفاوت است.

اول) پاسخ به پرسشی‌که چنین مطرح شده است: آیا بخاطر تأسیس خلافت اسلامی باید اکثر اهل (حل و عقد) از میان امت اسلامی بیعت نمایند؟ یعنی اگر در کشور شما خلافت تأسیس گردید، باید بیشتر کشورهای عربی و اسلامی بیعت نمایند تا خلافت منعقد گردد؟ و به گونه مثال اگر مصر بیعت نکرد، آیا خلافت منعقد نشده است؟

پاسخ: نخیر! این‌گونه نیست، بلکه تأسیس خلافت اسلامی در هرکشوری‌که شروط آن را دارا باشد و بیعت اهل آن کشور با شخص واجد شرایط، باعث انعقاد خلافت صحیح می‌شود و بالای بقیه مسلمانان بیعت اطاعت و داخل شدن در این دولت واجب می‌گردد.

دوم: در پاسخ به این پرسش: چگونه در کشور شما خلافت تأسیس می‌گردد؛ در حالی‌که پاسخ نخست صراحت دارد که خلافت در کشور شما منعفد می‌گردد؛ حتی اگر متباقی مسلمانان بیعت نکرده باشند؟

پاسخ: اگر مسلمانان و یا اهل قوت مسلمان به قدرت فایق آمدند و بخاطر اجرای احکام اسلامی حاکم را که نظام کفر را بالایشان تنفیذ می‌کرد، به زیر کشیدند و شخص مسلمان را که شروط خلافت را داشته باشد، کاندیدا نمودند و از همه اهل (حل و عقد) و یا بیشتر آنان مطابق قرآن و سنت خواهان بیعت با آن شخص شدند، خلافت منعقد می‌گردد. پس این دو موضوع متمم یکدیگرند، نه متعارض هم.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش

با عرض سلام خدمت امیرمان! امیدوارم از نعمت صحت و عافیت برخوردار بوده باشید و از الله متعال می‌خواهم تا در آن امور که موجب رضایتش می‌گردد، دستگیری‌تان نماید و بدان فایق آیید و از خطاهای‌تان در گذرد. پرسش من این است که: در این روزها سوالات زیادی از مردم شنیده می‌شود که اگر الله متعال با برپایی خلافت اسلامی بر اساس منهج و طریقۀ نبوی صلی الله علیه وسلم  بالای ما سایه رحمت و منت خویش را بگستراند و این فرصت را برای‌مان اعطاء فرماید، چگونه مطابق اسلام حکومت خواهیم کرد؟ و ما می‌دانیم که لازم است تا اسلام به گونه کامل و شاملش از روز اول تطبیق گردد؛ پس احکام، اجراآت و گام‌های عملی که عجالتاً بعد از اعلان خلافت اسلامی باید اتخاذ شود چه خواهد بود؟ و نقش ما جوانان در این گروه (حزب) که در قلمرو دولت خلافت اسلامی زندگی به سر می‌بریم چیست؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

کارها به وقت خودش انجام خواهد گرفت؛ پس عجله نکنید. به شکل عام باید گفت که جوانان به گونه عمومی بخاطر این کار آماده اند؛ بناءً افکار حزب، مفاهیم و آن چه که در کتاب‌های حزب از نظام‌ها و قانون اساسی گرفته تا راه و مسیری‌که به آن روان می‌باشد، همه و همه جوانان را – با کمک الله متعال – در آن زمان تقویت و توانایی خواهد بخشید تا این امر را تحقق بخشند.

اما به شکل خاص اصدار حکم مبنی بر احکام اسلامی در همان زمان خواهد بود – إن شاء الله -، الله منان شما را بخاطر حرص و توجه‌تان به این امر برکت دهد.

برادر تان عطاء بن خلیل أبو الرشته

9  محرم 1435هـ.ق

2013-11-12

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

من در حزب التحریر نیستم؛ اما نزدم سوالی خلق شده است که آیا حزب التحریر نظام آموزشی و برنامه آموزشی دارد که بخوانم و برایم جالب تمام شود؟ آیا برنامه منظم و کاملی برای بخش‌های علوم شرعی وتجربی وجود دارد تا در مناطق آزاده شدۀ شام و یا دیگر مناطقی‌که آزادی آموزش و ظرفیت خاصی وجود دارد، تطبیق شود؟ چون هرکس به ذوق خودش مکاتب ایجاد کرده و منهج خود را تعمیل می‎نمایند برابر است که هدفی خاصی داشته باشد و یا خیر و نمی‌دانیم که این نسل چگونه تربیه خواهند شد؟

مفکوره خویش را خدمت هرآن‌کسی‌که توان ترتیب منهج و نظام آموزشی داشت و هر آن کس بالای فرزندان خویش وسائر فرزندان امت مسلمه دل‌سوزی داشتند، تقدیم کردم. با خود فکر کردم زمانی‌که نزد شما منهجی باشد، چرا وقت را  در مناهج دیگری ضایع سازم و این برنامه را می‌خواهم از دوستان و اقاریب خویش آغاز نمایم. جزاکم الله خیرا!

پاسخ:

وعليكم السلام و رحمة الله و بركاته!

بلی حزب التحریر دارای منهج آموزش و تربیه ویژه‌ای است؛ اما این امر نیازمند موجودیت قدرت و فضای خاصی است که مکاتب و استادان و تشکیلات صنفی را بر اساس شریعت ایجاد نماید که این چنین عمل از توان افراد و احزاب بالا بوده و برای تطبیق منهج آموزشی اسلام دولت اسلامی نیاز است که منهج تعلیمی را برگزیند. اکنون این‌گونه دولت در جهان وجود ندارد، شما چگونه و در کجا این منهج را می‌توانید عملی سازید؟ به هرحال، همه‌‌ای ما برای تأسیس خلافت اسلامی راشدۀ دوم تلاش می‌ورزیم تا منهج آموزشی اسلام را بالای مردم تطبیق نماید؛ إن شاء الله که آمدنش قریب است. در پایان، از الله متعال می‌خواهم در علاقه و توجه شما  برکت نهد.

برادرتان عطاء بن خليل أبو الرشته

20من محرم 1435هـ.ق

23 نومبر 2013م

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

پرسش اول از برادر زیاد ولول

جناب شیخ، پرسش من در مورد طلب نصرت می‌باشد، حزب‌التحریر در موارد زیادی ذکر کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم بنا بر تنگ شدن فضای جامعۀ مکه در برابر دعوت از این شهر بیرون شده تا نصرت را از دیگر قبائل بخواهد. در این زمینه در نزد من و بسیاری از مردم پرسشی است که آیا وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم مشرکین را دعوت می‌نمود، آن‌ها را به نصرت خودش فرا می‌خواند و یا این‌که در ابتداء به سوی اسلام و سپس به نصرت فرا می‌خواند؟ اگر فرض کنیم که بزرگان و رهبران قبائل ایمان می‌آوردند، آیا این به معنی این است که آن‌ها آماده‌ی قربانی بودند؟ آیا ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم اسلام آن‌ها را نپذیرفته باشد؟

پرسش دوم از برادر کمال صالح

اگر اجازه دهید می‌خواهم سوال کنم که آیا رسول الله صلی الله علیه و سلم نصرت را از کفار در حال کفرشان طلب کردند و یا از ایشان خواستند تا اول ایمان آورند؟ پس آیا طلب نصرت از کافر جائز است؟

به نظر می‌رسد که پرسشم چندان واضح نیست، اجازه دهید که آن را به عبارت دیگری تکرار کنم. آیا رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از مشرکین در حال شرک‌شان خواستند و یا این‌که شرط گذاشتند تا اول مسلمان شوند؟ آیا هدف رسول الله صلی الله علیه وسلم از دعوت بزرگان قبائل تنها طلب نصرت قطع نظر از مسلمان و کافر بودن‌شان بوده؟

پرسش سوم از برادر فوزی ابراهیم علی‌شاه

آیا الله سبحانه وتعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را دستور داد که به خاطر طلب نصرت به سوی طائف و قبائل عرب برود و یا این‌که خود رسول الله صلی الله علیه وسلم قبائل قوی را در طلب نصرت اختیار کرد؟

آیا اهل نصرت که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن‌ها طلب نصرت کرد، آنها رهبران سیاسی بودند که اهل قدرت آن‌ها را پیروی می‌کردند و یا این‌که نظامی‌ها و مردم جنگجو بودند؟ یعنی رسول الله صلی الله از کسانی‌که طلب نصرت کردند به دلیل سیاسی بودن شان طلب نصرت کردند و یا به دلیل نظامی بودن شان؟

 پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

پرسش های هر سه نفر شما مشابه است، پس پاسخ آنها را نیز یکی و یکجا ارایه می‌داریم:

طوری‌که در جلد سوم کتاب شخصیه در باب افعال رسول الله صلی الله علیه و سلم بیان کردیم، رسول الله صلی الله علیه و سلم هیچ عملی را بدون وحی الله سبحانه و تعالی انجام نداده است، چنانچه در این کتاب آمده است:

 ( افعال رسول الله صلی الله علیه و سلم به سه قسم است: قسم اول افعالی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت طبعی انجام نداده و از جمله اعمالی هم نمی‌باشد که مخصوص رسول الله صلی الله علیه و سلم بوده باشد، پس شکی نیست که ما به پیروی از این نوع عمل رسول الله صلی الله علیه و سلم مأمور بوده و این دسته از افعال رسول الله صلی الله علیه  وسلم دلیل شرعی عمل به این نوع افعال است، زیرا الله سبحانه و تعالی در کتاب‌اش فرموده است:

﴿لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ [احزاب 21]

ترجمه: سرمشق و الگوي زيبائي در(شيوه، پندار، گفتار و كردار) رسول الله صلی الله علیه و سلم براي شما است. یعنی در شخصیت رسول الله صلی الله علیه وسلم برای شما الگوی خوبی است.

و هم‌چنان الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى﴾ [انعام 50]

ترجمه: من جز وحی، چیزی دیگری پیروی نمی‌کنم.

و هم‌چنان او سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى...﴾ [اعراف 203]

ترجمه: بگو من از آن چیزی‌که از سوی پروردگارم وحی می‌شود اطاعت می‌کنم.

بناْ هر آن ‌چیزی‌که رسول الله صلی الله علیه و سلم انجام داده که شامل گفتار و سکوت آن حضرت صلی الله علیه وسلم نیز می‌شود، عمل به آن لازم است غیر از اعمال مخصوص و اعمال طبیعی رسول الله صلی الله علیه و سلم، زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم جز وحی چیزی دیگری را پیروی نمی‌کرد. ولی نکتۀ که قابل ذکر می‌دانم این است، که پیروی رسول الله صلی الله علیه وسلم به معنی وجوب انجام دادن تمام اعمال آن نبوده بلکه به معنی این است که اعمال رسول الله صلی الله علیه وسلم منحیث منبع و دلیل شرعی برای ما لازم و واجب الاتباع است. اگر عمل‌کرد آن حضرت صلی الله علیه وسلم از لحاظ حکم بر وجوب دلالت می‌نمود پس بر ما هم واجب است که آن عمل را انجام دهیم، و اگر از لحاظ حکم از جمله‌ی مستحبات بود، انجام آن نیز بر ما مستحب است و اگر از جملۀ مباحات بود، انجام آن بر ما نیز مباح می‌باشد. پس عمل‌کردن به سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم حسب دلالت آن بوده و این در حقیقت عمل‌کردن به عمل رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌باشد. الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ [نور: 63]

ترجمه: آنان كه با فرمان او مخالفت مي كنند، بايد از اين بترسند كه بلائي(در برابر عصياني كه مي ورزند) گريبانگيرشان گردد، يا اين كه عذاب دردناكي دچارشان شود (اعم از قحطي و زلزله و ديگر مصائب دنيوي، و دوزخ و ديگر شكنجه هاي اخروي)

 این آیات بر پیروی رسول الله صلی الله علیه وسلم دلالت دارد، اما بر وجوب انجام آن دلالت ندارد زیرا عمل‌کردن به آن طبق امر رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌باشد، یعنی طوری‌که قبلاْ گفتیم، اگر از لحاظ دلالت امر به وجوب باشد از لحاظ حکم نیز واجب است و اگر از لحاظ دلالت امر رسول الله صلی الله علیه وسلم بر مستحب باشد از لحاظ حکم نیز بر ما مستحب می‌باشد و اگر از لحاظ دلالت امر به اباحت باشد پس آن حکم بر ما نیز مباح است. به این ترتیب پیروی از رسول الله صلی الله علیه وسلم لازم است اما الزامت عمل‌کردن مطابق به دلالت افعال رسول الله صلی الله علیه و سلم‌باشد.

 بنابرین رسول الله صلی الله علیه و سلم به اذن و اجازۀ الله سبحانه و تعالی نصرت را شروع و از اهل آن خواست. این طلب نصرت در مرحلۀ آخر تفاعل در سال دهم بعثت بوده، وقتی‌که دشمنی از هر طرف بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم شدت گرفته بود. در عیون الاثر آمده است: «از قتاده روایت شده که وی گفته است، خدیجه رضی الله عنها سه سال قبل از هجرت رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه وفات نمود. خدیجه اولین کسی بود که به رسول الله صلی الله علیه و سلم ایمان آروده بود. قتاده گفته است: خدیجه بنت خویلد و ابوطالب در یک سال وفات نمودند که با مرگ این دو شخص دو مصیبت بزرگ بر رسول الله صلی الله علیه وسلم پیش آمد، یکی وفات خدیجه رضی الله عنها و دیگری وفات ابو طالب. خدیجه رضی الله عنها شخصیت بزرگ و ستون قوی برای تصدیق اسلام بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم با او آرام می‌گرفت. قتاده و هم‌چنان زیاد بکائی از ابن اسحاق روایت کرده است که خدیجه رضی الله عنها و ابوطالب در یک سال وفات نمودند و این حادثه پس از سال دهم بعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم و سه سال قبل از هجرت به وقوع پیوست. ابن قتیبه گفته است: خدیجه رضی الله عنها سه روز بعد از مرگ ابوطالب وفات یافت. و هم‌چنان بیهقی مثل همین موضوع را ذکر کرده است.»

از واقدی روایت شده است: (خدیجه رضی الله عنها پانزده شب قبل از مرگ ابوطالب وفات یافت و بعضی طوری دیگری گفتند، وقتی که ابوطالب وفات نمود، قریش رسول الله صلی الله علیه وسلم را بسیار آزار دادند در حدی‌که قبلاْ در زمان حیات ابوطالب هرگز چنین آزاری ندیده بود. آزار قریش به حدی بود که یکی از بی‌خردان قریش بالای سر مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم خاک پاشید و رسول الله صلی الله علیه وسلم با همان خاک پاشیده به خانه رفت، یکی از دختران آن حضرت صلی الله علیه وسلم دست مبارکش را گرفت و در حالی‌که خاک را از سر مبارک آن می‌شست گریه می‌کرد، رسول الله صلی الله علیه گفت:

«لا تبك يَا بُنَيَّةُ فَإِنَّ اللَّهَ مَانِعٌ أَبَاكِ» وَيَقُولُ بَيْنَ ذَلِكَ: «مَا نَالَتْ مِنِّي قُرَيْشٌ شَيْئاً أَكْرَهُهُ حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِبٍ»

دخترم! گریه نکن، الله سبحانه و تعالی حامی و حافظ پدرت است و در بین سخنان شان فرمودند هرگز قریش چنین آزار و اذیتی‌را قبل از مرگ ابوطالب بر من مرتکب نشده بود.

 در چنین زمان سختی، الله سبحانه و تعالی رسول‌اش را با دو حادثۀ بزرگ عزت داد، یکی اسراء و معراج و دیگری اذن و جازۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم به طلب نصرت از اهل قوت که مطمئناْ این طلب نصرت به قصد حمایت دعوت و برپائی دولت  اسلامی بود که در این مطلب جای بحث از مسأله معراج نیست. اما طلب نصرت رسول الله صلی الله علیه وسلم ابتداء از طائف شروع شد که این مردم جواب رد دادند وحتی برعکس مردان بی‌خرد خود را بر رسول الله صلی الله علیه و سلم شوراندند تا آن حضرت صلی الله علیه و سلم را اذیت کنند، اما باز هم فعالیت‌ها برای طلب نصرت بیشتر و وسیع‌تر گردید.

رسول الله صلی الله علیه وسلم در طلب نصرت خود به اهل قوت و اهل قدرت یعنی سران قبائل بزرگ، نه قبائل کوچک توجه کرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم قبل از طلب نصرت اهل قدرت را به سوی اسلام فرا می‌خواند، اگر اسلام را می‌پذیرفتند بعداْ آنان را به صورت واضح و آشکار برای برپائی دولت اسلامی فرا می‌خواند، دولتی‌که احکام الله سبحانه و تعالی را تطبیق نموده و توسط جهاد اسلام را حمل نماید، به همین دلیل بعضی از قبائل شرط گذاشتند که بعد از رسول الله صلی الله علیه و سلم قدرت و حاکمیت به دست شان سپرده شود و بعضی گفتند به شرط این‌که جنگ تنها در برابر اعراب صورت گیرد، نصرت می‌دهند نه با فارس که توضیح بیشتر این مسأله را در ذیل ارایه می‌کنیم:

 سیرت نبوی ابن کثیر جلد 2 صفحۀ155، «حافظ ابونعیم از طریق عبدالله بن اجلح و یحی بن سعید اموی و هردوی شان از محمد بن سائب کلبی از ابی صالح از ابن عباس و از عباس روایت کرده است که گفته است: رسول الله صلی الله علیه و سلم برایم گفت: من برای تو و برادرت کدام مانع نمی‌بینم، آیا می‌توانی که فردا مرا در بازار بیرون کنی و در بین منازل قبائل مردم قرار بگیریم؟ (آنجا‌ جای بود که عرب‌ها از مناطق مختلف جمع می‌شدند) عباس رضی الله عنه گفت: گفتم این قبیلۀ کنده است، این قبیله بهترین کسانی هستند که از یمن به حج آمدند، این قبیلۀ بکر ابن وائل و این قبیلۀ بنی عامر بن صعصعه است، پس از بین این‌ها انتخاب کن! عباس گفت، رسول الله صلی الله علیه وسلم از قبیلۀ کنده شروع کرده نزد شان رفت و سوال نمود، این قوم کدام قوم است؟ گفتند از اهل یمن، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: از کدام قوم یمن؟ گفتند از قبیلۀ کنده؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: از کدام قبیلۀ کنده؟ گفتند از بنی عمرو بن معاویه. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا می‌خواهید شما را به خیر دعوت کنم؟ گفتند: کدام خیر؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«تشهدون أن لا إله إلا الله وتقيمون الصلاة وتؤمنون بما جاء من عند الله»

ترجمه: شهادت دهید که جز الله سبحانه و تعالی دیگر معبودی نیست، نماز را بر پا دارید و به آنچه از جانب الله سبحانه و تعالی آمده است ایمان بیاورید.

عبدالله بن اجلح گفت: پدرم از بزرگان قوم اش روایت نموده که قوم کنده به پاسخ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: اگر پیروز شدی قدرت و حاکمیت را بعد از خودت برای ما انتقال بده، رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت:

«إن الملك لله يجعله حيث يشاء»

ترجمه‌: قدرت از آن الله سبحانه تعالی می‌باشد برای هرکسی او خواسته باشد می‌دهد.

 این‌جا بود که به جواب رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند: به چیزی‌که آوردی نیازی نداریم. ابوبکر رضی الله عنه گفت: سپس به کنار مجلسی رفتیم که سکینت و وقار بالای آن مجلس حکم فرما بوده و بزرگان شان در آن‌جا حضور داشتند و من بر این مجلس سلام کردم. علی رضی الله عنه گفته است: ابوبکر در همۀ امور خیر پیش قدم بود، ابوبکر گفت: این قوم از کجا است؟ گفتند از بنی شیبان ابن ثعلبه، پس به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم نگاهی کرد و گفت: پدر و مادرم فدایت از این مردم قوی‌تر در بین قوم شان نیست. و در روایتی گفته است: این مردم سران قوم و بزرگان قوم خود هستند و در بین شان مفروق بن عمرو، هانی بن قبیضه، مثنی ابن حارثه و نعمان بن شریک نیز حضور داشتند.  

و نزدیک‌ترین قوم به ابوبکر رضی الله عنه مفروق بود و مفروق بن عمرو فصیح‌ترین شخص در بین قوم خود بود. او شخصی بود که دو بافت موی داشت و به روی سینۀ آن افتاده بود. مفروق نزدیک ابوبکر نشست و گفت: فکر می‌کنم از قریش هستی؟ ابوبکر گفت: بلی، اگر به شما خبری رسیده باشد که در بین ما رسولی فرستاده شده آن رسول همین مرد است. مفروق گفت: بلی این خبر برای ما رسیده است. سپس روی خود را به طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم نمود و گفت: ای برادر قریشی چه می‌گوئی؟ رسول الله صلی الله علیه نزدیک شد و نشست و ابوبکر رضی الله عنه با ردای خود بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم سایه کرد، رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت:

«أدعوكم إلى شهادة أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأني رسول الله، وأن تؤووني وتنصروني حتى أؤدي عن الله الذي أمرني به، فإن قريشا قد تظاهرت على أمر الله، وكذبت رسوله، واستغنت بالباطل عن الحق، والله هو الغني الحميد...»

ترجمه: شما را فرا می‌خوانم که بگوئید، معبودی جز الله سبحانه و تعالی نبوده، او تنها ذاتی است که شریکی ندارد و من رسول آن می‌باشم و هم‌چنین مرا جای دهید و مرا نصرت دهید تا امر الله سبحانه و تعالی را اداء نمایم، زیرا قریش به امر الله سبحانه و تعالی پشت نموده و رسول اش را تکذیب نمودند و به باطل تمسک کرده و از حق بی‌نیازی نمودند، الله سبحانه و تعالی نیز از بنده گان طغیان‌گرش بی‌نیاز بوده و ستوده شده است.

مفروق به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ادامه بدهید، قسم به الله که این سخن اهل زمین نیست، اگر سخن اهل زمین می‌بود ما می‌شناختیم. رسول الله صلی الله علیه وسلم این آیۀ مبارکه را تلاوت نمود:

﴿إن الله يأمر بالعدل والإحسان وإيتاء ذي القربى وينهى عن الفحشاء والمنكر والبغي، يعظكم لعلكم تذكرون﴾ [نحل: 90]

ترجمه: همانا خداوند (مردم را) به عدل و احسان و دادن (حق ) خويشاوندان، فرمان مي دهد و از كارهاي زشت و ناپسند و تجاوز، نهي مي فرمايد او شما را موعظه مي كند باشد كه متذكر شويد.

سپس مفروق گفت، سوگند به الله سبحانه و تعالی که ما را به سوی اخلاق زیبا و بهترین اعمال دعوت نمودی، شکی نیست قومی‌که ترا تکذیب کردند خود شان خساره کردند.

 طوری به نظر می‌رسید که مفروق علاقه مند بود تا هانی بن قبیضه نیز در صحبت شان شرکت نماید. او گفت: این هانی ابن قبیضه دوست و بزرگ ما است. گفت: نزد ما قومی است که نمی‌خواهیم با ایشان پیمان و عقدی ببندیم، اما این قوم نزد ما می‌آیند و ما نزد آنها می‌رویم، آن‌ها نگاه می‌کنند و ما نگاه می‌کنیم. طوری به نظر می‌رسید که هانی می‌خواست تا مثنی ابن حارثه در صحبت شان سهیم گردد، سپس گفت: این مثنی بزرگ و رفیق ما در مسائل جنگی است. مثنی گفت: ای برادر قریشی من کلام تو را شنیدم و مورد پسندم قرار گرفت، کلام تو توجه مرا جلب کرد، تو صحبتی کردی که مرا به شگفت انداخت. جواب همان جواب هانی ابن قبیضه بود، گفتند ما دین و اتباع خود را به خاطری یک مجلس تو ترک نمودیم و ما در بین دو سنگ قرار گرفتیم یکی یمامه و دیگری سماوه است.

 رسول الله صلی الله علیه و سلم گفتند این دو سنگ چیست؟ گفت: یکی زمین‌های خشک و سرزمین عرب(اشاره به قوم عرب بود) و دیگری فارس و رود خانه‌های کسری. کسری از ما تعهد گرفته که هیچ مشکلی برای شان ایجاد نکنیم و هم‌چنان کسی‌که برای شان مشکل ایجاد کند در کنار خود جای ندهیم و چیزی‌که تو ما را به سوی آن فرا می‌خوانی چیزی است که پادشاهان از آن متنفر اند، بازهم در مورد عرب مشکلی ندارد و عذر پذیرفته خواهد شد ولی سرزمین فارس این عذر را نمی‌پذیرد و با آن‌ها نمی‌جنگیم اگر می‌خواهی که ما تو را نصرت دهیم و از تو حمایت کنیم انجام می‌دهیم. رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«ما أسأتم الرد إذ أفصحتم بالصدق، إنه لا يقوم بدين الله إلا من حاطه من جميع جوانبه»

ترجمه: پس از این‌که حق را شناخته و به زبان آوردید، چی بد پاسخی دادید او هرگز دین الله سبحانه و تعالی تجزیه نکرده و تمام دین او سبحانه و تعالی را عمل خواهد کرد.

 سیرت ابن هشام در صفحۀ 422 جلد 1 کتاب خود تحت عنوان: (رفتن رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد بنی عام) چنین نگاشته است: ابن اسحاق گفته است که زهری برایم گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد بنی عامر بن صعصعه رفته و ایشان را به سوی دین الله سبحانه و تعالی فراخواند، از ایشان طلب نصرت نمود. مردی‌که به نام بیحره بن فراس یاد می‌شد ابن هشام گفته است که این مرد بنام فراس ابن عبدالله بن سلمه بن قشیر بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصه یاد می‌شد. این مرد گفت: سوگند به الله که اگر من این جوان را از قریش بگیرم عرب را توسط آن از بین می‌برم. سپس گفت: نظرت چیست که ما تو را بیعت کنیم اما زمانی‌که پیروز شدی سرنوشت این امر پس از تو برای ما سپرده شود؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«الْأَمْرُ إلَى اللّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»

ترجمه: کار به دست الله سبحانه و تعالی است هر جا که او بخواهد قرار می‌دهد.

 زهری گفته است که بیحره گفت: تو می‌خواهی ما را به خاطری خودت در برابر عرب‌ها قرار دهی اما زمانی‌که پیروز شدی امر به دست غیر ما سپرده شود؟ ما نیازی به این کار نداریم.

 اما در اخیر مرحلۀ طلب نصرت یعنی عقبۀ دوم، واضح معلوم می‌شود که مسلمانان بیعت کردند و مصعب رضی الله عنه مدتی در بین شان بود که اسلام را برای شان تعلیم داده و بعد از تعلیم اسلام بیعت دوم عقبه صورت گرفت، سپس هجرت رسول الله صلی الله علیه و سلم و اقامت دولت اسلامی به میان آمد که برای توضیح بیشتر مطالب ذیل را بیان می‌کنیم:

در سیرت ابن هشام و در حدائق الانوار و دیگر کتب سیرت آمده است: «سپس مصعب ابن عمیر به مکه برگشت و کسانی‌که از انصار در موسم حج در سال سیزدهم بعثت با قوم خود از اهل شرک به حج رفته و به مکه رسیدند برای رسول الله صلی الله علیه وسلم در اواسط ایام تشریق برای بار دوم در عقبه وعده دادند، وقتی الله سبحانه و تعالی خواست که عزت و نصرت را برای نبی صلی الله علیه وسلم نصیب فرماید تا مسلمانان را عزت و مشرکین را ذلت بخشد این بیعت به میان آمد. کعب رضی الله عنه گفت: سپس به سوی حج بیرون شدیم و برای رسول الله صلی الله علیه وسلم در عقبۀ دوم در وسط ایام تشریق وعده داده بودیم، وقتی از مراسم حج فارغ شدیم شب را با قوم خود در خواب‌گاه خود استراحت کردیم تا قسمتی از شب گذشت، سپس از خواب‌گاه خود بیرون رفته آرام آرام پنهان از قوم خود نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتیم تا این‌که در عقبه با رسول الله یک‌جا شدیم و تعداد مان هفتاد و سه مرد و دو زن بود.

 کعب رضی الله عنه گفت: ما در شب یک‌جا شدیم و منتظر رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده صحبت را شروع نمود، وی قرآن را تلاوت و سپس ما را به سوی الله سبحانه و تعالی و اسلام فراخواند، بعداْ گفت:

«أُبَايِعُكُمْ عَلَى أَنْ تَمْنَعُونِي مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ نِسَاءَكُمْ وَأَبْنَاءَكُمْ»

از شما بیعت گرفتم تا از من طوری حمایت کنید که از زنان و فرزندان تان حمایت می‌کنید. کعب گفت: براء بن معرور دست رسول الله صلی الله علیه وسلم را گرفته، گفت، بلی قسم به آن ذاتی‌که ترا به حق فرستاده است از تو هم‌مانند آبرو و عفت مان حمایت می‌کنیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم از ما بیعت گرفت، قسم به الله سبحانه و تعالی که ما اهل جنگ و شمشیر بودیم و جنگ را به میراث برده بودیم وی هم‌چنان گفت: براء با رسول الله صلی الله علیه وسلم صحبت می‌نمود ابوهیثم بن تیهان گفت یا رسول الله بین ما و یهود تعهداتی است و ما این تعهدات را می‌شکنیم، اگر ما ترا نصرت دهیم و الله سبحانه و تعالی شما را پیروز گرداند پس به سوی قوم خود بر می‌گردی؟ او گفت:

«فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ، ثُمَّ قَالَ: بَلْ الدَّمَ الدَّمَ، وَالْهَدْمَ الْهَدْمَ، أَنَا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مِنِّي، أُحَارِبُ مَنْ حَارَبْتُمْ، وَأُسَالِمُ مَنْ سَالَمْتُمْ...»

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم تبسم کرد سپس گفت خون شما خون من است، خرابی شما خرابی من است، من از شما هستم و شما از من هستید می‌جنگم با کسی‌که شما بجنگید و صلح می‌کنم با کسی‌که شما صلح کنید.

ابن اسحاق گفته است: عباده ابن ولید بن عباده بن صامت از پدرش ولید روایت نموده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم از ما بیعت جنگ گرفت و عباده از دوازده نفری بود که در بیعت اول عقبه نیز بیعت بر سمع و طاعت به رسول الله کرده بود، او گفت: در سختی، آسانی، میل و عدم رغبت و سختی، ما بر تو بیعت کردیم ما هرگز در امر حق منازعه نکرده و از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی‌هراسیم» پایان نقل قول سیرت ابن هشام.  

به این ترتیب بیعت دوم عقبه به پایان رسید، بیعتی‌که به سبب آن رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت داده شده و اسلام قبل از آن در مدینه منوره نشر گردید، سپس هجرت صورت گرفت بعد از آن دولت اسلامی بر پا شد. از این همه معلوم می‌شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم از سال دهم بعثت مأمور به طلب نصرت گردیده است، یعنی رسول الله صلی الله علیه وسلم به اساس وحی مأمور به طلب نصرت شد. بناْ اهل قوت را در قبائل جستجو می‌کرد و طلب نصرت می‌نمود، وقتی اخبار مدینه از جانب مصعب بن عمیر برای آن حضرت صلی الله علیه و سلم رسید و بعداْ هفتاد و سه مرد و دو زن نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند و رسول الله صلی الله علیه وسلم را در عقبه برای بار دوم بیعت نمودند. رسول الله صلی الله علیه وسلم دانست که مردم مدینه توان نصرت را برای اقامت دولت اسلامی و عزت بخشیدن اسلام و مسلمانان دارند، با آن‌هم رسول الله علیه وسلم به مدینه هجرت نکرد مگر بعد از این‌که الله سبحانه و تعالی دارالهجرت را برای شان نشان داده و برای آن حضرت صلی الله علیه و سلم اجازۀ هجرت داده شد. چنانچه در بخاری آمده است:

ابن شهاب گفته است عروه بن زبیر برایم خبرداد که عائشه هم‌سر رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته است: پدر و مادرم را یاد نمی‌دهم مگر این‌که آن‌ها دین داشتند و هیچ روزی را یاد نمی‌دهم مگر این‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم صبح و شام به خانۀ ما می‌آمد، رسول الله صلی الله علیه وسلم به مسلمانان گفت:

«إِنِّي أُرِيتُ دَارَ هِجْرَتِكُمْ، ذَاتَ نَخْلٍ بَيْنَ لاَبَتَيْنِ»

ترجمه: سرزمین هجرت برایم نشان داده شد، سرزمینی دارای درختان خرما و بین دو ریگزار.

پس کسی‌که می‌خواست به سوی مدینه هجرت کند و همۀ کسانی‌که به حبشه هجرت کرده بودند به مدینه بازگشتند و ابوبکر رضی الله عنه آمادگی هجرت را به سوی مدینه گرفت. رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش گفت:

«عَلَى رِسْلِكَ، فَإِنِّي أَرْجُو أَنْ يُؤْذَنَ لِي»

ترجمه: صبرکن! امیدوارم که اجازۀ هجرت برای من نیز داده شود، ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت: پدر و مادرم فدایت! آیا واقعاْ چنین است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: بلی.

 ابن شهاب از عروه، عروه از عائشه رضی الله عنها روایت نموده است: یک روز در وقت گرمی چاشت ونیمۀ روز در خانۀ ابوبکر نشسته بودیم، کسی گفت: این رسول الله صلی الله علیه وسلم است که سرش را پوشانده و در این ساعت آمده است، ساعتی‌که قبلاْ در این وقت هیچ گاه نیامده بود. ابوبکر رضی الله عنه گفت: پدر و مادرم فدایش، سوگند به الله سبحانه و تعالی که آن را امر مهمی در این ساعت به این جا کشانده است. عائشه رضی الله عنها گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و اجازۀ ورود خواست، اجازه داده شد و وارد خانه گردید. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ابوبکر رضی الله عنه گفت:

«أَخْرِجْ مَنْ عِنْدَكَ»

ترجمه: همۀ کسانی‌که در نزد تو است بیرون شان کن!

ابوبکر رضی الله عنه گفت: پدرم فدایت یا رسول الله همه خانه جای خودت هستند باکی نیست بگو، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود:

«فَإِنِّي قَدْ أُذِنَ لِي فِي الخُرُوجِ»

ترجمه: اجازۀ خروج برایم داده شده است.

 ابوبکر رضی الله عنه گفت: آیا هم‌راهی من هم اجازه داده شده است؟ گفت: بلی.

خلاصه

رسول الله صلی الله علیه وسلم به اساس وحی و بعد اجازه از جانب الله سبحانه و تعالی طلب نصرت را آغاز کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم از هر کسی‌که طلب نصرت می‌نمود در ابتداء آن‌را به سوی اسلام دعوت می‌نمود، در صورتی‌که اسلام را می‌پذیرفت پس از آن طلب نصرت می‌نمود.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از اهل قوت و کسانی‌که توان نصرت را داشتند طلب می‌نمود، به همین دلیل به قبائل بزرگ و قوی تکیه می‌کرد نه بر قبائل کوچک. هم‌چنان به شهرهای بزرگ جهت طلب نصرت می‌رفت نه در مناطق کوچک و صحرا نشین، یعنی به کسانی روی می‌آورد و طلب نصرت می‌نمود که توان نصرت را داشتند و می‌توانستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم را برای اقامۀ دولت اسلامی و حکم بما انزل الله و جهاد فی سبیل الله تعیین کنند و این مسأله واضح است. اما بعضی از این قبائل شرط گذاشتند که قدرت را بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم بگیرند و بعضی هم شرط گذاشتند که با اعراب جنگ کنند ولی با فارس جنگ نکنند.

امیدوارم که همین قدر جواب بر هر سه سوال کافی باشد و الله سبحانه و تعالی آگاه‌تر و در کار خود دانا ‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

22 محرم 1441 هـ.ق

21 اکتوبر 2019م

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

از این آیۀ مبارکه:

﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ [بقره: ۱۹۸]

ترجمه: و هنگامیكه از عرفات(به سوی مزدلفه) روان شديد، الله سبحانه و تعالی را (با تهليل و تكبير و تلبيه) در نزد مشعرالحرام ياد كنيد و همان گونه كه شما را رهنمون كرده است، الله (سبحانه وتعالی) را ياد كنيد(با تضرّع و زاری و بيم و اميد و اينكه گوئی او را می بينيد به ذكرش بپردازيد) اگرچه پيش از آن جزو گمراهان بوده باشيد.

سوالی در نزدم خلق شده است؛ زیرا از آیۀ اول ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾ و هنگامی‎كه از عرفات(به سوی مزدلفه) روان شديد، الله سبحانه وتعالی را (با تهليل و تكبير و تلبيه) در نزد مشعرالحرام ياد كنيد.

طوری فهمیده می‌شود که حجاج در عرفات وقوف کنند؛ اما آیۀ بعدی طوری دلالت دارد که حجاج باید در مزدلفه نیز وقوف کنند، پس از این دو آیه طوری برداشت می‌شود که گویا باید دو وقوف صورت گیرد، یک وقوف در عرفات و وقوف دوم در مزدلفه با وجودی‌ معلوم است که وقوف در عرفات لازم بوده و از عرفات به مزدلفه نزول صورت می‌گیرد. امیدوارم که این مطلب توضیح داده شود! الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر نصیب فرماید.

پاسخ:

برادر محترم در حج یک وقوف است، همان وقوف در عرفات و سپس به مزدلفه نزول صورت می‌گیرد. برای روشن شدن این موضوع معنی این دو آیه کریمه را برای شما واضح خواهم می‌ساخت: ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ﴾ و هنگامی‎كه از عرفات (به سوی مزدلفه) روان شديد. و این از باب سیلان آب است یعنی مانند آن که آب در مسیر خود سیلان می‌کند؛ همان طور حجاج از عرفات به مزدلفه می‌آیند. "عرفات" در این آیه صیغۀ جمع نیست؛ بلکه اسم مکانِ معروفی است از اماکن حج یعنی عرفات اجزای مختلفی ندارد؛ بل یک مکانی است که به نام عرفات یاد می‌شود. یعنی "عرفة" و "عرفات" یک معنی دارد، "تاء" در کلمۀ عرفات "تاء" تأنیث نمی‌باشد به همین دلیل از لحاظ ادبی قبول اعراب نموده و غیر منصرف نشده است. ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾ یعنی اگرچه شما قبل از آوردن هدایت از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم و بیان احکام حج و غیر آن در گمراهی بودید.  ﴿الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾ مشعرالحرام مزدلفه است؛ چنانچه ابن عمر رضی الله عنه روایت نموده است که مشعرالحرام به مزدلفه اطلاق می‌شود. ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ یعنی باید وقوف شما ای اهل مکه مانند دیگر مردم باشد، بدین معنی که در عرفات وقوف کنید، سپس از عرفات به مزدلفه نزول کنید. این آیه مبارك عادت قریش را در زمان جاهلیت باطل نموده‎است؛ چون که در آن زمان قریش در مزدلفه وقوف می‌نمودند؛ نه در عرفات از این لحاظ مزدلفه از اماکن حرم است؛ ولی عرفات از اماکن حل و می‌گفتند که ما ساکنین و پاسداران بیت الله‎الحرام هستیم و از منطقۀ حرم بیرون نمی‌شویم، هم‎چنان این منطقه را "حمس" یاد می‎کردند. از اینرو الله سبحانه وتعالی در این آیه مبارک قریش را امر کرد که مانند دیگر مردم در عرفات وقوف کنند و از خطاهای‌که انجام داده اند، استغفار کنند. الله سبحانه وتعالی برای بندگان مخلص خود بخشاینده و مهربان است.

بخاری و مسلم که لفظ حدیث از بخاری است از هشام ابن عروه از پدرش که وی از عائشه رضی الله عنها روایت نموده است:

«كَانَتْ قُرَيْشٌ وَمَنْ دَانَ دِينَهَا يَقِفُونَ بِالْمُزْدَلِفَةِ، وَكَانُوا يُسَمَّوْنَ الحُمْسَ، وَكَانَ سَائِرُ العَرَبِ يَقِفُونَ بِعَرَفَاتٍ، فَلَمَّا جَاءَ الإِسْلاَمُ أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَأْتِيَ عَرَفَاتٍ، ثُمَّ يَقِفَ بِهَا، ثُمَّ يُفِيضَ مِنْهَا» فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾

ترجمه: قریش و هم‌کیشانشان در مزدلفه وقوف می‌کردند و آن‌ را بنام "حمس" یاد می‌کردند و دیگر اعراب در عرفات وقوف می‌کردند و وقتی‎که اسلام آمد، الله سبحانه وتعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را امر نمود که قریش نیز در عرفات وقوف کنند، سپس از عرفات به مزدلفه بروند و همین معنی قول الله سبحانه وتعالی است: یعنی نزول کنيد از جائی‌که مردم نزول می‌کنند.

بناء (ثُمَّ) عطف بر آخر آیه سابقه است:

﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ﴾ [بقره: ۱۹۷]

ترجمه: و توشه برگيريد(هم برای سفر حجّ و هم برای سرای ديگرتان و بدانيد) كه بهترين توشه پرهيزگاری است و ای خردمندان! از (خشم و كيفر) من بپرهيزيد.

یعنی در آیۀ مبارکه از لحاظ معنی تقدیم و تأخیر است، بناًء ترتیب معنی به صورت ذیل است: یعنی برای خودتان اعمال خیر جمع کنید؛ زیرا بهترین توشه تقوا و اعمال خير است و از من تقوا کنید ای صاحبان عقل سپس وقوف کنید از جای‌که مردم وقوف می‌کنند، یعنی در عرفات وقوف کنید و بعداً از عرفات به مزدلفه برويد؛ چنانچه قریش این عمل را در زمان جاهلیت انجام می‌دادند وقتی به عرفات وقوف کردید و امر الله سبحانه وتعالی را انجام دادید به طرف مزدلفه بروید و الله سبحانه وتعالی را در مزدلفه یاد کنید، الله سبحانه وتعالی را به خاطری این هدایت حمد بگوید؛ چون قبلاً شما گمراه بودید و راه هدایت را نمی‌شناختید.

چنان به نظر می‌رسد نکتۀ که سبب این سوال گردیده است و چنانچه سوال کننده فکر می‌کند که کلمۀ "ثمَ" در این آیه حرف عطف است که "تراخی" یعنی وسعت و فراخی را افاده می‌کند که در این صورت معنی آیۀ اول را این‌گونه فکر می‌کند:

﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾

ترجمه: یعنی شما وقتی در عرفات وقوف کردید به مزدلفه پایان شوید.

 پس حاجی باید از عرفات به مزدلفه بیاید و از آیۀ دوم طوری برداشت می‌کند که آیۀ: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ با در نظرداشت معنی "ثمَ" به این معنی است که وقتی به مزدلفه رسیدید بعد از نماز صبح از "مزدلفه" به "مِنا" بروید، از چنین تعبیری این سوال پیدا شده است در حالی‌که به دو وجه چنین نیست:

وجه اول: روایتی است که بخاری و مسلم در مورد نزول این آیه مبارکه نموده است: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ یعنی به عرفات باید توقف کنید؛ نه در مزدلفه و الله سبحانه وتعالی برای تمام حجاج به شمول قریش فرض نموده تا به عرفات وقوف کنند.

وجه دوم: این است که "ثمَ" معنی تراخی یعنی فراخی و وسعت را می‌رساند و مسئله که بعد از "ثمَ" ذکر شده باید بعد از موضوع و قبل از"ثمَ" باشد؛ اما این معنی دائمی آن نیست؛ بلکه گاهی اوقات کلمۀ "ثمَ" برخلاف این معنی نیز استفاده می‌شود، چون یکی از موارد استعمال آن این است که مسئله ما بعد "ثمَ" در معنی قبل از ماقبل "ثمَ" است؛ اما این مسئله نیاز به قرینه دارد و هم‎چنان نیاز به نکتۀ دارد که ایجاب چنین مسئله را داشته باشد.

 چنانچه عرب‌ها می‌گویند: "أعجبني ما صنعت اليوم ثم ما صنعت أمس أعجب" یعنی چیزی‌که دیروز انجام دادم جالب‌تر از چیزی است که امروز انجام دادم که در این صورت علماء زبان می‌گویند عطف لاحق بر سابق است و بدون این‌که مسئله اولیت در نظر گرفته شود؛ مگر معنی مشهور این است که مسئله‎ متذکره بعد از کلمۀ"ثمَ" از لحاظ وقوع باید بعد از مسئله متذکره قبل از"ثمَ" باشد. بناًء استعمال کلمه" ثمَ" به قرینۀ نیاز دارد تا وجه دوم را ثابت سازد و هدف از استعمال "ثمَ" به این شکل تبارز دادن مسئله‌ خاصی است؛ زیرا تفاوت استعمال در زبان عربی‎فصیح حتماً روی یک هدف است نه بدون هدف.

با دقت نمودن زبان عربی سابق در می‌یابیم که همین استعمال کلمه "امس" بعد از "ثمَ" و استعمال "یوم" قبل از "ثمَ" معنی تقدیم و تأخیر را می‌رساند؛ اما هدف از این تقدیم و تأخیر ظاهر نمودن مطلبی است که گویا طوری گفته شده که آنچه دیروز انجام می‌دادند از امروز شان بهتر است؛ اما در حقیقت چنین نیست. پس در آیۀ مبارکه قرینه تقدیم و تأخیر از لحاظ معنی سبب نزول آیه طبق روایت بخاری و مسلم است. اما هدف از تقدیم و تأخیر ابراز مسئله است و این آیۀ مبارکه عادت قریش را به بطلان کشیده و برای قریش بیان کرد که باید مثل سائر حجاج در عرفات وقوف کنند نه در مزدلفه.

امیدوارم که مسئله واضح و فهمیده شده‎باشد که وقوف تنها همان وقوف در عرفات است و آیۀ متأخر﴿ثُمَّ أَفِيضُوا...﴾ در معنی از آیۀ ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ...﴾ مقدم است و این تقدیم و تأخیر در زبان عربی به خاطری یک هدف است و هدف در این‌جا از بین بردن عادت جاهلیت است که این عادت قریش را از دیگر مردم جدا می‌کرد.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

کسی سوال نموده که حزب‌التحریر برای بر پائی دولت خلافت تنها بر دوران مکی استناد نموده و جهاد در مرحلۀ دعوت به سوی خلافت را خلاف شرع می‌داند و می‌گوید که رسول الله صلی الله علیه وسلم به این کار اقدام نکرده است، سوال کننده می‌ افزاید: چرا دلائل برپائی دولت اسلامی از دوران مدنی گرفته نمی‌شود تا بدین اساس جهاد بر حال خود باقی باشد؟ آیا پاسخ قناعت بخشی در این مسأله وجود دارد؟ الله سبحانه و تعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ:

 برای پاسخ به این پرسش چند مسأله نیاز به توضیح دارد:

1-     دلائل وارده در مورد یک حکم شرعی از کتاب باشد و یا از سنت، واجب است که پیروی شود و هیچ فرقی بین دلائل وارده در دوران مکی و مدنی نمی‌باشد.

2-     دلائل پذیرفته شده در مورد یک مسأله، دلائلی است که در مورد خود مسأله آمده باشد نه دلائلی‌که در مورد غیر آن، به گونۀ مثال:

الف: وقتی شخص خواسته باشد که چگونگی وضوء را بداند پس در مورد دلائل وضوع بررسی شود، فرقی نمی‌کند که این دلائل در مکه نازل شده باشد و یا در مدینه، و حکم شرعی مطابق به اصول پذیرفته شده باید استنباط شود. بناْ برای چگونگی و شناخت حکم وضوء نمی‌شود دلائل حکم روزه تحقیق و بررسی شود.

ب: وقتی شخص خواسته باشد که احکام حج را بداند بايد دلائل مربوط به حج تحقیق و بررسی شود، فرقی نمی‌کند که دلائل آن در مکه نازل شده باشد و یا در مدینه، و حکم شرعی مطابق اصول پذیرفته شده استنباط می‌شود و ما نمی‌توانیم برای شناخت و معرفت احکام حج به دلائل نماز استناد کنیم و حکم حج را از دلائل نماز بگیریم.

ج: وقتی شخص خواسته باشد که احکام جهاد فرض عینی و کفائی را بداند و یا شخص خواسته باشد که احکام مرتب بر جهاد را بداند، مثلا می‌خواهد بداند که آیا جنگ شود و یا صلح، باید دلائل مربوط به جهاد تحقیق و بررسی شود، فرقی نمی‌کند که این دلائل در مکه نازل شده باشد و یا در مدینه. حکم شرعی از همین دلائل مطابق به اصول پذیرفته شده استنباط می‌شود و برای شناخت احکام جهاد ما نمی‌توانیم دلائل مربوط به زکات را به بررسی بگیریم تا احکام مربوط به جهاد را از دلائل مربوط به زکات پیدا کنیم.

د: هم‌چنان برای شناخت هر حکم در تمام مسائل، دلائلی بررسی می‌شود که مربوط به خودش باشد فرقی نمی‌کند كه این دلائل در مکه نازل شده باشند و یا در مدینه، حکم شرعی از همان دلائل مربوط به حكم مطابق به اصول پذیرفته شده استنباط می‌گردد.

حالا به مسألۀ برپائی دولت اسلامی و دلائل آن می‌پردازیم، دلائلي‌که در مکه نازل شده ویا در مدینه حکم شرعی را از همان دلائل مربوط مطابق به اصول پذیرفته شده استنباط می‌کنیم.

ما هیچ دلیلی را برای برپائی دولت اسلامی جز دلائلی‌که در سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه دیده می‌شود در زمینه نداریم. ثابت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکه به صورت سری دعوت کرد تا یک کتلۀ مومن و صبور را ایجاد کند، سپس از موجودیت شان در مکه اعلام کردند، سپس از اهل قوت به طلب نصرت پرداختند و در این مرحله الله سبحانه و تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را با نصرت خویش عزت داد و رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی اهل قوت هجرت کرد و به این شکل دولت اسلامی را تأسیس کردند.

این دلائل برپائی دولت اسلامی است و غیر از این دیگر دلائلی برای برپائی دولت اسلامی وجود ندارد. رسول الله صلی الله علیه وسلم این دلائل سه مرحله‌ای را به صورت واضح و روشن عمل نموده و لازم است که بر این دلائل عملي پایبندی نمائیم. پس مسأله به دوران مکی قبل از فرضیت جهاد و دوران مدنی بعد از فرضیت جهاد ارتباطی ندارد، بلکه مسأله در مورد دلائل چیگونگی برپائی دولت اسلامی است و این دلائل را جز از دوران مکی نمی‌توان پیدا کرد تا این‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم به خاطری برپائی دولت سلامی به مدینه هجرت کردند.

بر پائی دولت اسلامی یک مسأله‌ است و جهاد مسأله‌ای دیگری. طوری‌که قبلا تذکر دادیم دلائل برپائی دولت اسلامی از دلائل مربوط به خودش استنباط می‌شود، دلائل جهاد از دلائل مربوط به خودش و مسأله‌ای تأسیس دولت غیر از مسأله‌ای جهاد است و هيچ یک از این دو مسأله به مسأله‌ای دیگر توقف پیدا نمی‌کند. بناْ جهاد در نبود دولت اسلامی معطل نمی‌شود. رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«وَالْجِهَادُ مَاضٍ مُنْذُ بَعَثَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى أَنْ يُقَاتِلَ آخِرُ أُمَّتِي الدَّجَّالَ، لَا يُبْطِلُهُ جَوْرُ جَائِرٍ وَلَا عَدْلُ عَادِلٍ»

ترجمه: از زمانی‌که الله سبحانه و تعالی من را به رسالت فرستاده تا آخرین امت من كه دجال را به قتل برساند جهاد ادامه دارد، جهاد را ظلم ظالم و عدل عادل معطل نمی‌سازد. بیهقی این حدیث را در سنن کبری از انس ابن مالک تخریج نموده است.

لذا جهاد طبق احکام شرعی تا روز قیامت ادامه دارد فرق نمی‌کند که خلافت موجود باشد و یا نباشد و هم‌چنان کار و فعالیت برای برپائی خلافت به دلیل معطل قرار دادن جهاد توسط حکام معطل قرار نمی‌گیرد. پس کار و فعالیت برای خلافت جریان دارد تا خلافت بر پا شود، زیرا عدم موجودیت بیعت برای خلیفه، حالتي است كه صاحبان قدرت مرتکب حرام می‌شوند رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

ترجمه: کسی‌که دست بیعت و اطاعت را از خلیفه بکشد، الله سبحانه و تعالی را در روز قیامت در حالی ملاقات می‌نماید که هیچ عذر و دلیلی برایش نمی‌باشد، کسی‌که بمیرد و در گردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است.

بناْ جهاد جریان دارد و کار برای خلافت نیز تا زمان بر پائی خلافت جریان دارد و یکی از این دو حکم با یکی دیگری توقف پیدا نمی‌کند این دو مسأله‌ای جداگانه اند، و برای اثبات هر یکی از این دو مسأله نیاز به دلائل شرعی مربوط به خودش را دارد و از دلائل شرعی مخصوص هر کدام دلائل آن طبق اصول پذیرفته شده استنباط می‌شود.

بناء حزب التحریر به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم پایبندی دارد، طریقۀ که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکه شروع کرد و تا مدینه و الي تأسیس دولت اسلامی جریان داشت و به اعمال مادی اقدام نکرد. مراحل دعوت به سوی بر پائی دولت اسلامی ربطی به دوران مکی و مدنی ندارد، بلکه عدم دست زدن به اعمال مادی دلیلی است که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مرحلۀ دعوت به سوی دولت اسلامی الي مرحلۀ مدینه دست به اعمال مادی نزده است، در قضیه برپائی دولت اسلامی هیچ دلیلی جز طریقۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم در طی سه مرحله نمی‌باشد.

اگر موضوع و مسأله در مورد کار کردهای دولت اسلامی و ساختار آن باشد، بدون شک ما به دلائلي متمسک می‌شویم که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مدینه در مورد کارکردهای دولت اسلامی و ساختار آن بیان کرده است.

خلاصه این‌که:

اول: احکام هر مسأله‌ از دلائل واردۀ مربوط به خود همان مسأله گرفته می‌شود، خواه دلائل آن در مکه نازل شده باشد و یا در مدینه، به گونۀ مثال: احکام روزه از دلائل مربوط به روزه گرفته می‌شود و احکام نماز از دلائل مربوط به نماز و به همین ترتیب احکام جهاد از دلائل مربوط به جهاد و احکام بر پائی دولت اسلامی از دلائل مربوط به دولت اسلامی اخذ می‌گردد، به همین شکل همۀ احکام شرعی.

دوم: پایبندی به طریقۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکۀ مکرمه برای تأسیس دولت اسلامی به خاطری است که دیگر دلیلي غیر از دلائل مکی نمی‌باشد، اگر غیر از دلائل مکی و سیرت رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکه نیز در مدینه برای تأسیس دولت اسلامی وجود می‌داشت بدون شک استدلال بر آن جائز ‌بود.

از الله سبحانه و تعالی می‌طلبیم که یاری و توفیق را برای ما نصیب فرماید تا بتوانیم دولت اسلامی، خلافت راشده را بر پا نمائیم تا به وسيلۀ این دولت بزرگ، اسلام و مسلمانان عزت یافته، کفر و کفار ذلیل و خوار شوند، و خیر و برکت در تمام جهان عام گردد و بدون شک ایجاد چنین حالتی بر الله سبحانه و تعالی دشوار نبوده بلکه بسیار آسان است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

در سرزمینی‌که تمام مردم آن مسلمان اند؛ سرزمینی‌که در جهادش علیه اشغال فرانسه، که 132سال به درازا کشید، یک ملیون شهید داد، در این سرزمین به تاریخ 22 فبروری 2019م اعتراض‌های مردم بالا گرفت و پردۀ ترس از حکام ستم‌گر الجزائر را درید و تا کنون ادامه دارد. اما در این اعتراض‌ها فریاد اسلام‌خواهی شنیده نمی‌شود، دلیل آن چیست؟ و این‌که واقعیت کشمکش بین‌المللی برای نفوذ در الجزائر از چه قرار است؟ و آیا این کشمکش‌های بین‌المللی در اتفاق‌های اخیر نقشی دارد و سر انجام این که در مورد آیندۀ الجزایر چه پیش‌بینی می‌کنید به ویژه در مورد انتخابات پیش‌رو؟

پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ، امور زیر را مرور می‌کنیم:

اول) دلایل عدم اسلام‌خواهی در اعتراض‌ها:

1: بلی، الجزایر سرزمین اصیل اسلامی است و این واقعیت زمانی ثابت گردید که دولت در اوایل دهۀ نهم سعی نمود زمینۀ انتخاباتی آزاد و پاک را فراهم کند، نتیجه این شد که درخواست‌ها برای حاکمیت شریعت الله قاطع و فراگیر بود و توسط ملیون‌ها تن در جاده‌های الجزایر سر داده می‌شد. اروپا در واکنش سر و صداها را راه‌انداخت و فرانسه هشدار داد که مداخلۀ نظامی خواهد نمود، سپس در اوایل سال 1992م اروپا و فرانسه حکام الجزایر را وادار نمودند نتایج انتخابات سال 1991م را انکار نمایند، اردو/سپاه مداخله نمود و اوضاع را در اختیار گرفت. مهم‌ترین کمک‌ها از پایتخت ظلمت "پاریس"، که آن را به دروغ پایتخت نور می‌خواندند برای اردو/سپاه می‌رسید. سپس دستگاه استخبارات فرانسه به همکاری دستگاه امنیت داخلی، که وابسته به آن بود، جرقه‌های کشتار وحشیانه را زدند و در پی آن بود که مرحلۀ کشتارهای به شدت شنیع دهۀ نهم آغاز گردید و صدهاهزار تن از مسلمانان الجزایر را قربانی گرفت. سپس نظام حاکم در الجزایر از پیش و فرانسه و انگلیس از پس با بی‌شرمی و بی‌حیایی تمام، همۀ این کشتارها را به اسلام‌گرایان نسبت دادند و این سر و صداها را آن قدر فراگیر کردند که نظام حاکم هر قطرۀ خون و هر کشته‌ای را به اسلام‌گرایان نسبت داد. این مرحله در حدود ده سال ادامه پیدا کرد و به نام "دهۀ تاریک" نام‌گذاری گردید و حکومت با هشدارها و تهدیدهای پی‌هم در خصوص اسلام‌خواهی، ترسی را در دل مردم انداخت و جو را طوری ساخت که هرکس فریاد اسلام‌خواهی را سر دهد، در حقیقت در پی برگرداندن "دهۀ تاریک" است! رسانه‌های فرانسه بیرق این ترس و وحشت‌افگنی را در دست گرفت. اسلام‌هراسی تبدیل به ابزاری شد که حکام پاریس از آن برای اغوای مردم استفاده می‌نمودند و رفته‌رفته این اسلام‌هراسی فرانسه و اروپا از تحرکات الجزایر در صورت اسلام‌خواهی، به نظام حاکم در الجزایر انتقال یافت، چنان‌چه «جریان‌های نزدیک به مراجع تصمیم گیرنده فضای کشور را طوری ساخته اند که انگار قرار است اسلام‌گرایان به زودی علیه سکولران دست به کودتا زده و روی ویرانه‌های نظام سکولریستی و در صورت نیاز روی اجساد سکولران، دولت اسلامی را بنا خواهند نمود». (منبع: روزنامۀ اندپندنت 21 مارچ 2019) به این ترتیب، نظام حاکم مردم را هرازگاهی در مورد "وحشت اسلام بنیادگرا" هشدار می‌دهد؛ اسلامی‌که انگار همیشه آمادۀ خون ریزی است! در حالی‌که این خود نظام حاکم است که پیوسته مسلمانان را دنبال نموده و خون‌ریزی می‌کند، چنان‌چه «نیروهای امنیتی الجزایر به علی بلحاج که یک تن از مخالفان مشهور و مؤسسین "جبهاسلامی نجات" بود، حمله نموده و وی را در یکی از جاده‌های شهر از بین برد.» (منبع: عربی21،  23 فبروری 2019م) یعنی در دومین روز آغاز اعتراض‌ها در الجزایر.

2: دلیل دوم عدم اسلام‌خواهی در اعتراض‌های الجزایر، جنگی‌ست که امریکا به بهانه تروریزم علیه اسلام راه‌اندازی نموده و "تروریزم اسلامی" را شعار بزرگ آن قرار داده و حرکت‌ها، احزاب، انجمن‌ها و شخصیت‌های مخلص اسلامی را به این بهانه هدف قرار می‌دهد و رمزهای اسلامی، مانند لوا و رایه آن را به عنوان نشانه‌های جرم و جنایت جلوه داده است و کسانی را که به احکام شریعت اسلامی پایبندی نشان می‌دهند، تندرو و تروریست خطاب می‌کند. تمام این موارد است که به نوبه خود بالای روی‌کرد تحرکات مردمی و خواسته‌ها و شعارهای شان در الجزایر تأثیر گذاشته است.

3: دلیل دیگری‌که مانع ظهور اسلام‌خواهی در تحرکات الجزایر شده، موقف‌گیری‌های چند جانبه بعضی از جریان‌هایی است که رنگ و بوی اسلامی داشته و جریان‌های اسلامی "میانه‌رو" نام گرفته اند. این جریان‌ها گاهی خود اپوزوسیون می‌نامند و گاهی در حاکمیت سهم گرفته و در پست‌ها، موقف‌ها و چوکی‌های پارلمانی مستقر می‌شوند. این موقف‌گیری جریان‌های مذکور بالای توده‌های زیادی از مردم، به ویژه کسانی‌که به آنان اعتماد کرده بودند که بر اساس اسلام عمل‌خواهند نمود، تأثیر گذاشته، زیرا بعداً متوجه شدند که با نظام حاکم هم‌کاری و هم‌سویی دارند. مهم‌تر از آن این که جریان‌های مذکور به برخی از احکام شرعی پایبندی نشان‌ندادند، مانند حرام بودن قانون‌گذاری وضعی در پارلمان‌ها و حرام بودن مشارکت در نظام‌هایی‌که هیچ چیزی از اسلام در آن‌ها دیده نمی‌شود. این امور توده زیادی از مردم الجزایر را به جایی کشانیده که در تحرکات خویش علیه دولت، از اسلام یاد نمی‌کنند.

4: خلاصه این‌که بحران الجزایر یک بحران بین‌المللی بوده و غرب به ویژه فرانسه، با تمام توان سعی دارد نفوذ خود را در آن از طریق نشر فرهنگ سکولرستی گسترش دهد و با برجسته نمودن طرف‌داران خودش در تحرکات، که مطمئناً سکولارهاستند، می‌خواهد نفوذ سیاسی خود را در الجزایر استحکام بخشد. لازم به یادآوری است که طرف‌های بین‌المللی درگیر در الجزایر همه بر مغشوش کردن هویت اسلامی الجزایر و برجسته نمودن صفت سکولرستی دولت توافق نظر دارند.

این دلایل عمیق و اساسی است که زمینۀ ظهور صفت سکولرستی را در تحرکات مردمی الجزایر فراهم نموده که همه در پس نیرنگ، گمراه‌سازی، خباثت سیاسی غرب و مزدوران آن قرار دارد. هرچند ممکن است غرب موفق شود ظاهراً از بروز رنگ و بوی اسلامی در این تحرکات جلوگیری نماید، اما واقعیت این است که اسلام در اعماق دل‌های مردم الجزایر ریشه دارد؛ مردمی‌که شهدای ملیونی تقدیم اسلام نموده اند و مطمئناً دیری نخواهد گذشت به خواست الله سبحانه وتعالی، آفتاب اسلام در این سرزمین طلوع خواهد نمود و این طلوع برای کسانی‌که انتظار آن را دارند بسی نزدیک است. الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً﴾ [طلاق: 3]

ترجمه: الله فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و الله برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!

دوم) در مورد کشمکش بین‌المللی در الجزایر باید گفت:

1. در خصوص انگلیس و فرانسه:

الف) انگلیس از زمان انقلاب "بومدین" در سال 1965م پیوسته در الجزایر نفوذ مستحکم دارد، که هرازگاهی با مداخلات فرانسه همراه بوده. اما پس از آن‌که رئیس شاذلی در سال 1993م، خالد نزار، مزدور فرانسه را از سمت وزارت دفاع برکنار نمود، نفوذ فرانسه در داخل اردو/سپاه اندک‌اندک رو به ضعف گذاشت تا این‌که سر نزدیک به وابسته گی "فرهنگ نظامی" و دنباله‌روی سیاسی رسید. بوتفلیقه، که به وابسته‌گی‌اش به انگلیس معروف است، در جریان حکومت خویش از سال 1999 همواره سعی داشت مداخلات فرانسه را به تدریج و بدون سر و صدا معالجه کند. موضوع دور کردن نفوذ فرانسه از دستگاه‌های دولت بیشتر به رقابت ورزشی شباهت داشت، یعنی هیچ نشانه‌ای از داغ شدن موضوع در نزد دو طرف به چشم نمی‌خورد، اما زمانی‌که بوتفلیقه به تاریخ 13 سپتمبر2015م محمد مدین معروف به ژنرال توفیق رئیس کل استخبارات را کنار زد، ضربۀ دردناکی به نفوذ فرانسه در الجزایر وارد شد، زیرا قبلاً نفوذ فرانسه به گونۀ گسترده‌ای در اردو کاهش داده شده بود و فرانسه تنها بالای دستگاه استخبارات، به عنوان یگانه دستگاه امنیتی زیر نفوذ خویش در الجزایر تسلط داشت. این ضربۀ دردناک به نفوذ فرانسه در حقیقت بر افروختن آتشی بود که زیر خاکستر روابط ظاهری نفوذ دو طرف در الجزایر قرار داشت.

ب) دو زمینه فراهم گردید که سبب شد رقابت میان نفوذ انگلیس و فرانسه در الجزایر از حالت رقابت ورزشی به چیزی شبیه دست‌اندازی کشانیده شود، اگر نشود آن را مرحلۀ شکستن سر و صورت نامید. این دو زمینه، که رقابت میان دو طرف را داغ نموده قرار ذیل است:

اول) شکاف اختلافات میان انگلیس و فرانسه با همه‌پرسی انگلیس در مورد خروج از اتحادیۀ اروپا "بریکزیت" در سال 2016م، گسترده‌تر شد، مشخصاً در مذاکرات فرانسه به نماینده‌گی از اتحادیۀ اروپا با تریزامی، نخست‌وزیر انگلیس بود که این شکاف ظاهراً معلوم گردید، هم‌چنین در برنامه ریزی‌های جانسون، نخست‌وزیر جدید انگلیس در مورد خروج از اتحادیه و لو بدون توافق نیز شکاف مذکور روشن‌تر گردید و این ضرر بزرگی است که فرانسه متحمل آن می‌گردد. مسألۀ دامن زدن امریکا به بحرانش با ایران، پس از خروج از توافق هسته‌ای نیز نشانگر گستره شدن شکاف میان فرانسه و انگلیس است، زیرا در حالی‌که فرانسه در قضیۀ ایران موقفی مخالف با موقف امریکا داشت، انگلیس خود را به امریکا نزدیک می‌کرد، این اختلافات میان دوطرف رفته‌رفته بزرگ‌تر شد و این اختلافات جدید طبیعتاً روی موقف دو طرف در قضایای دیگری مانند الجزایر تأثیر گذار است.

دوم) فرانسه شروع تحرکات مردمی در الجزایر به تاریخ 22 فبروری 2019م را فرصتی دید که باعث شده با متشنج شدن اوضاع در آن، ارکان نفوذ انگلیس نیز متزلزل شود و سعی نمود با استفاده از این فرصت، نفوذ خود را در الجزایر گسترده‌تر کند، یعنی تحرکات خودجوش مردمی باعث شد آتش خشم فرانسه علیه انگلیس، که از سال 2015م پنهان مانده بود، ظاهر گردد.

ج) در نتیجه؛ رقابت میان انگلیس و فرانسه به مرحلۀ "دست‌اندازی" رسید، چنان‌چه دستگاه‌های امنیتی طرحی شبیه یک کودتای نظامی برای برکناری فرمانده صالح از ریاست ارکان اردو کشف کرده و در پی آن بود که قوی‌ترین و خطرناک‌ترین مهره‌های فرانسه در الجزایر را بازداشت کردند. این مهره‌ها عبارت اند از محمد مدین "ژنرال توفیق" و بشیر طرطاق که هردو قبلاً رئیس دستگاه استخبارات بوده‌اند و به تاریخ 5 می 2019م بازداشت شدند. سپس لویزة حنون رهبر حزب کارگر به تاریخ 9 می 2019م  و سپس سعید بوتفلیقه، که به نظر می‌رسد مهره‌های فرانسه در الجزایر پس از استعفای برادرش بوتفلیقه از ریاست جمهوری او را به صف خود کشانیدند. این افراد همه «در یک محکمۀ نظامی جزائری در بلیدة محاکمه شدند و چهارتن، که متهم به دسیسه علیه حاکمیت دولت و اردو بودند، هرکدام به 15 سال حبس محکوم شدند. این احکام حضوراً به سعید بوتفلیقه و لویزة حنون رهبر حزب کارگر و فرماندۀ متقاعد نظامی محمد مدین ابلاغ گردید و هم‌چنین محکمۀ مذکور، وزیر سابق دفاع خالد نزار را غیاباً به 20سال حبس محکوم نمود.» (منبع: اسکای نیوز عربی 25 سپتمبر 2019م) فرانسه به دلیل این بازداشت‌ها سر و صداهای زیادی را علیه رهبری نظامی به راه‌انداخت، چنان‌چه به گفتۀ روزنامۀ اندپندنت انگلیس به تاریخ 18 می 2019م، 1000 تن از شخصیت‌های معروف فرانسه به شمول جان مارک ایرولت، نخست‌وزیر اسبق با امضا نمودن روی برگۀ فراخوان آزادی، خواهان آزادی حنون شدند. روزنامۀ مذکور افزود: «جان لاسال نمایندۀ حزب جمهوری در پارلمان فرانسه ابراز نگرانی نمود که این تحولات بالای منافع کشورش تأثیر خواهد گذاشت و گفت: روی کار آمدن نسل جدیدی از ضابط‌ها و ژنرال‌ها در سازمان نظامی الجزایر، با ساختارمهندسی شدۀ قومی، منافع فرانسه در الجزایر را تهدید می‌کند، به ویژه در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی.» این اظهارات نشان‌دهندۀ دل‌تنگی فرانسه از این تحولات است، یعنی کشمکش حاضر دارد وارد مرحلۀ جدیدی می‌شود که داغ‌تر به نظر می‌رسد، هر چند پلۀ انگلیس در حکومت حاضر به کمک رئیس ارکان اردو سنگین‌تر است.

  1. تلاش‌های امریکا برای ورود به ساحۀ بحران الجزایر:

رسانه‌های امریکا تلاش نموده بعضی از شخصیت‌های تحرکات مردمی را برجسته کند، مانند کریم طابو سرمنشی عمومی جبهۀ نیروهای مشترک. تلویزیون "الحرة" امریکا به تاریخ 12 سپتمبر 2019م کریم را "چهرۀ برتر تحرکات مردمی" خواند و کلیپ‌های ویدیوئی را از وی منتشر نمود که در حال رهبری نمودن تظاهراتی در پایتخت الجزایر و در ضمن تحرکات مردمی است. این تلویزیون به قول خودش "مخالفان واقعی نظام را برجسته می‌کند و نه مانند سایر احزاب"، احتمالاً این خود اشاره‌ای‌ست به این‌که امریکا در تحرکات مردمی الجزایر با چنین فعالانی در ارتباط است. البته دستگاه‌های امنیتی الجزایر این فعال و افراد دیگری مانند او را بازداشت نموده و آنان را متهم به "تضعیف نمودن روح معنوی اردو/لشکر" کرده. به فرض این‌که امریکا با بعضی از چهره‌های برتر تحرکات مردمی الجزایر ارتباط داشته باشد، که چنین انتظارهم می‌رود، اما توانائی و موقف چنین کسانی تا کنون به حدی نرسیده که بتوانند بالای زنده‌گی سیاسی در الجزایر تأثیرگذار باشند و اهداف امریکا را براورده نمایند، زیرا امریکا تا کنون نتوانسته به داخل اردو یا سازمان‌های دولتی نفوذ نماید.

بنابر این، می‌توان گفت که کشمکش در الجزایر میان امریکا و اروپا نه، بلکه میان انگلیس و فرانسه است و انگلیس با جدیت تمام سعی دارد بال و پر فرانسه را در میدان ساختار نظامی الجزایر کوتاه کند. تلاش‌های امریکا برای متزلزل نمودن نقش اروپا در الجزایر ناکام بوده، اما مجموعۀ حاکم در الجزایر نگران اند که بحران موجود "تحرکات مردمی" به درازا کشد و امریکا بتواند با استفاده از آن نظم موجود را متزلزل نموده و به هدفی‌که سال‌هاست دنبال آن می‌باشد، دست یابد. هم‌چنین ممکن است فرانسه نیز از به درازا کشیده شدن این تحرکات برای فعال نمودن اتباع خودش و زمینه‌سازی برای آنان استفاده کند.

سوم) در مورد نتایج احتمالی انتخابات و انتظارهایی که وجود دارد باید گفت:

1. انگلیس و دستگاه حاکم فعلی در الجزایر و رهبری اردو توانسته اند افراد وابسته به فرانسه را به گونۀ گسترده‌ای از دستگاه‌های دولت دور کنند و اینک منظومۀ مذکور تلاش دارند انتخابات را زودتر برگزار نمایند تا مبادا شرایط به وجود آمده از دست برود، به ویژه که تحرکات مردمی هنوز در جریان است. قاید صالح در اظهاراتی گفت: «پیش از این در مورد نیاز به تسریع برگزاری انتخابات صحبت می‌کردیم، اما امروز کاملاً متیقن شده‌ایم که این انتخابات در زمان تعیین شده برگزار خواهد شد.» (منبع: اندپندنت 14 سپتمبر2019م) وی هم‌چنین خواستار اتخاذ موقف واضح و روشن شده گفت: «مرحلۀ کنونی می‌طلبد که همه موقف واضح و روشنی داشته باشند، یا باید در کنار الجزایر قرار گیریم و یا در کنار دشمنان آن، در شرایط موجود نباید عصا را از وسط آن گرفت» (منبع: اندپندنت 14 سپتمبر 2019م) این اظهارات نشان می‌دهد که منظومۀ حاکم وابسته به انگلیس تلاش دارد اوضاع را با عجله یک طرفه کند، زیرا به نظر می‌رسد امور تقریباً به نفع آنان جریان دارد. اما فرانسه و طرف‌داران آن با برگزاری انتخابات مخالفت نشان می‌دهند و یا تمایل دارند آن را تا فراهم شدن شرایط مناسب به تأخیر اندازند، اما این خواست‌شان را علناً اظهار نمی‌کنند، بلکه به گونۀ دپلوماتیک و این که مردم الجزایر خود در مورد سرنوشت کشور خویش تصمیم می گیرند.

2. دستگاه حاکم سعی دارد در انتخابات پیش رو دو کاندید از وابسته‌گان خود را با تغییر چهره معرفی نماید، «علی بن فلیس و عبدالمجید تبون که هردو قبلاً نخست‌وزیر بودند روز پنج شنبه اعلان کردند که در انتخابات ریاست جمهوری 12 دسمبر نامزد خواهند بود.» (منبع: رویترز 28 سپتمبر 2019م) این دو چهره و چهره‌های امثال آنان کسانی استند که دستگاه حاکم به آنان اعتماد دارند، هرچند بعضی از آنان در حال حاضر نقش مخالف دولت را بازی می‌کنند، مانند علی بن فلیس رهبر حزب پیشگامان آزادی طوری وانمود می‌کند که انگار رهبر یک حزب مخالف است و خواستار تغییر. بن فلیس رهبر این حزب در میان سال‌های 2000 تا 2003م نخست وزیر حکومت بوتفلیقه بود، یعنی منظومۀ حاکم قصد دارد نظام را با چهره‌های تقریباً جدید برپا کند به امید این‌که مردم الجزایر فریب آن را بخورند و به این ترتیب تحرکات مردمی پایان یابد.

3. اما ظاهراً جریان‌های گستردۀ تحرکات خودجوش مردمی مخالف با برگزاری انتخابات زیر سایۀ نظام حاکم، به مراتب نسبت به طرف‌داران نظام و یا کسانی‌که خود را جریان‌های مخالف می‌نامند و ممکن است انتخابات را تأیید کنند، قوی‌تر به نظر می‌رسند، که این باعث می‌شود اوضاع به جانب یکی از این دو احتمال به پیش رود:

- یا این که دستگاه حاکم موجود وادار شود انتخابات را در لحظۀ اخیر به تأخیر اندازد، چنان‌چه در انتخابات 18 اپریل 2019م اتفاق افتاد.

- یا این که انتخاباتی بسیار ناقص برگزار گردد، طوری‌که تحرکات مردمی هم‌چنان جریان داشته باشد انگار که انتخاباتی نبوده، حتی اگر بعضی‌ها از روند تحرکات مردمی کنار روند، اما در چنین صورتی شرایط برای اعمال خشونت توسط حکومت به هدف متوقف نمودن تحرکات آماده خواهد بود، زیرا حکومت ادعا خواهد نمود که رئیس جمهور قانونی انتخاب گردیده و لازم است همه به تصامیم وی پایبند باشند! به این ترتیب اوضاع میان زد و خوردها ادامه خواهد یافت.

1. به این ترتیب تحرکات موجود به هیچ‌وجه تغییری واقعی و یا بیداری مؤثری را در پی نخواهد داشت، زیرا این تحرکات هرچند به گونۀ خودجوش آغاز شد، اما مداخله‌های انگلیس و فرانسه در آن و هم‌چنین دنباله‌روان و وابسته‌گان‌شان باعث شده این تحرکات مؤثریت خود را از دست بدهد، چنان‌چه قرار گرفتن رهبری اردو در کنار نظام نیز برملا گردید، بلکه حتی روشن شد که جزء اصلی که امر و نهی می‌کند خود همین رهبران اردو استند و این بدان معنی است که نمی‌توان هیچ تغییری در الجزایر رونما نمود؛ مگر زمانی‌که اردو/لشکر خود را وابسته به اسلام این مردم اصیل بداند و این کار در صورتی ممکن و قابل تحقق است که سران ژنرال‌های مزدور انگلیس و غرب کنار زده شوند و زمینۀ در اختیار گرفتن امور اردو برای گروه مخلص نظامی فراهم گردد و سپس آنان به تغییر واقعی نصرت دهند که مبتنی بر اساس اسلام بوده و امت اسلامی به جانب آن روان است. این بدان معنی نیست که نظامیان حکومت را در دست گیرند، بلکه به این معنی است که نظامیان اهل نصرت واقعی شوند و زمینۀ به قدرت رسیدن رهبری واقعی را فراهم آورند که امت سخت در انتظار آن به سر می‌برد تا تغییر فراگیر را رو نما کند؛ تغییری‌که با از سرگیری زنده‌گی اسلامی و برپائی خلافت راشده واقعی رو نما خواهد شد؛ خلافتی‌که امت را بیدار و سرزمین‌های مرده را زنده خواهد نمود و زیر سایۀ آن به حالتی بر خواهیم گشت که الله سبحانه وتعالی برای ما لازم دیده و آن این‌که:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ...﴾ [آل‌عمران: 110]

ترجمه: شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‏ايد به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد و از كار ناپسند بازمى‏داريد و به الله ايمان داريد...

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَۚ بِنَصْرِ اللَّهِ ۚ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ [روم: 4-5]

ترجمه: و در آن روز است كه مؤمنان از يارى الله شاد مى‏گردند. الله هركه را بخواهد يارى مى‏كند و اوست‏شكست‏ناپذير مهربان!

مترجم: عبدالله دانشجو

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

پرسش:

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

جناب امیر صاحب! راجع به جزای مرگ برای محصن زناکار، آیا به راستی در فقه اسلامی چنین چیزی قطعی ثابت شده است؟ بعضی علماء مانند شیخ ابوزهرا استند که این مسئله را من‌حیث حدود جزا دسته بندی نکرده اند. حتی توسط شیخ مصطفی زرقا بیان شده که این مسئله در جمع مجازات تعزیر دسته بندی می‌شود. شما در ین مسئله چه فکر می‌کنید؟

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

شما از جزای مرد محصن(متأهل) سوال نمودید که آیا این مسأله در فقه اسلامی قطعی است و یا خیر؟ آیا این مسأله از جمله حدود به حساب می‌آید و یا از جمله تعزیرات؟ چنانچه بعضی علماء معاصر جزای فعل زنا را از جملۀ تعزیرات می‌شمارند؛ پاسخ سوال شما قرار ذیل است:

جزای مرد زنا کار محصن(متأهل) رجم تا لحظۀ مرگ است و این مسأله از جملۀ احکام به شمار می‌رود، نه از جملۀ مسائل عقیدوی. پس این مسأله مانند دیگر احکام شرعی بوده، لازم نیست که دلیل آن قطعی باشد؛ بلکه ظن غالب برای فرضیت آن کفایت می‌کند، چنانچه اثبات احکام شرعی توسط دلائل ظنی اصلی از اصول فقهی است. لذا این‌که دلیل قطعی باشد و یا غیرقطعی در این مسأله هیچ تأثیری ندارد، بلکه لازم است که دلیل حکم از شریعت ثابت شود. دلائل صحیح بسیاری آمده که این حکم را به اثبات رسانده، جای برای شک نمی‌گذارد و ثابت می‌سازد که جزای مرد زناکار محصن(متأهل) رجم است؛ چنانچه این دلائل در ذیل ذکر شده است.

طوری به نظر می‌رسد که بعضی از علماء در این زمان در اخذ احکام شرعی منهج و راه درست و اصولی را نمی‌گیرند و زمانی‌که می‌خواهند حکم شرعی را اخذ نمایند، تلاش می‌کنند که حکم شرعی را با زمان و نظریاتی هماهنگ بسازند که این نظریات فعلاً در جهان حاکم است؛ نظریاتی‌که فرهنگ غرب آن‌ها را تحت عنوان قوانین بین‌المللی و توافق‌نامه‌های حقوق بشری بالای مردم حاکم و تحمیل نموده است، که این روش و طریقه برای اخذ و استنباط احکام شرعی کاملاً غلط است؛ زیرا هدف از اخذ حکم، حکم الله سبحانه وتعالی است؛ نه حکمی‌که با آراء و نظریات و توافق‌نامه‌های بین‌المللی موافقت داشته باشد و واجب شرعی هم همین یافتن حکم شرعی از مرجع و دلائل شرعی سپس قرار دادن آن در منصۀ تطبیق و تنفیذ بوده، واجب است که دعوت در جهان به سوی اسلام و احکامی باشد که به طریقۀ شرعی آن از شریعت اخذ و استنباط شده باشد. یقیناً حکمی‌که به طریقۀ شرعی آن استنباط گردد، حکمی‌ست که پاسخ‌گوی همۀ بشریت بوده، زیرا همین حکمی بوده که از نزد خالق بشر و خالق جهانیان آمده است، خالقی‌که از احوال مخلوقات‌اش کاملاً آگاه است.

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ [ملك: 14]

ترجمه: مگر كسی‌كه ( مردمان را ) می‌آفريند (حال و وضع ايشان را ) نمی‌داند و حال اين‌كه او دقيق و باريك‌بين بس آگاهی است.

﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ [اعراف: 54]

ترجمه: آگاه باشيد كه تنها او می‌آفريند و تنها او فرمان می‌دهد. بزرگوار و جاويدان و دارای خيرات فراوان، خالقی است كه پروردگار جهانيان است.

بناً جائز نیست که به گفتۀ چنین علمایی‌که در تلاش اند تا در استنباط احکام شرعی خود را با فرهنگ غربی هم‌آهنگ ساخته اند، عمل شود؛ فرقی نمی‌کند که این علماء به خاطر فشارهای وارده چنین عملی را مرتکب شوند و یا به خاطری راضی نمودن کفار غربی؛ پیروی در هر دو حالت از چنین علماء غلط است.

جزای زنا برای مرد و زن محصن(متأهل) رجم است و برای غیر محصن(غیرمتأهل) صد تازیانه می‌باشد و این جزا شامل حدود اسلامی است. ما احکام حد زنا را در کتاب "نظام عقوبات" به صورت مفصل بیان کردیم که در این‌جا بعضی مواردی‌که در مورد حد زنا در کتاب مذکور آمده است ذکر می‌کنیم:

«بعضی علماء به این نظر اند که حد زنا در مورد زن زانیه و مرد زانی خواه محصن(متأهل) باشد و خواه غیر محصن(مجرد) صد تازیانه است و فرقی بین این دو نیست؛ زیرا الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة ولا تأخذكم بهما رأفة في دين الله﴾ [نور: ۲]

ترجمه: هر يك از زن و مرد زناكار(مؤمن، بالغ، حرّ و ازدواج ناكرده) را صد تازيانه بزنيد و در(اجرا قوانين) دين الله (سبحانه وتعالی) رأفت (و رحمت كاذب) نسبت بديشان نداشته باشيد.

و این علماء گفتند ترک کتاب الله سبحانه وتعالی که قطعی و یقینی است، به وسیلۀ خبر احد جائز نیست؛ اخبار احادی‌که امکان کذب در آن‌ها متصور است. دیگر این‌که با چنین عمل‌کردی، کتاب الله سبحانه وتعالی توسط سنت منسوخ می‌شود که چنین عملی جائز نیست، اما عموم اهل علم صحابه، تابعین و بعد از تابعین از علمای جهان در تمام زمان‌ها گفتند که زنان و مردان غیرمحصن(مجرد) صد تازیانه زده شوند و زنان و مردان محصن(متأهل) رجم شوند تا بمیرند؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم "ماعز" را رجم کرد و هم‌چنان از جابر بن عبدالله روایت شده است: «مردی با زنی زنا کرده بود و رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور تازیانه را داد و تازیانه زده شد، سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داده شد که این مرد محصن(متأهل) است رسول الله صلی الله علیه وسلم امر کرد که آن مرد رجم شود و رجم شد.»

کسی‌که در دلائل وارده در این خصوص دقت کند، می‌بیند که این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة﴾

ترجمه: هر يك از زن و مرد زناكار(مؤمن، بالغ، حرّ و ازدواج ناكرده) را صد تازيانه بزنيد.

اين آیه عام است، زیرا کلمۀ "زانیه" و "زانی" از الفاظ عمومی است که شامل مرد و زن متأهل و غیرمتأهل می‌شوند، اما زمانی‌که حدیث یعنی این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه وسلم:

«واغد يا أُنيْس إلى امرأة هذا فإن اعترفت فارجمها»

ترجمه: ای انیس به سوی آن زن برو اگر به فعل زنا اعتراف کرد، رجم کن!

 این حدیث ثابت کرد که رسول الله صلی الله علیه و سلم "ماعز" را رجم کرد؛ البته بعد از آن‌که از محصن(متأهل) بودن ماعز معلومات گرفت و هم‌چنان "غامیدیه" را رجم کرد. به همین ترتیب دیگر احادیث صحیح بیان‌گر این مطلب بوده و معلوم می‌شود که این احادیث آیۀ مبارکۀ فوق را که عام بوده و در مورد مجرد آمده، تخصیص داده و شخص محصن(متأهل) را استثنا نموده است. بناً واضح شد که احادیث این آیۀ مبارکه را منسوخ نساخته؛ بلکه تخصیص داده است و تخصیص قرآن توسط سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم جائز بوده و این اصلی است که در بسیاری از آیات قرآن نزد علماء پذیرفته شده است.

حکم شرعی‌که دلائل شرعی از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن دلالت دارد، این است که جزای فعل زنا در مورد غیرمحصن(مجرد) صد تازیانه به اساس کتاب الله و تبعید مدت یک سال به دلیل سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌باشد، مگر مسأله‌ای تبعید یک امر جائز و برای حاکم اختیاری است، اگر حاکم خواست ضمن این‌که زانی غیرمحصن(مجرد) را تازیانه می‌زند، مدت یک سال  تبیعد اش کند و اگر نخواست تنها بر تازیانه اکتفاء می‌کند، اما حاکم نمی‌تواند که تبعید و تازیانه هردو را ترک کند؛ زیرا جزای فعل زنا در مورد شخص غیر محصن(مجرد) تازیانه است، اما جزای فعل مرد و زن زنا کار محصن(متأهل) رجم است. مرد و زن محصن(متأهل) اولاً تازیانه زده شود؛ سپس رجم شود و جائز است که تنها بر رجم آن اکتفاء گردد؛ اما جائز نیست که تنها بر تازیانه اکتفاء شود، زیرا جزای زنا در مورد شخص محصن(متأهل) رجم است.

اما دلیل جزای شخص محصن(متأهل) در این زمینه احادیث بسیاری است. از ابوهریره و زید ابن خالد رضی الله عنهما روایت است که مردی از اعراب نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول الله! ترا به الله قسم که حکم کتاب الله سبحانه وتعالی ‌را بالای من جاری کن! طرف خصم آن که از آن داناتر بود، گفت: بلی، من هم موافق هستم و بین ما کتاب الله سبحانه وتعالی را جاری کن و برای من اجازه بدهید تا موضوع را بیان کنم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بگو، شخص گفت: پسرم اجیر این شخص است که با زنش زنا کرده است و من اطلاع حاصل نمودم که بالای پسرم رجم است و رجم آن‌را در برابر صد گوسفند و یک دختر خریداری نمودم؛ اما وقتی اهل علم را سوال کردم، گفتند بالای پسرم صد تازیانه و تبعید یک سال می‌باشد و بالای زن رجم است؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«والذي نفسي بيده لأقضين بينكما بكتاب الله، الوليدة والغنم ردّ، وعلى ابنك جلد مائة، وتغريب عام، واغدُ يا أنيس - لرجل من أسلم - إلى امرأة هذا فإن اعترفت فارجمها، قال: فغدا عليها فاعترفت فأمر بها رسول الله e فرجمت»

ترجمه: قسم به آن ذاتی‌که جان من در دست اوست، در بین شما به اساس کتاب الله (سبحانه وتعالی) داوری می‌کنم، دختر و گوسفند رد است، بالای  پسر تو صد تازیانه و تبعید یک سال می‌باشد، یا "انیس" فردا صبح نزد همان زن برو، اگر به فعل زنا اعتراف کرد، حکم رجم را بالای آن جاری کن! "انیس" نزد آن زن رفت و زن به زنا اعتراف کرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم به رجم امر کرد و زن رجم شد.

با توجه به این روایات، معلوم می‌شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم شخص محصن(متأهل) را رجم نموده و تازیانه نزده است. هم‌چنان از شعبی روایت شده است که حضرت علی رضی الله عنه زنی را در روز پنج شنبه تازیانه زد و در روز جمعه رجم کرد و گفت تازیانه به اساس حکم کتاب الله سبحانه وتعالی بوده و رجم آن به اساس سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است. از عباده ابن صامت رضی الله عنه روایت است که گفت:

«خذوا عني، خذوا عني، قد جعل الله لهن سبيلاً البكر بالبكر جلد مائة ونفي سنة، والثيب بالثيب جلد مائة والرجم»

ترجمه: از من بگیرید، از من بگیرید! الله (سبحانه وتعالی) در مورد زنان راه نشان داده است؛ زنای بکر با بکر صد تازیانه و تبعید یک سال است و زنای متأهل با متأهل صد تازیانه و رجم است.

بناً جزای زنای مرد و زن محصن(متأهل) تازیانه و رجم است، چنانچه حضرت علی رضی الله عنه چنین کرد. از حضرت جابر بن سمره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم ماعز بن مالک را رجم کرد و تازیانه را ذکر نکرد و در بخاری از سلیمان بن بریده روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم "غامدیه" را رجم کرد، ولی مسأله‌ای تازیانه را ذکر نکرد، پس این روایات دلالت دارند که رسول الله صلی الله علیه وسلم محصن(مجرد) را رجم کرده اما تازیانه نزده است و این‌که فرموده است:

«الثيب بالثيب جلد مائة والرجم»

ترجمه: و زنای متأهل با متأهل صد تازیانه و رجم است.

به معنی این‌که بالای زانی و زانیۀ محصن (متأهل) رجم واجب است؛ اما تازیانه جائز است و نظر به رأی و عمل‌کرد خلیفه می‌تواند که تازیانه ترک شود. به این ترتیب بین رجم و تازیانه در احادیث جمع می‌شود. پس نمی‌توان گفت که حدیث سمره که "ماعز" تازیانه زده نشده ناسخ حدیث عبادة ابن صامت است، روایت ابن صامت که ثابت کنندۀ تازیانه علاوه بر رجم می‌باشد. این مطلب گفته نشود، زیرا ثابت نشده است که حدیث "ماعز" از حدیث عباده متأخر است، با وجود عدم ثبوت تأخر این حدیث ترک تازیانه فهمیده نمی‌شود و نمی‌توان ناسخ حکم آن گردد. پس هردو حدیث در حکم شان با قوت شان باقی هستند و هیچ دلیل ترجیحی نیز در بین این دو حدیث دیده نمی‌شود و آنچه که در این حدیث علاوه بر رجم در مورد تازیانه آمده است، جواز تازیانه را می‌رساند، نه وجوب آن را؛ زیرا در این مسأله واجب رجم است و در مورد تازیانۀ محصن حاکم خودش اختیار دارد که علاوه بر رجم تازیانه بزند و یا ترک کند، بدین شیوه بین این دو حدیث جمع می‌شود.

 خلاصه این‌که جزای مرد و زن زانی و زانیه رجم تا حالت مرگ است که در این مورد دلائل صحیح بسیاری از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم در صحیحین و دیگر کتب حدیث آمده است و جزای فعل زنا شامل احکام حدود می‌باشد؛ نه از جملۀ تعزیرات. الله سبحانه  وتعالی در همه امور عالم‌تر و آگاه‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

 
ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه