جمعه, ۰۹ مُحرم ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۰۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در سیاسی

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش

ارزش لیرۀ ترکیه در مدت کوتاهی به پایین‌ترین حد خود رسید و در نتیجه در کم‌تر از دو ماه بیش‌تر از 30% و از شروع سال جاری تا کنون 45% از ارزش خود را از دست داد. تورم تا حدود 21% افزایش یافت و قیمت اجناس به گونۀ قابل توجهی بالا رفته است. این را نیز باید یادآوری نمود که از سال 2013م تا کنون پیوسته در وضعیت سقوط قرار داریم. اسباب این وضعیت چیست؟ و چگونه می‌توان این بحران را معالجه و کاهش ارزش لیره را متوقف نمود؟ پرسش دیگر این که پیامدهای این وضعیت بالای انتخابات سال 2023م چیست؟

پاسخ

برای درک اسباب این موضوع و پیامدهای آن، موارد زیر را بررسی می‌کنیم:

  1. بلی، لیره از شروع سال جاری 45% و از اواخر ماه اوکتوبر 30% از ارزش خود را در برابر دالر از دست داده. دلیل آن بالا رفتن سطح قرضه‌ها/بدهی‌ها و لزوم بازپرداخت قرضه‌های عاجل و عدم توان پرداخت این قرضه‌ها در زمان تعیین شدۀ آن می‌باشد. این‌ها اسباب مهمی است که در کاهش بهای لیره نقش دارد. چنان‌که قرضه‌ها/بدهیهی‌های ترکیه به گفتۀ وزارت خارجۀ ترکیه به تاریخ 31 مارچ 2021م به حدود 448.4 ملیارد دالر می‌رسد و اصل قرضه‌ها 262.1 ملیارد دالر است و این مبلغ با سود آن به علاوۀ پرداخت ضمانت بر قرضه‌ها افزایش داشته. قرضه‌های عاجلی را که ترکیه باید در جریان یک سال باید بپردازد، به حدود 168.7 ملیارد دالر می‌رسد. برای بازپرداخت این قرضه‌ها ترکیه نیاز به قرضه گرفتن از جهت‌های دیگری دارد و به این ترتیب همواره در گرداب لزوم بازپرداخت قرضه‌ها باقی می‌ماند. به نظر می‌رسد ترکیه در بازپرداخت قرضه‌های عاجل خود توان کافی ندارد و این قرضه‌ها باید با ارزهای خارجی پرداخت گردد. جدول بازپرداخت قرضه‌ها بالای اقتصاد ترکیه فشار آورده، چنان‌که عجز در پرداخت آن در ماه اوکتوبر گذشته از 3.7 ملیارد دالر به 12 ملیارد دالر در ماه نومبر گذشته افزایش داشته و انتظار می‌رود این عجز در ماه دسمبر جاری تا 10.4 ملیارد دالر افزایش یابد و انتظار می‌رود تا ماه‌ها تابستان پیش‌رو ما‌ه‌هانه 9 ملیارد دالر افزایش داشته باشد. این پیش‌بینی‌های شماری از اقتصاد دانان ترک است که در بانک‌های این کشور کار می‌کنند. اردوغان سعی نمود بار این ملامتی را بر دوش طرف‌های مجهولی بیندازد که ارزهای خارجی خریداری نموده و از بازارها بیرون می‌کنند و نمی‌گذارند به بانک مرکزی برسد. چنان‌که: «اردوغان شورای رقابت حکومتی را موظف نمود تا سازمان‌هایی را که مقادیر زیاد ارزهای خارجی را خریداری نموده اند، مشخص نموده و دریابند که آیا در این مسئله نیرنگ و بازی صورت گرفته یا خیر. وی گفت: کشور ما با جنگ استقلال اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند و هرگز تسلیم فشارهایی که به هدف تغییر مسیر جریان دارد نخواهد شد. ما شاهد نیرنگ و بازی‌هایی هستیم که در خصوص بهای ارز و قیمت سود و افزایش قیمت‌ها توسط کسانی که قصد دارند ترکیه را از معادله بیرون کنند، جریان دارد.» (منبع: خاور میانه 27 نومبر 2021م). به این ترتیب دیده می‌شود که تمام این ادعاها در حقیقت تلاش برای فرار از مسئولیت و سرپوش گذاشتن بر واقعیت‌ها مطرح می‌گردد، زیرا عجز کاملاً واقعی بوده و دروازۀ قرضه و سود برای طرف‌های مختلف کاملاً باز گذاشته شده، اعم از دولت یا شرکت‌ها و یا افرادی‌که توسط کارت‌های بیمه به آن اقدام می‌کنند. هم‌چنین قرضه‌ها با واحدپولی بیگانه پرداخت می‌گردد که همه این موارد بحران واقعی را به بار آورده و باعث کاهش ارزش پول و افزایش فقر می‌گردد. از آن طرف؛ بانک‌ها و سازمان‌های مالی قرضه‌دهنده ذخیره‌های شان را پر می‌کنند و دولت‌هایی‌که در پشت آن‌ها قرار دارند، به خصوص دولت‌های استعمارگر، مداخلۀ شان را در امور این سرزمین افزایش داده و تسلط بیش‌تری بالای آن خواهد یافت.

  2. اسباب و دلایل فوق است که باعث افزایش بی‌سابقه و قابل توجه قیمت اشیاء و اجناس گردیده، چنان‌که ادارۀ احصائیۀ ترکیه به تاریخ 3 دسمبر 2021م اعلان نمود: «حجم تورم در ترکیه در ماه نومبر بر اساس محاسبات سالانه به 21.31% رسیده است» (منبع: اناضول 3 دسمبر 2021م). این خود منجر به منقبض و فشرده شدن اقتصادی شده و این میزان چهار برابر بیش‌تر از هدفی است که حکومت اردوغان مشخص نموده است؛ امری‌که هزینۀ زندگی برای بسیاری از خانواده‌ها را بسیار سنگین می‌کند و توان بسیاری از مردم برای بازپرداخت قرضه‌های شان را از آنان خواهد گرفت. ریاست بودجه و استراتژی ریاست جمهوری ترکیه در گزارشی‌که به تاریخ 2 دسمبر 2021م منتشر نمود، گفت: «شمار مصرف کننده‌گانی‌که توان پرداخت قرضه‌های سودی شان را ندارند، در سال جاری تا 127.2% در مقایسه با سال قبل افزایش یافته. باید گفت که شمار کسانی‌که از کارت‌های بیمه یا قرضۀ سودی در ترکیه استفاده می‌کنند، یعنی کسانی‌که قرضه‌های سودی دریافت می‌کنند، به حدود 35 ملیون تن رسیده است. لطفی الوان وزیر خزانه‌داری ترکیه در اظهاراتی گفت: «شمار کسانی‌که از کارت‌های قرضه استفاده می‌کنند، به 34 ملیون و 119 هزار و 250 تن می‌رسید. آنان 874 ملیارد و 300 ملیون لیرۀ ترکی را قرضه گرفته اند». (منبع: بی بی سی ترک 14 سپتمبر 2021م)

  3. دولت، رئیس دولت و سازمان‌های دولتی مردم را به مصرف بیش‌تر تشویق می‌کنند تا منجر به رشد اقتصادی گردد. مصرف بیش‌تر مردم را به روی آوردن به قرضه‌های بیش‌تر می‌کند که همانا سود حرام و مملو از اضرار است. یگانه تغییری را که دولت آورده این است که بانک مرکزی بنا به دستور اردوغان نرخ سود را از 24% به 19% کاهش داد و در ماه‌های اخیر تا 15%کاهش داشته است. رئیس‌جمهور با این اقدام خود سعی نمود از احساسات مسلمانان سؤ استفاده کند، آنجا که تجمع اعضای پارلمانی حزب‌اش به تاریخ 17 نومبر 2021م گفت: «سود سبب است و تورم نتیجۀ آن، پس ما با تورم خواهیم جنگید و به سود اجازه نخواهیم داد ملت ما را زیر گیرد.» چه تفاوت است میان این که سود 24% باشد یا 19% و یا 15%؟ کم یا زیاد سود همه حرام است و هرکی سود بخورد یا خوردن آن را قانونی سازد و یا به آن تشویق کند، در حقیقت اعلان جنگ با الله و رسول نموده. از سال 2002م که اردوغان و حزب‌ به اصطلاح اسلامی‌گرایش بر سر قدرت اند تا کنون در جریان 19 سال اکثریت مردم ترکیه در معاملات سودی دخیل می‌باشند. برای راه‌اندازی چرخۀ اقتصاد و رشد اقتصادی، یعنی تداوم خرید و فروش، سرمایه‌گذاری و کاهش بیکاری مردم را تشویق به قرضه‌ گرفتن می‌کنند؛ در حالی‌که همه با سود داد و ستد می‌گردد. بار سنگین و پیامدهای کوبندۀ آن را اینک مردم ترکیه متحمل می‌شوند به دلیل این‌که از طریق قرضه‌های سودی به مصرف‌گرایی روی آورده اند. فقر و بی‌چاره‌گی مردم عادی پیوسته افزایش یافته و از آن طرف؛ ثروت و سرمایۀ سرمایه‌داران افزایش یافته است. اینک سر و صدای مردم در برابر اردوغان بالا گرفته و محبوبیت‌اش در میان مردم به پایین‌ترین حد خود رسیده و این در حالی است که انتخابات ریاست جمهوری در راه است، چنان‌که قرار است به تاریخ 18 جون 2023م برگزار گردد. شکی نیست که اساسی‌ترین دلیل انتشار سود، که یکی از پایه‌های نظام دموکراسی می‌باشد، همین نظام دموکراسی سکولاری است که در حال حاضر در ترکیه تطبیق می‌گردد.

  4. اردوغان ناجی اقبال رئیس سابق بانک مرکزی را به تاریخ 19 مارچ 2021م از سمت‌اش بر کنار نمود؛ زیرا وی از سیاست سود بالا دفاع می‌نمود و به عوض وی، قاوجی اوغلو را مقرر نمود و به وی مسئولیت داد تا فوائد سودی را کاهش داده و سعی کند قیمت‌ها را ثابت نگهدارد و اقتصاد ترکیه را پیش از انتخابات پارلمانی و ریاست‌جمهوری آینده فعال نگهدارد. شهاب قاوجی اوغلو رئیس بانک مرکزی ترکیه در سخنانی گفت: «هدف بانک مرکزی از مداخله در بازارهای پولی این است که به نوسان‌های موجود در بازار پایان دهد و نتایج متراکم موقف ما از سیاست نقدی موجود در نیمۀ نخست سال 2022م قابل ملاحظه خواهد بود». (منبع: اناضول 2 دسمبر 2021م) اردوغان، لطفی الوان وزیر خزانه‌داری و مالی را برکنار نموده و نور الدین نباتی را به عوض وی مقرر نمود و این خبر را در نشریۀ رسمی ترکیه به تاریخ 2 دسمبر 2021م اعلان کرد. لازم به ذکر است که او در حالی وی را به این سمت تعیین می‌کند که درست یک سال قبل به تاریخ 10 دسمبر 2020م دامادش بیرات البیرق را از این سمت بر کنار نموده بود و این نشان‌دهندۀ سردرگمی و اضطراب در سیاست‌گذاری و طرح راه‌حل‌ها و تلاش برای اندختن بار ملامتی و ناکامی بر دوش افرادی است که آنان را تعیین می‌کند.

  5. شکی نیست که اردوغان هنوز در خدمت سیاست‌های امریکا را در منطقه کار نموده و منافع آن را تأمین می‌کند و با تمام وجود در مدار امریکا می‌چرخد. امریکا در مقابل به اشکال مختلف از وی حمایت می‌کند. چنان‌چه شرکت‌های بین‌المللی برای تصنیف بیمه را که شرکت‌های امریکائی است منتشر نموده و گزارش‌های مثبتی را به نفع اردوغان انتشار می‌دهد. به طور مثال نشریۀ امریکائی استندرد آن د بورز تصنیف بیمه به تاریخ 1 دسمبر 2021م با نشر گزارشی ادعا نموده که انتظار می‌رود اقتصاد ترکیه رشد نماید: «احتمال رشد اقتصاد ترکیه در جریان سال جاری را از 1.2 به 9.8% بالا برده در حالی که این احتمال در سال 2022م از 0.4 را به 3.7% بالا برده است. این نشریه در ماه سپتمبر گذشته احتمال رشد اقتصاد ترکیه در سال 2021م را 8.6% گفته بود.» (منبع: اناضول 1 دسمبر 2021م) آژانس امریکایی رتبه‌بندی اعتباری ویتش نیز به تاریخ 2 دسمبر 2021م با انتشار بیانیه‌ای اقتصاد ترکیه را به گونۀ مثبت ارزیابی نمود. در این بیانیه گفته شده که انتظار می‌رود اقتصاد ترکیه در سال جاری به جای 9.2% که این آژانس در ماه سپتمبر گذشته پیش‌بینی نموده بود، 10.5% رشد داشته باشد. هم‌چنین پیش‌بینی‌هایش در خصوص رشد اقتصادی ترکیه در سال 2022م را از 3.5% به 3.6% بالا برده و جایگاه ترکه در درجه‌بندی بیمه را در همان حد "بی بی-" نگهداشته است. بیانیۀ این آژانس اشاره نموده که «رشد اقتصادی ترکیه در مقایسه با کشورهای هم‌طراز اش قوی می‌باشد، اما سهم افراد از درامدهای ملی از سال 2013م به بعد در خصوص ارزش دالر/دلار رو به کاهش است.» (منبع: اناضول 3 دسمبر 2021م) آژانس امریکائی رتبه‌بندی اعتباری مودیز بین‌المللی به تاریخ 3 دسمبر 2021م، رتبۀ ترکیه را در حد بی2 هم‌چنان ثابت اعلان نمود، به علاوۀ دیدگاه منفی در مورد آیندۀ آن. این آژانس به اشاره نمود که: «خطرهای اساسی ضعف خارجی ترکیه به دلیل عجز محاسبات جاری کاهش یافته، چیزی‌که روند تدریجی بهبود ساختار ذخایر نقدی بیرونی را بر اساس کلی و پاک کمک می‌کند، هرچند لیره در حال حاضر در وضعیت ضعیفی قرار دارد و این که ترکیه از اقتصاد بزرگ و متنوعی برخوردار است و انتظار می‌رود اقتصادی این کشور در جراین سال جاری 11% و در سال 2022م، 4% رشد داشته باشد». آژانس مذکور در پیش‌بینی قبلی‌اش که در ماه نومبر گذشته منتشر نموده بود، گفته بود که اقتصاد ترکیه در سال جاری تا 9.2% رشد خواهد داشت. (منبع: اناضول 4 دسمبر 2021م) پس دیده می‌شود که این گزارش‌های شرکت‌های رتبه‌بندی اعتباری امریکائی و بین‌المللی در حقیقت حمایت و پشتی‌بانی از اردوغان به شمار می‌رود و این بدان معنی است که امریکا می‌خواهد وی در انتخابات پیش‌رو پیروز گردد؛ زیرا او در خدمت آن قرار دارد و تا کنون هیچ بدیل توانایی برای وی در میدان به نظر نمی‌رسد.

  6. رئیس‌جمهور ترکیه سعی دارد اقتصاد را تقویت نموده و ارزش واحدپولی را با جلب سرمایه‌گذاری‌های بیرونی و هم‌چنین جستجوی زمینه‌های سرمایه‌گذاری ترکیه در خارج ثابت نگهدارد. برای تحقق این هدف در حال حاضر به دولت‌های خلیج روی آورده، چنان‌که با وجود این که مدت‌هاست با امارات سرناسازگاری دارد، اما اینک ساز دوستی و نزدیکی با آن سر می‌دهد. چنان‌که محمد بن زاید ولی‌عهد امارات بنا بر دعوت اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه طی یک سفر رسمی به تاریخ 24 نومبر 2021م وارد ترکیه شد. لازم به ذکر است که دو طرف به تاریخ 31 آگست 2021م در یک تماس تلفنی روابط دو جانبه و قضایای منطقه‌ای را به بررسی گرفتند. بعد از آن مولود چاویش اوغلو وزیر خارجۀ ترکیه در اظهاراتی گفت که اخیراً جو مثبتی بالای روابط ترکیه و امارات سایه افگنده. ترکیه و امارات در سفر ولی‌عهد امارات به ترکیه 10 توافق‌نامه در عرصه‌های مختلف با حضور اردوغان و ابن زاید امضاء نمودند. پس از آن ابن زاید در صفحۀ تویتراش نوشت: «امروز در انقره با اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه دیدار نمودم و گفتگوهای مثبتی با هم داشتیم. گفتگوهای مان روی فرصت‌های تقویت روابط اقتصادی متمرکز بود.» هم‌چنین محمد حسن سویدی رئیس شورای ادارۀ شرکت توسعه‌وی ابوظبی گفت: «امارات تصمیم گرفته 10 ملیارد دالر را برای سرمایه‌گذاری در ترکیه تخصیص داده است.» وزیر خارجۀ ترکیه اعلان نمود که ماه آینده به ابوظبی سفر خواهد نمود. (منبع: اناضول 24 نومبر 2021م) پس از آن ارزش لیرۀ ترکیه اندکی در برابر دالر بالا رفت، سپس مجدداً رو به سقوط گذاشت. یک سال و اندی است که اردوغان تلاش دارد با حکومت‌هایی در منطقه که با آن خصومت داشته مصالحه کند، زیرا خصومت‌های‌شان مبدئی نبوده، بلکه ناشی از منافع و سیاست‌های مرتبط با امریکاست، امریکایی‌که ترکیۀ اردوغان همواره در مدار آن می‌چرخد. می‌دانیم که امارات اخیراً روابط‌اش را بارژیم یهود عادی نمود، چنان‌که اردوغان نیز عادی نموده و بالای عادی‌سازی تأکید دارد. پس ترکیه و امارات و سایر نظام‌های حاکم در منطقه دارند برعلیه فلسطین دسیسه چینی نموده و در برابر اشغال آن توسط یهودیان سکوت "مرگ‌باری" را پیش گرفته اند.

  7. رئیس‌جمهور ترکیه به تاریخ 6 دسمبر 2021م عازم قطر شد، هرچند این سفر به دعوت امیر قطر برای مشارکت در هفتمین دور گردهمایی در کمیتۀ استراتژی علیای دو کشور صورت گرفته. اردوغان پیش از سفر به قطر در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «حجم پروژه‌هایی که تاجران ترک در قطر راه اندازی نموده اند به 15 ملیارد دالر می‌رسد.» وی افزود: «دو کشور مشارکت خویش بر اساس منافع دو جانبه در بسیاری از عرصه‌های اقتصادی و دفاعی و هم‌چنین تجارت و سرمایه‌گذاری را تقویت نموده اند». او گفت: «روابط خویش را با برادران مان در خلیج بدون هیچ تمییزی و در چهارچوب منافع مشترک و احترام متقابل پیوسته گسترش خواهیم داد.» (منبع: اناضول 6 دسمبر 2021م) محمد بن عبدالرحمن آل ثانی وزیر خارجۀ قطر نیز در کنفرانس مطبوعاتی با مولود چاویش اغلو همتای ترک‌اش گفت: «انتظار می‌رود در جریان گردهمایی دور هفتم کمیتۀ استراتژی، 12 توافق‌نامه میان ترکیه و قطر به امضاء رسد.» وی این سخنان را اندکی پیش از سفر اردوغان به دوحه مطرح نمود. (منبع: اناضول 6 دسمبر 2021م) سپس 14 توافق‌نامۀ همکاری میان قطر و ترکیه امضاء شد. «قطر و ترکیه 14 توافق‌نامه را امضاء نمودند و اردوغان تأکید نمود که انقره سخت علاقمند همکاری با دولت‌های خلیج است. کار هفتیمن دور کمیتۀ استراتژی با ریاست شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر دولت قطر و اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه که در حال حاضر در دوحه پایتخت قطر به سر می‌برد آغاز گردید. دو طرف 14 توافق‌نامۀ همکاری در عرصه‌های مختلف مانند اقتصادی، سرمایه‌گذاری، صنعت، دفاع، امنیت، اوقاف، رسانه‌ها، فرهنگ و ورزش را امضاء نمودند. (منبع: الجزیره + اناضول 7 دسمبر 2021م) این‌ها تلاش‌هایی است که اردوغان به هدف تقویت اقتصاد ترکیه و جلوگیری از سقوط لیرۀ ترکیه به خرج می‌دهد.

  8. انتظار نمی‌رود روند سقوط لیره به این زودی‌ها متوقف گردد، هرچند تلاش‌هایی برای جلوگیری از این سقوط شده و هنوز جریان دارد، اما بدون نتیجه؛ زیرا اساسی‌که این تلاش‌ها بر مبنای آن جریان دارد فاسد و باطل است. لیره قبلاً در اواخر سال 2004م تا سر حد یک ملیون و 797 لییره سقوط نمود، در پی آن قرار شد شش صفر را از 1 جنوری 2005م از آن حذف کنند و به این ترتیب یک دالر مساوی به 1.79 لیره شد و این وضع نیز طولی نکشید تا این که بهای لیره از سال 2013م به بعد شروع به سقوط نمود و رفته رفته این روند سقوط سرعت گرفت. سقوط بهای لیره ارتباط مستقیم به نوسان وضعیت اقتصادی ترکیه دارد. اسباب نوسان وضعیت اقتصادی ترکیه در اصل به اساساتی بر می‌گردد که بالای آن استوار می‌باشد و هم‌چنین سیاست‌هایی که بر مبنای آن تطبیق می‌شود. پس تا زمانی که این اساسات معالجه و درست نگردد، مردم هم‌چنان با آتش این نظامی‌که اقتصاد بالای آن بنا گردیده خواهند سوخت و بدبختی آنان ادامه خواهد یافت. اقتصاد ترکیه بالای اساس نظام باطل سرمایه‌داری استوار است، نظامی‌که سیاست اقتصادی آن مبتنی بر افزایش تولید، رشد اقتصادی و تشویق به مصرف‌گرایی می‌باشد و به همین دلیل است که اردوغان و نظام‌ سکولاری اش دروازۀ قرض و قرضه‌های سودی را باز نموده است با وجود آن که این‌کار به شدت در اسلام تحریم گردیده. او هم‌چنین دروازۀ سرمایه‌گذاری‌های بیرونی را باز نموده، طوری‌که شرکت‌ها اقدام به راه‌اندازی پروژه‌های عام‌المنفعه مانند ساخت پل‌ها، راه‌ها، کانال‌ها، مترو و میدان‌های هوایی/فرودگاه‌ها نموده اند و این شرکت‌های خصوص به شمول شرکت‌های بیرونی پول آن را از عام مردم حاصل می‌کنند و فواید هنگفتی را از آن به دست می‌آورند. در حالی‌که راه‌اندازی چنین پروژه‌هایی بنا به دستور اسلام از جملۀ منافع عامه به شمار می‌رود که پیش‌برد آن به گونۀ مجانی کار دولت است. رمز حل مشکلات اقتصادی در توزیع دارایی‌های عام و منافع موجود بالای تمام افراد رعیت و فرصت دادن مردم برای استفاده از آن نهفته است. لازم است رفع نیازهای اساسی تمام افراد جامعه به گونۀ فرد فرد و به صورت کامل توسط دولت ضمانت گردد و در عین حال به هر فرد فرصت داده شود تا نیازهای کمالی (خواست‌های غیر ضروری و مشروع) خود را تا آخرین حد ممکن براورده نمایند، چنان‌که در ماده‌های قانون اساسی اسلامی برگرفته شده از کتاب و سنت تذکر داده شده. در عین حال لازم است به وابسته‌گی لیرۀ ترکیه با دالر پایان داده شود و این که به به احکام شرعی، اساس آن باید طلا و نقره در نظر گرفته شود. هم‌چنین باید دانست که ارتباط اقتصاد به خارج و به قرضه‌ها امر خطرناک و ویران‌گر است، به ویژه اگر که این ارتباط بر اساس معاملات سودی باشد. چنان‌که الله سبحانه وتعالی کسانی را معاملات سودی انجام می‌دهند، به جنگ با خود و رسولش صلی الله علیه وسلم فرا خوانده می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(278) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾ [بقره: 278-279]

ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) الله بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید! اگر (چنین) نمی‌کنید، بدانید الله و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه‌های شما، از آنِ شماست [= اصل سرمایه، بدون سود]؛ نه ستم می‌کنید، و نه بر شما ستم وارد می‌شود.

الله سبحانه وتعالی به کسانی‌که از هدایت او پیروی می‌کنند، بشارت سعادت داده و کسانی را که از هدایت وی روی می‌گردانند وعدۀ شقاوت و بدبختی داده می‌فرماید:

﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىٰ(123) وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا﴾ [طه: 123-124]

ترجمه: هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می‌شود، و نه در رنج خواهد بود! و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت!

در اخیر به ذکر این آیت شریفه بسنده می‌کنیم:

﴿هَٰذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ﴾  [آل عمران: 138]

ترجمه: این، بیانی است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران!

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمة وبرکاته!

الله سبحانه وتعالی عمر طولانی نصیب‌تان فرماید! از شما پرسشی دارم؛ امیدوارم پاسخ ارائه فرمایید.

واضح است که مالیات در اسلام حرام می‌باشد؛ پس دولت اسلامی چگونه می‌تواند چنین مشکلی را بر طرف کند، در حالی‌که امروزه (توظیف، عشر، و خراج) وجود ندارد؟

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمة الله وبرکاته!

معلوم می‌شود که در رابطه به‌موضوع پرسش شما دچار التباس شده اید؛ چون می‌گویید که: مالیات در اسلام حرام می‌باشد که این به شکل عام در حالات مخصوص درست است و هم‌چنان گفتید: امروز عشر و خراج وجود ندارد. باید توجه داشته باشید که سرزمین مسلمانان یا عشری است و یا هم خراجی که فعلاً وجود دارد. در رابطه به موضوع شما کلمات چون: توظیف، عشر و خراج را یاد آور شدید که کلمه (توظیف) در این جا بی‌ربط می‌باشد.

به هر صورت ما برای‌تان پاسخ مفصلی ارائه خواهیم داشت تا ابهامی باقی نماند، إن شاء الله.

  1. شریعت سلطان را از وضع مالیات بالای مسلمانان به خواست خودش نهی نموده است. رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در حدیثی‌که احمد روایت نموده و زین و حاکم آن‌را صحیح می‌دانند، فرمودند: "لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ صَاحِبُ مَكْسٍصاحب مالیات وارد بهشت نمی‌شود." کلمه (مکس) عبارت از مالیات است که از تجار/بازرگانان در مرزها گرفته می‌شود؛ اما نهی رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم مطابق حدیث متفق علیه که از طریق ابوبکر روایت شده است، شامل می‌شود، که فرمودند: "إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا...؛ بدون شک خون و مال و آبروى شما بر يك ديگر حرام است مانند حرمت امروز و اين ماه و اين شهر شما..." این حدیث شامل خلیفه و عامه مردم می‌گردد. بناءً برای خلیفه جائِز نیست تا بخاطر مصارف از مردم مالیات اخذ کند، بلکه باید از بیت‌المال استفاده نماید.

  2. اما حالات خاصی وجود دارد که شریعت مطابق نصوص وارده آن‌را استثناء قرار داده و مصارف را خاص بیت‌المال نکرده بلکه بدون زیادت از نیاز، آن‌را شامل همه ثروت‌مندان مسلمان نموده و این در صورت است که مال کافی در بیت المال وجود نداشته باشد. بناءً سلطان که مجری اوامر الله متعال می‌باشد، می‌تواند بدون خواسته‌های نفسانی‌خویش، مطابق احکام شرعی عمل نماید(و مالیات را بالای ثروت‌مندان امت وضع کند). بدین اساس، شریعت سلطان را مکلف به‌پرداخت مصارف مسلمانان از بیت المال نموده است؛ پس اگر مال کافی در بیت‌المال وجود نداشت که کفایت مصارف را بکند، خلیفه مطابق احکام شرعی می‌تواند تا به قدر ضرورت مالیات را بالای ثروت‌مندان وضع نماید که در این‌صورت عمل وی حرام نمی‌باشد.

جواز وضع مالیات بالای مسلمانان باید دارای شروط زیر باشد:

  • این‌که در بیت‌المال مال کافی وجود نداشته باشد؛
  • وجود نص شرعی که مصارف را بالای بیت‌المال و مسلمانان واجب گرداند؛
  • وضع مالیات باید بیشتر از نیاز نباشد؛
  • مالیات باید بالای ثروت‌مندان که بیشتر از نیاز‌شان ثروت دارند، وضع گردد.

  1. بناءً وضع مالیات در حالات خاص، مطابق با احکام شرعی وشروط یاد شده که تنها بیت‌المال را نه؛ بلکه مسلمانان را نیز مکلف به‌پرداخت مصارف می‌داند، جائِز خواهد بود:

به گونه مثال اگر بیت المال قادر به‌پرداخت مصارف برای فقراء نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد، چون بیت‌المال تنها مسوول پرداخت مصارف فقراء نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. حاکم در مستدرک خود از عائشه رضی‌الله عنها روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«لَيْسَ بِالْمُؤْمِنِ الَّذِي يَبِيتُ شَبْعَانًا وَجَارُهُ جَائِعٌ إِلَى جَنْبِهِ»

ترجمه: مؤمن نیست کسی‌که سیر بخوابد و همسایه او در کنارش گرسنه باشد.

در روایت طبرانی در معجم کبیر از انس بن مالک رضی الله عنه آمده که گفت: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانًا وَجَارُهُ جَائِعٌ إِلَى جَنْبِهِ وَهُوَ يَعْلَمُ بِهِ»

ترجمه: هرکس که شب را سیر به بستر برود و بداند که همسایه‌‌اش در کنار او گرسنه مانده به من ایمان نیاورده است.

حاکم در مستدرک از ابن عمر رضی‌الله عنهما روایت می‌کند که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«وَأَيُّمَا أَهْلِ عَرْصَةٍ أَصْبَحَ فِيهِمُ امْرُؤٌ جَائِعًا، فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُمْ ذِمَّةُ اللَّهِ»

ترجمه: اهل هر سرزمینی‌که شب را به روز برسانند، در حالی‌که شخصی گرسنه‌ای در میان آنان باشد، ذمه الله و رسولش از آنان بری است.

و اگر بیت‌المال قادر به‌پرداخت مصارف جهاد نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد، چون بیت‌المال تنها مسوول پرداخت مصارف جهاد نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. الله متعال می فرماید:

﴿وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ [سوره توبه آیه 41].

ترجمه: و در راه الله به مال و جان جهاد کنید، این کار شما را بسی بهتر خواهد بود، اگر مردمی با فکر و دانش باشید.

دلایل دیگر نیز در این راستا وجود دارد.

و اگر بیت‌المال قادر به‌پرداخت مصارف ارتش نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد، چون بیت‌المال تنها مسوول پرداخت مصارف ارتش نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. احمد در مسند خویش از عبد الله بن عمر رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«لِلْغَازِي أَجْرُهُ، وَلِلْجَاعِلِ أَجْرُهُ وَأَجْرُ الْغَازِي»

ترجمه: برای غازی اجر خودش و برای مزد دهنده اجر غازی و اجر خودش داده می‌شود.

و اگر در شهری بیمارستان وجود نداشت و عدم موجودیت آن سبب متضرر شدن مردم می‌گردید و بیت‌المال قادر به‌پرداخت مصارف اعمار آن نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد؛ چون اعمار بیمارستان جهت رفع ضرر از مردم، تنها مسوولیت بیت‌المال نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد؛ چون جلوگیری از ضرر عام می‌باشد. حاکم در مستدرک حدیث صحیحی را از ابی سعید خدری –رضی الله عنه- روایت می کند که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ، مَنْ ضَارَّ ضَارَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ شَاقَّ شَاقَّ اللَّهُ عَلَيْهِ»

ترجمه: ضرر و زیان رسانیدن به خود جائز نیست. کسی‌که به دیگری زیان وارد می‌کند، الله (جل جلاله) به او زیان رساند و کسی‌که دیگری را به مشقت اندازد، الله (جل جلاله) او را به مشقت خواهد افگند.

و اگر بیت‌المال قادر به‌پرداخت مصارف برای رعیت در حوادث مانند طوفان و زمین لرزه نبود، مالیات بالای ثروت‌مندان به اندازه ضرورت وضع می‌گردد، چون بیت‌المال تنها مسوول پرداخت مصارف حوادث نبوده و ثروت‌مندان نیز شامل آن می‌گردد. ابوداود در سنن خویش از ابن حُجَیر العَدَوی روایت می‌کند که گفت: از عمر بن خطاب –رضی الله عنه- شنیدم که رسول الله –صلی الله علیه وسلم فرمود: «وَتُغِيثُوا الْمَلْهُوفَ وَتَهْدُوا الضَّالَّ»؛ متضرر را کمک و گمراه را راهنمایی کنید. این حدیث در زمان قحطی که قبلاً یاد آور شدیم، نیز صدق می‌کند.

  1. و مصارف در موارد چون ایجاد راه دومی، اعمار بیمارستان دومی، فابریکه‌های تولیدی مانند استخراج نیکل و سنگ سرمه، ایجاد حوض‌ها بخاطر کشتی‌های تجارتی وغیر از این‌ها که عدم موجودیت‌شان باعث متضرر شدن مردم نمی‌گردد، تنها مسوولیت بیت‌المال می‌باشد. در صورت موجودیت پول کافی بیت‌المال باید اقدام به این کار‌ها نماید؛ اما اگر پول کافی در بیت‌المال وجود نداشت، مسلمانان مکلف به‌پرداخت مالیات نبوده و باید منتظر ماند تا پول مورد نیاز به دسترس بیت‌المال قرار گیرد.
  2. به جز از ثروت‌مندان مالیات بالای دیگر مسلمانان وضع نمی‌گردد، چون کسی‌که بیشتر از حاجات اساسی‌اش ثروت نداشته باشد، از وی مالیات اخذ نمی‌گردد، مگر کسی‌که بیشتر از حاجات اساسی‌اش ثروت داشته باشد، مالیات پرداخت می‌نماید. بخاری از ابوهریره روایت می‌کند که رسو‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمود: «خيرُ الصدقة ما كان عن ظهر غنى»؛ بهترین صدقه آن است که با پشتوانه بی‌نیازی باشد.

(غِنَی) یا ثروت به چیزی گفته می‌شود که انسان بیشتر از اندازه حاجات‌اش نیازی به آن نداشته باشد. مسلم از جابر –رضي الله عنه- روایت می‌کند که رسول صلی‌الله علیه وسلم فرمود:

«ابدأ بنفسك فتصدّق عليها، فإن فَضَلَ شيءٌ فلأهلك، فإن فَضَلَ عن أهلك شيءٌ فَلِذي قرابتك، فإن فَضَلَ عن ذي قرابتك شيءٌ فهكذا وهكذا - يقول فبين يديك، وعن يمينك، وعن شمالك»

ترجمه: از خود شروع کن و اوّل به نفس خویش کمک نما؛ پس اگر چیزی اضافه شد، آن را به اهل و عیال خود بده‌، اگر از اهل و عیالت چیزی اضافه گردید، آن را به خویشاوندان خویش عطا کن‌ و اگر از آنان چیزی اضافه ماند، این چنین و آن چنان (‌کن و به هرکس که می‌خواهی عطا کن‌).‌

پس کسی‌که باید برایش انفاق شود، در مرتبه دوم بعد از انفاق کننده قرار داده شده و مالیات نیز مانند انفاق و صدقه می‌باشد. الله متعال می فرماید:

﴿...وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ... ﴾ [سوره بقره آیه 219]

ترجمه: و از تو میپرسند: چه چيز را صدقه و انفاق كنند؟ بگو: مازاد( نيازمندي خود را).

یعنی مالی‌که از نیاز بیشتر باشد، از آن مالیه گرفته می‌شود؛ پس مالیات از ثروت‌مندان که شامل دائِره زکات می‌گردند، گرفته می‌شود نه از فقراء.

  1. اما مالیات بیشتر از قدر ضرورت بالای رعیت وضع نمی‌گردد؛ چون نصوص شرعی گرفتن مالیات را بخاطر رفع نیازمندی‌های خاص جواز داده است. و این همان‌حالت استثنائی گرفتن مال یک‌فرد بدون رضایتش می‌باشد. بناءً باید همان حدی را که نصوص در اخذ مالیات معین ساخته (گرفتن مالیات به اندازه نیاز، نه بیشتر از آن) رعایت گردد، در غیر آن اخذ مالیات ظلم محسوب می‌گردد.
  2. از آن‌چه که گذشت فهمیده می‌شود که فرضیه ناتوانی(دائمی و یا شبیه دائمی) در رابطه به بودجه دولت خلافت اسلامی، یک‌فرضیه‌ای می‌باشد که در غیر محل اصلی‌اش قرار دارد؛ چون ناتوانی یعنی این‌که واردات برای مصارف کفایت نکند؛ ولی اگر اسلام به‌شکل احسن تطبیق گردد، این ناتوانی بنا به دو امر مهم، خلاف اصل می‌باشد:

الف: احکام شرعی بدون درنظرداشت اجتهاد و گمان مردم، چگونگی اخذ مالیات و مصرف آن‌را را توسط دولت، مفصلاً بیان نموده است. قسمی‌که در بالا تذکر دادیم، انفاق را در بعضی از امور که ربطی به وجود و عدم وجود مال در بیت‌المال ندارد، بالای بیت‌المال و مسلمانان لازم گردانیده است، و اگر مال کافی در بیت‌المال وجود نداشته باشد، مالیات جهت تنظیم بعضی امور وضع می‌گردد. و مصارفی‌که فقط برای بیت‌المال لازم است، هنگام باید صورت گیرد که بودجه کافی برای مصرف در بیت‌المال مسلمانان وجود داشته باشد، در این صورت هیچ نوع مالیاتی بالای مسلمانان وضع نمی‌گردد.

ب: واردات دائمی بیت‌المال عبارت از فَيء، غنائم، أنفال، خراج و... و هم‌چنان ملکیت عامه با انواع آن و واردات املاک دولتی، عشور، خمس معادن، معدن و اموال زکات می‌باشد...

در صورت موجودیت مال و یا عدم موجودیت آن، اصل همان خواهد بود که باید واردات دائمی بیت‌المال برای مصارف که پرداخت آن الزامی است، کافی باشد. لذا ناتوانی و ضعف مالی در پرداخت مصارف(برای بیت المال دولت اسلامی) امر نادرست و به دور از واقعیت می‌باشد.

تفصیلات بیشتری در کتاب‌های نظام اقتصادی، اموال در دولت خلافت و مقدمه دستور نیز پیش‌کش شده است.

امید وارم این جواب کافی باشد. – بإذن الله-

برادر‌تان عطاء بن خلیل أبوالرشته

 

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به علي غيث أبوالحسن

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

در کتاب شخصیه اسلامی جلد3صفحه 331 قول الله سبحانه وتعالی آمده است: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ [طلاق: 6] ترجمه:اجر آن‌ها را بدهید. این‌جا لفظ عام است که شامل اجر شیر دهنده، کار گر، خانه و موتر و غیره می‌شود..

تبصره: از متن آیت درست نیست که غیر از اجوره شیر دهنده چیزی دیگر مانند کار گر، موتر و غیره استنباط شود، برای‌تان  چنین بیان می‌کنیم:

1-             قاعده شرعی چنین است: (عموم لفظ در موضوع یک‌حادثه) آیت عام است که هر شیر دهنده را در بر می‌گیرد، هر شیر دهنده مستحق اجوره شیر دادنش می‌باشد و موضوع آیت اجوره شیر دادن است.

2-             قول الله که فرموده: ﴿فَآتُوهُنَّ﴾ یعنی بدهید زنان طلاق شده‌ی  شیر دهنده‌ها را. ضمیر هن به زن‌ها بر می‌گردد و ضمیر هن شامل ضمیر هم نمی‌شود. پرداخت اجوره برای زن طلاق داده شده‌ی بائن شیر دهنده می‌باشد که شامل تمام زن‌ها می‌شود و معلوم‌دار است که خطاب مونث مشمول مذ کر نمی‌شود.

3-             آیت لفظ عام است، به اجرت شیر دهنده، کار گر، خانه، موتر وغیره شامل می‌گردد. مانند: «فإن أرضعن لكم، فآتوا الأجراء أجرهم» اگر برای شما شیر دادند، مزد اجیران را بدهید.لفظ اجراء شامل ذکور واناث می‌شود و موضوع آن اجوره و شیر دادن حادثه است. وقول: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ از آن حکم جزئی استنباط می‌شود و آن اجاره شیر دهنده است وهم‌چنان حکم کلی نیز استنباط می‌شود.از متن عقلاً ثابت می‌شود که اجیر وقتی‌که کار را انجام داد مستحق اجر می‌گردد. علی غیث ابو الحسن

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

برادر من از شما به خاطر توجه‌تان به‌بحث‌های عمومی در زبان قدر دانی می‌کنم؛ لیکن شما در موضوع خوب تدبر ننموده اید، یک‌جانب را گرفته، جانب دیگر را ترک نموده اید. و یا شاید شما سوال را به اسلوب نیکو بیان کرده، خواهان تفسیر آن اید. شما سوال نکردید، بلکه تبصیره کردید که: «از نص آیت فقط اجاره زن شیر دهنده استنباط می‌شود.» موضوع را بسته نموده، جواب دادید. جای سوال و تفسیر نمانده است.

با وجود آن از سوال تان معلوم می‌شود که به موضوع توجه دارید. از عدم احسان‌تان در مورد نحوه سوال در گذر شده، جواب‌ خواهم داد. الله شما را به بهترین کار هدایت نماید.

بحث در مسئله‌ی فوق‌الذکر از مسایل اصول می‌باشد که نیاز به بررسی همه‌جانبه دارد. یک‌جنبه آن گرفته شده مبنی بر آن حکم شده مشکل حل نمی‌شود؛ گرچند درباره انواع عموم تدبر کردید تا حدی خواستید که در دنبال آن بروید؛ اما به نتیجه مطلوب نرسیدید. ما انواع عموم را در شخصیه در جلد سوم، در صفحه235-237تحت عنوان: راه های ثبوت عموم لفظ بحث نموده که در ذیل به بعضی از قسمت های آن اشاره می‌نماییم:

«عموم ثابت توسط لفظ، یا زبان مطابق وضعش ثابت و استفاده‌اش می‌کند و یا توسط عرف استفاده شده، ثابت می‌شود یا توسط عقل ثابت شده، استنباطی می‌باشد نه محض عقل. به عبارت دیگر، عموم لفظ از طریق عرب که لفظ  را عموم وضع نموده اند یا از طریق استنباط از نقل ثابت گردیده است...»

عموم ثابت شده از طریق نقل یا استفاده شده از وضع لغت است یا استفاده شده از طریق استعمال اهل لغت می‌باشد؛ ولی عموم که اهل لغت آن را وضع نموده اند دوحالت دارد:یکی آن  ذاتاً عام باشد به غیر خودش نظر به قرینه محتاج می‌شود.

عموم آن از نظر اهل لغت استفاده شده، قرینه موجود می باشد؛ اما عام استفاده شده از اهل زبان با عام استفاده شده از نظر عرف مانند قول الله سبحانه وتعالی: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾ [نساء: 23] ترجمه: حرام شده برای شما مادر های تان. اهل عرف این ترکیب را از حرمت چیزی معین به جمع و عام نقل نموده اند. مراد از زنان بدون در نظر داشت استخدام وخاص نمودن شان است. مانند قول دیگر الله: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ﴾ [مائده: 3] ترجمه: بر شما خود مرده حرام شده است.  از این آیت مطابق خوردن عرف حمل می‌شود، حقیقت عرفی چنین است.

اما عام ثابت از طریق استنباط که قاعده او آن است که به اساس ترتیب حکم بر صفت توسط آوردن فاء سببی تعقبیه شناخته می‌شود.مثال فرموده الله متعال: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾ [مائده: 38] ترجمه: دست مرد دزد وزن دزد را قطع کنید. این چنین فهم می‌شود عموم و انواع آن؛ مخصوصاً عام ثابت از طریق استنباط، جواب ذیلاً ارائه می‌گردد:

سوال‌تان در کتاب شخصیه جزء سوم صفحه 327چنین آمده است:

قول الله تعالی که فرموده است: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ لفط عام است که شامل اجاره زن شیر ده، کارگر، خانه، موتر وغیره می‌شود. گفته نمی‌شود که  اجاره کار گربا شیرده قیاس شده است. یا اجاره موتربر اجاره کار گر قیاس شده باشد؛ بل‌که آن در جزئیات در تحت آن می‌آید.

عام مورد نظر دراین جا عام است که  به سبب داشتن منفعت مستحق اجر شده است. این‌گونه عام گرفته شده از ترتیب اجر است که شیر دادن خود منفعت است توسط آوردن فاء تعقبی و سببی. آیت بیان می دارد: ﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ سبب مستحق شدن اجر منفعت است که از شیر دادن حاصل می‌شود. دلیل آن عمومیت استحقاق اجر است بر پوره گرفتن منفعت، برابر است که اجوره برای شیر دادن باشد یا اجاره برای حصول منفعت، مثل مزد کارگر. یا اجاره در بدل اخذ منفعت درعین شیء مانند موتر، تمام آن گرفته شده از نوع اخیر عموم است که از طریق استنباط با آمدن فاء تعقیب و سبب ثابت می‌شود. از طریق قیاس فرع از اصل که علت خاصی در آن نهفته باشد، گرفته نشده است که گویا پوره شدن منفعت به علت اجوره باشد. از یک دید اجاره کار کر و موتر در آن داخل است و اجاره زن شیرده با اجاره کارگر و موتر ملحق نمی‌شود.

امیدوارم که جواب سوال واضح شده باشد و شما تذکر ما را که درست بوده، درک کرده باشید.

از نظر علمی آیت مبارکه از اصول دلایل اجاره در شریعت می‌باشد. هیچ کس از اهل علم  آن‌را محدود به شیر دادن نکردند؛ چنان که می‌دانم، در بعضی مصادر چنین وارد شده که برای تان نقل می‌کنیم:

- درکتاب"بداية المجتهد ونهاية المقتصد" تألیف ابو ولید محمد بن رشد قرطبی مشهور به ابن رشد نواسه،  متوفای 595هـ.ق ناشر کتاب: دارالحدیث –قاهره. در قسمت کتاب اجارات چنین آمده است: «اجاره در نزد تمام فقهای امصار و صدر اول جایز می‌باشد. دلیل اکثر این قول الله تعالی است: ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ﴾ [قصص: 27] ترجمه: من می‌خواهم که یکی از این دو دختر را  به نکاح تو در آورم. وفرموده دیگر:  ﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ [ طلاق 6 پایان.

درکتاب مغنی که از ابن قدامه بوده، در باب اجاره ها آمده است: اصل درجواز اجاره کتاب و سنت واجماع است. اما دلیل کتاب:  ﴿فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾، [طلاق: 6]  این آیت دلیل اجاره می‌باشد.

برادر‌تان عطا بن خلیل ابوالرشته

مترجم: بدرالدین"حسینی"

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

برادرگرامی! بعد از تقدیم سلام درمورد تعادل و ترجیح دادن کدام نص معین‌ را دریافت نکردم که در آن ذکرشده باشد که ظنی عام ترک می‌شود و به قطعی خاص عمل می‌شود؛ ولی به الفاظ متقارب‌المعنی وارد شده است؛ مثل اگرعام و خاص در قوت مساوی نباشند، یکی آن قطعی و دیگری آن ظنی باشد، قطعی ترجیح داده شده به آن عمل می شود و ظنی ترک شده به آن عمل نمی‌شود، برابر است که هردو عام باشد یا خاص و یا گرچند که قطعی خاص باشد و ظنی عام. این درست است که عمل به خاص بدون درنظر گرفتن عام در تمام حالات است. اگرعام ظنی و خاص قطعی بوده، یا عام قطعی و خاص ظنی باشد، در صورت تعارض بین عام و خاص در تمام حالات به خاص عمل می‌شود، اگرچند که عام قطعی و خاص ظنی هم باشد. در متن کتاب هم آمده بود که اگر قطعی عام باشد و ظنی خاص، به ظنی عمل می‌شود نه به‌قطعی. اگر نص عام و نص خاص وجود داشته باشد، فیصله به خاص می‌شود. بدون شک سنت عام کتاب‌را خاص ساخته است و کتاب عموم سنت‌ را خاص می‌سازد و عام کتاب مخصوص به کتاب می‌گردد و عام سنت، سنت‌ را خاص می‌سازد و عمل به خاص در تمام حالات مد‌نظر گرفته می‌شود؛ پس مشکل در کجاست؟ اما گفتۀ شما مبنی براین‌که عموم سنت به دره زدن زانی وارد شده است و قرآن سنگ‌سار شخص متأهل‌ را خاص ساخته است. این مسئله از باب عموم و خصوص‌است که به هردوی آن عمل کرده می‌شود. این قول شما را دچار اشتباه نموده است...

دریک مسئله به هردوی آن عمل نمی‌شود. به خاص عمل می‌شود و عام متروک می‌گردد. در صورتی به عام عمل می‌شود که به یک جزء ارتباط داشته باشد. مثل قول الله‌سبحانه وتعالی:

﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ [نور: 2]

ترجمه: هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید.

 رسول‌الله صلی‌الله وعلیه وسلم  مرد متأهل‌ را که قطعی عام بود، عملاً رجم و سنگ‌سار نمودند، ظنی خاص این‌که اگر مرد متأهل آورده شود که زنا کرده باشد، آیا به هردوی آن عمل می‌کنی؟ نخیرعمل به خاص ظنی کرده شده که آن مربوط به متأهل می‌باشد. در این جا رجم می باشد، نه دره و عام که در مورد غیرمتأهل است، حکم آن دره می‌باشد.

هم‌چنان در صلح حدیبیه بخاری از براء روایت می‌نماید که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:

«أن لا يأتيك أحد منا وإن كان على دينك إلا رددته»

ترجمه:یکی از ما که در دین توست، اگر نزدت آمد باید برگردانیده شود.

این حدیث عام ظنی‌ست در مورد مرد و زن و الله تعالی درآیت دیگری می‌فرماید:

﴿... فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ [ممتحنه: 10]

ترجمه: ...هرگاه آنان را مؤمن یافتید، آنها را بسوی کفّار بازنگردانید.

آیت فوق خاص قطعی است در مورد زنان. اگرزنی از مکه به مدینه می‌آمد، آیا به هردوی آن عمل می‌کردیم؟ نخیر به خاص قطعی که مربوط زن می‌شد، عمل می‌کردیم و عام باقی می‌ماند؛ یعنی ارجاع زنان مربوط مردان می‌شد. این‌گونه عمل در یک مسئله خاص است نه عام.

سلام هایم‌را پذیرا شوید.

مترجم: بدرالدین "حسینی"

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!

قسمی‌که معروف است، تمام سرزمین فلسطین توسط قدرت یهود غصب شده است، و در آن‌جا زیادی از محل تجاری و زمین‌هایی غصب شده اند که صاحبان حقیقی‌شان شناخته نمی‌شود. هم‌چنان بعضی از زمین‌هایی اند که دولت یهود در ملکیت افراد و شرکت‌های گذاشته است تا این‌که بعضی ارزش‌های خاص خود را از همان طریق ادامه دهد. من در فلسطین زندگی می‌نمایم، برایم محل تجاری به کرایه پیش‌کش شد که در ملکیت یک شخص یهودی از زمین غصب شده در یکی از قریه‌های فلسطین می‌باشد، و صاحب این زمین مشخص نیست؛ این‌که پناه‌جو است یا مهاجر. آیا به کرایه گرفتن این زمین جواز دارد؟ اگرچه صاحب حقیقی زمین غیر مشخص است آیا حکم فرق می‌کند؟ یا این‌که زمین غصب شده است که معامله، خرید و فروش وبه کرایه گرفتن جواز ندارد؟ شیخ گرامی! الله سبحانه وتعالی شما را برکت دهد قوت جسمانی‌ و فراخی را در علم‌تان نصیب نموده و فتح را به دستان شما نایل نماید.

پاسخ

وعلیکم‌السلام ورحمة الله وبرکاته!

مال غصب شده برای صاحب‌اش می‌باشد، خریدن و به کرایه گرفتن از غاصب جواز ندارد. تفصیل‌اش قرار ذیل است:

مال دزدی و غصب شده در هرجایی‌که یافت شود، برای صاحب‌اش می‌باشد. احمد از سمره روایت نموده که فرمود: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«إِذَا سُرِقَ مِنَ الرَّجُلِ مَتَاعٌ، أَوْ ضَاعَ لَهُ مَتَاعٌ، فَوَجَدَهُ بِيَدِ رَجُلٍ بِعَيْنِهِ، فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ، وَيَرْجِعُ الْمُشْتَرِي عَلَى الْبَائِعِ بِالثَّمَنِ»

ترجمه:هرازگاهی از مردی مالی دزیده شد، در دستی مردی  عین مال را یافت، او صاحب حق به آن مال است، و مشتری پول خود را از بایع اخذ می‌نماید.

هم‌چنان رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم می‌فرماید: برای دست است آن‌چه را گرفته تا زمانی‌که ادا می‌نماید. ترمذی روایت نموده وگفته که حدیث حسن است و در پیرامون مال غصب شده است.

هم‌چنان کسی‌که زمینی را غصب نماید، مرتکب حرامی شده و مطابق قول رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم گناه سختی را کسب نموده است:

«من ظلم قِيدَ شبرٍ من الأرض طوّقه من سبع أرضين»

ترجمه:کسی به اندازه یک وجب از زمین ظلم کرده باشد، هفت طبقه زمین در گردنش طوق انداخته می‌شود. (به روایت مسلم از حضرت عائشه رضی الله عنها)

یعنی این‌که هرکسی یک شیء از زمین که کم یا زیاد باشد، غصب نماید. بدون شک مرتکب گناه شده است که در آخرت به سبب آن عذاب کرده می‌شود، و در دنیا مستحق عذاب تعزیری شده و ملزم به اعاده آن‌چه غصب کرده، به همان شکلی‌که غصب شده به صاحب‌اش می‌شود. از جهت قول رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم که برای دست است، آن‌چه گرفته تا زمانی‌که برمی‌گرداند. به روایت ترمذی

زمانی‌که چیز غصب شده در دست غاصب تلف شود و یا وضعیت آن ‌را تغییر دهد، مثلاً: تکه غصب شده را دوخت، معدن غصب شده را ذوب نمود، یا حیوان غصب شده را ذبح کرد، در این حالت برای غاصب قیمت‌اش لازم می‌شود.

به همین اساس زمانی‌که دانستی یک شیء دزدیده شده و یا غصب شده است، آن‌ را نخر، و هم‌چنان به کرایه نگیر و اگر در شبه افتدی، نخر! رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم می‌فرماید:

«دَعْ مَا يَرِيبُكَ إِلَى مَا لَا يَرِيبُكَ»

ترجمه:بگذار آن‌چه را که تو را در شک می‌اندازد و در پی آن‌چه شو که تو را در شک نمی‌اندازد. (به روایت ترمذی از حسن بن علی رضی الله عنهما و ترمذی گفته که این حدیث حسن وصحیح است.)

از همین جهت، همیشه متیقین به این بودی که آن زمین غصب شده است، برابر است که صاحب‌اش را می‌شناسی یا نمی‌شناسی؛ مهم این است که متأکید بر این می‌باشی‌که غصب شده است، برایت جواز نیست که به کرایه بگیری؛ چرا که انسان غاصب مالک‌اش نمی‌باشد و گذشته از این که نمی‌تواند که با تو عقدی را منعقد نماید.

به همین سبب الله تو را از این کرایه بی‌نیاز می‌سازد و در تلاش زمین دیگر باش که به کرایه بگیری! و الله در این برایت برکت می‌دهد و برای تو در ین دنیا خیر می‌باشد و هرازگاهی‌که آن زمین غصب شده باشد، به آن تأسف نخور که الله همراهت می‌باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابو الرشته

مترجم: احمد‌‌جبیر"نوری"

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

 پرسش

«شورای امنیت ملی سازمان ملل متحد، برای دسترسی به توافق بر آتش بس در منطقۀ تیگرای ایتوپی، ناکام مانده است...» (منبع: فرانس24/أ ف ب، مؤرخ 20/11/2021م). ارتش ایتوپی حوالی یک سال پیش توانست، شورش جبهۀ تحریر تیگرای را سرکوب نموده و بر این جزیره، بطور کامل مسلط شود، سپس جبهۀ تحریر تیگرای تجدید قوا نموده و بار دیگر بر این منطقه مسلط می‌شود، حتی از این منطقه پا بیرون گذاشته، آدیس آبابا پایتخت ایتوپی را مورد تهدید قرار می‌دهد؛ آیا این حوادث منشأ داخلی داشته و نتیجۀ کشمکش‌های درون ملیتی می‌باشد و یا این حوادث از کشمکش‌های بین‌المللی آب می‌خورد؟

پاسخ

برای وضاحت بیشتر پاسخ، ناگزیر باید جوانب بین‌المللی و ملی-داخلی کشمکش‌های ایتوپی و تأثیرات آن بر حوادث را مورد برسی قرار دهیم:

در نخست؛ جوانب بین المللی:

1-     از لحاظ بین‌المللی ایتوپی تحت اشغال مستقیم ایتالیا قرار داشت تا این‌که به تاج‌گذاری مجدد امپراتور هیلسلاسی در سال 1941م، به همکاری انگلیس، ایتالیا از این سرزمین بیرون رانده شد و ایتوپی تحت نفوذ انگلیس داخل شد. از آنجایی‌که امریکا از طریق تبلیغات کمونیستی چپ‌گرا و انقلاب ضابط‌های چپ‌گرا در سال 1974م به نفوذ انگلیس در این سرزمین پایان داد، از آن زمان به بعد ایتوپی تحت نفوذ امریکا در آمد. پس از کشمکش‌ها بین ضابط‌های انقلاب، در سال 1977م تحت رهبری ضابط منگیستو هیلا مریام حکومت در ایتوپی ثبات یافته، بسیاری از دریچه‌های نفوذ انگلیس در این سرزمین مسدود شد، علی رغم تغیر حکام، حکومت ایتوپی همچنان تابع امریکا باقی ماند است.

2-     منطقۀ تیگرای ایتوپی منطقۀ پیچیده‌ای محسوب می‌شود، از شمال به ارتیره و سودان، از بقیه جهات به دیگر ولایات ایتوپی تابع دولت، محدود است. بنابراین، ارائه‌ی هر حمایت نظامی قابل توجهی برای شورشی‌های این منطقه ممکن نیست، مگر از طریق مزدوران امریکا. حال می‌خواهد این حمایت‌های داخلی باشند و یا از طریق سودان و ایتوپی باشد، به این معنی که دولت‌های اروپایی در این ارتباط اگر صاحب کدام ارادۀ سیاسی هم باشند، آنان از حمایت نظامی قابل توجهی برای این منطقۀ سرکش عاجز اند. گذشته از این، رهبری جبهۀ تحریر تیگرای مخالف حکومت مرکزی در آدیس آبابا، بدور از ارتباط مستقیم با امریکا نیست. به اسثناء برخی از حمایت‌های سیاسی اروپایی از منطقۀ سرکش و برخی از اظهارات اروپایی منتقد تسلط ارتش ایتوپی بر این منطقه، در سال 2020م، کشمکش‌های بین حکومت مرکزی و جبهۀ تحریر تیگرای بدور از هر گونه دخالت قابل اهمیت اروپایی می‌باشد.

3-     اما موضوع سد النهضه که ایتوپی در سال‌های اخیر، از لحاظ بین‌المللی و منطقوی، آن را متبارز ساخته است، موضوع مرتبط به مصر و سودان می‌باشد. این درحالی‌ست که حکام مصر و سودان مزدوران حلقه بگوش امریکا می‌باشند. این مسئله که عبدالله حمدوک نخست وزیر معزول سودان مزدور انگلیس و اروپای‌ها بود، کدام تغییر در اصل مسئله وارد نمی‌کند، چون قدرت کنونی سودان هنوزهم در دست امریکا قرار دارد. به این معنی که مزدوران جدید انگلیس و اروپا در سودان ناتوانتر از آن اند که به منفعت انگلیس و اروپا، در منطقۀ تیگرای ایتوپی کدام دخالتی داشته باشند، آنان در حال حاضر به آرزوی باقی ماندن سهمی از دولت در سودان برای شان مبارزه می‌کنند؛ اما رژیم یهود از باب ایجاد نقاط ضعف و جنگجال‌هایی‌که مصر را مشغول سازد، در پشت پرده حکومت ایتوپی را به ساخت و راه‌اندازی سد النهضه تحریک می‌کند. این نیز ممکن نیست که رژیم یهود ادامه دارده  و از سیاست امریکا پاه فراتر بگذارد. به این معنی که امریکا به کشمکش‌های‌ متعلق به قضیۀ سد النهضه، بگونۀ گسترده‌ای دامن زده و آن را بر مبنای منافع خود مدیریت می‌کند.

دوم؛ جوانب درون ملیتی:

1-    از لحاظ فکری و دیگر ملاحظات، ایتوپی یک سرزمین عقب مانده به شمار می‌رود؛ علی رغم حاکمیت ضابط‌های چپ‌گرا از سال 1947م الی سال 1991م و جغجغ‌های کمونیزم، هیچ ایدیولوژی در ایتوپی جای بازننموده است. این کمونیست‌های مزدور امریکا، واقعیتی بسان واقعیت جمال عبدالناصر در مصر را داشتند. علی رغم این‌که‌ گزارشات رسمی، مسیحیان را اکثریت عنوان می‌کنند، احصائیه‌های غیررسمی، مسلمانان در ایتوپی را در حدود 60% تخمین می‌زنند. (منبع: مرکز تحقیقات الجزیرة؛ مورخ 15/4/2015م) اما به دلیل توجه‌های بین‌المللی به اعطاء صفت نصرانیت برای ایتوپی، تأثیرات اسلام در این سرزمین برجسته نبوده و بسیار کم‌رنگ می‌باشد. به این معنی که این سرزمین از هرگونه مفکوره‌ای که به وحدت بین مردم آن قوت بخشد، بدور می‌باشد.

2-     بدلیل خلای فکری و نبود مفکورۀ فعال در ایتوپی، بالای تمام جوانب زندگی سیاسی دولت، احزاب، تشکیلات، نهاد‌ها و  پیمان‌ها، عصبیت قبیله‌ای سایه انداخته و بر تمام جوانب آن از عینک نژادی نگرسته می‌شود. بنابراین، در ایتوپی عصبیت قبیله‌ای و نگرش نژادی در وازۀ فراخی برای اثرگذاری‌های سیاسی می‌باشد. از جمله دخالت نزاع ها، جنگ‌های قومی و اختلافاتی‌که بالای محدوده‌های قصبات و لایات در جریان است، از نقطه نظر نژادی ولایت ارومیه  که پایتخت ایتوپی آدیس آبابا در آن قرار دارد، مرکز بزرگ کشمکش‌های قومی در ایتوپی می‌باشد، این در حالی می‌باشد که قوم ارومی نزدیک به 40%، قوم امهره در ولایت امهارا 20%، قوم سومالی در منطقۀ اگادن 6% قوم تیگرای در منطقۀ تیگرای 5% به اضافه ده‌ها قوم بزرگ و کوچک، ساکنین ایتوپی را تشکیل می‌دهند. 

3-     برعلاوه‌ای نزاع‌هایی‌که بالای محدوده‌های مناطق و ولایات ایتوپی در جریان است، به شخص حاکم در این سرزمین نیز بگونه‌ای نگاه می‌شود که وی خود در رأس سیطرۀ نژادی در این سرزمین است؛ بطور مثال مزدور انگلیس امپراتور هایله‌سلاسی و مزدور امریکا منگیستو هایله ماریام از نژاد امهری بودند، که هریک در جریان حاکمیت طولانی مدت خویش فرهنگ قومی امهری را در این سرزمین حاکم نموده و زبان امهره را به عنوان زبان رسمی دولت تحمیل نمودند، با آن‌که آدیس آبابا در ولایت ارومیه واقع بوده و قوم ارومی که اغلبیت مسلمان اند، از این‌که در حاشیۀ مدارتاریخی جدید ایتوپی قرارداده می‌شوند، شکایت دارند. بدلیل اختلافات قومی و نظریۀ مسیحی سازی ایتوپی، قوم تیگرای علی رغم این‌که اقلیت قومی در ایتوپی را شکل می‌دهند، در سال 1991م در زمان حاکمیت ملس زیناوی در ایتوپی تا وفات وی در سال 2012م دولت را در اختیار داشتند. پس از نصب دیساوین معاوین زیناوی به عنوان نخست‌وزیر، علی رغم این‌که وی از قوم کوچک دیگری بود، تیگرای شاهرگ‌های دولت را در ارتش و سازمان امنیت ملی ایتوپی در اختیار گرفته و سطیرۀ آن بالای حکومت هم‌چنان ادامه یافت. اما پس از اعتراضات گستردۀ قوم ارومی در اطراف آدیس آبابا که در سال 2015م شعله‌ور و تا زمان استیفای دیسالین در سال 2018م ادامه داشت، آبی احمد اول از قوم ارومی به عنوان نخست وزیر جدید ایتوپی گماشته شد.

4-     نخست وزیر آبی احمد نقاط کلیدی دولتی را از تیگرایی‌ها را گرفت؛ بطور مثال در تابستان 2018م رئیس ارکان ارتش و مدیر سازمان امنیت و اطلاعات ملی را از وظیفه سبک دوش نمود، در حالی‌که هردوی آنان تیگرایی بودند و جبهۀ تحریر تیگرای این اقدام آبی احمد را یک هدف گیری نژادی عنوان نمودند، مخصوصاً این‌که تیگرایی‌های از سال 1991 بدین سوی این منصب‌های حیاتی را در اختیار داشته و برای خود از پاسداری می‌نمودند. لیکن مسئله شگفت‌آور اینست که نخست وزیر آبی احمد، این اقدامات را برای مصلحت قوم، به حایشه رانده شده از لحاظ تاریخی، ارومی نمی‌باشد، چون آبی احمد با قوم امهری هم‌پیمان می‌باشد. شاید بدلیل این‌که وی از ناحیه پدر مسلمان‌اش، ارومی بوده و از ناحیه مادر مسیحی خویش امهری و با یک زن مسیحی امهری ازدواج نموده است، مادر و همسری‌که در آن احساسات قومی متمایل به قومیت امهری ایجاد نموده اند. بنابراین، قوم ارومی بیسار زود گرایش قومی آن را احساس کرده و با توجه با این علیه آن با جبهۀ تحریر تیگرای هم پیمان شدند.

 سوم: این‌که با دقت بیشتری براین جوانب بین‌المللی و داخلی کشمکش‌های ایتوپی، به این نتیجه می‌رسیم که کشمکش‌های قومی و نژادی در ایتوپی ریشۀ اصلی حوادث داخلی می‌باشد، اما دولت‌های بزرگ و صاحب نفوذ در این سرزمین از این واقعیت سوء استفاده نموده، این حوادث را برمبنای سیاست‌ها و منافع خود جهت می‌دهند. به این معنی که این همان واقعیت کشمکش‌های ایتوپی در تاریخ جدید آن می‌باشد. اگر به سال‌های گذشته برگردیم، می‌بینیم که قوم تیگرای از زمان تأسیس جبهۀ تحریر تیگرای در سال 1975م تبارز نمود و بعد از 15 سال در سال 1991م رهبر جبهۀ تحریر تیگرای ملیس زیناوی بالای تمام ایتوپی مسلط شد؛ پس از آن زیناوی برای تضمین حق جدایی طلبی تیگرای از ایتوپی، با احتمال این‌که شاید اوضاع تغیر نموده و ادارۀ آدیس آبابا علیه تیگرای شود، اقدام به تعدیل قانون اساسی ایتوپی نمود. از جمله تعدیل ماده 39 قانون اساسی ایتوپی در سال 1995م که برمبنای آن هر ملیت از ملیت‌های ایتوپی حق  جدای غیرمشروط و رغم زدن به سرنوشت خود را دارند، اما در آن زمان تیگرایی‌ها چون دولت را در اختیار داشتند، به این ماده کدام نیاز نداشتند؛ اما همین‌که آبی احمد بر آدیس آبابا مسلط شد، بساط اقتدار این قوم برچیده شد. قرار بود که انتخابات پارلمانی در اگست 2020م برگذار شود، اما آبی احمد این انتخابات را به دلیل شیوع ویروس کرونا به تعویق انداخت، اما جبهۀ تحریر تیگرای این اقدام آبی احمد را نپذیرفته و به تنهایی در تیگرای انتخابات را برگزار نمودند، که به این ترتیب منطقۀ تیگرای در یک وضعیت عاصی‌‌گری قرار گرفته و خود را در مسیر جدای از دولت قرار داد. به دلیل تمایلات جدای طلبانۀ جبهۀ تحریر تیگرای و اقدام آن به گرفتن اردگاهای مرکزی ارتش ایتوپی در این منطقه و بدلیل رد مشروعیت این انتخاباتی‌که به تنهای در منطقه برگذار شده است، از جانب حکومت مرکزی، جنگ را در میان منطقۀ سرکش و حکومت مرکزی در 4/11/2020م شعله‌ور ساخت، که ارتش ایتوپی، به کمک ارتش اریتیره، به مدت کوتاهی و بسیار زود بالای تمام منطقۀ تیگرای و مرکز آن، شهر میکیلی، مسلط شد و جبهۀ تحریر تیگرای به کوه‌ها انتقال یافت.

چهارم: این‌که حکومت مرکزی در آدیس آبابا به گونۀ غیر مترقبه‌ای پس از چند ماه، آغاز به عقب‌نشینی نمود، طوری‌که در ابتداء خروج نیروهای ارتیره از منطقۀ تیگرای اعلان نمود، در حالی‌که هنوز آدیس آبابا به حضور ارتش ارتیره در تیگرای اعتراف ننموده بود، "نخست وزیر آبی احمد در بیانیه‌ای گفت: نیروهای ارتیره به زودی از منطقه ارتیره در شمال کشورش، خارج می‌شوند". (منبع: فرانس24؛ مؤرخ: 26/3/2021م). سپس اعلان شد که ارتش ایتوپی نیز از این منطقه خارج می‌شود. "وزیرخارجۀ ایتوپی اعلان نمود که حکومت از تیگرای بیرون می‌شود، بر این تأکید داشت که این یک تصمیم سیاسی می‌باشد." وی افزوده گفت: "پس از امروز ما مسئولیت هر آن‌چه به تیگرای اتفاق می‌افتد را نداریم." (منبع: المصری الیوم؛ مورخ 30/6/2021م). هم‌چنان طبق گزارش همین منبع، "نخست وزیر ایتوپی آبی احمد گفت: بیرون شدن ما از تیگرای باعث می‌شود که ما برای ملت تیگرای فرصتی را برای فکر همه‌جانبه در مورد قضایا بدهیم." هم‌چنان در ادامه گفت: "ما در حدود 100ملیارد (بر) در منطقۀ تیگرای به مصرف رساندیم، یعنی مبلغی‌که بیشتر از 13 چند بودجۀ سالانۀ این منطقه است، اما از این پس نمی‌خواهیم این انفاقی را که لیاقتی برای آن وجود ندارد ادامه دهیم." خروج ارتش ایتوپی از تیگرای در صورتی انجام می‌شود که حزب نخست وزیر آبی احمد در انتخابات پارلمانی 10/7/2021م به سختی توانست موفق شود، موفقیتی‌که به معنی تأیید مردمی بزرگ بر حملۀ ارتش بر تیگرای بود، اما بعد از پیروزی مطلق ارتش ایتوپی بر جبهۀ تحریر تیگرای، برای ستودن این خروج حکومت آدیس آبابا بهانه‌جویی نمود؛ حمایت از سد النهضه را اولویت عنوان می‌نماید، پس از برخی از کشمکش‌ها همراه ارتش سودان برای تسلط بر نوار مرزی و مثلثه فشقه. (منبع: القدس العربی؛ مؤرخ 2/7/2021م)

پنجم: این‌که با دقتی بیشتر در میابیم که ارتش ایتوپی در واقع توان اشغال منطقۀ سرکش را در اواخر 2020م به سهولت نداشت، اگر حمایت امریکا نمی‌بود و دلیل این حمایت امریکایی این مشارکت ارتش ارتیره با ارتش ایتوپی در جنگ‌های این منطقه است، چون ایسایاس افورکی رئیس جمهور ارتیره مذدور سابقه دار امریکای می‌باشد. هم‌چنان با دقت بیشتر در می‌یابیم که این امریکا بود که به ارتش ارتیره از تیگرای اجازۀ خروج را داد، در حالی‌که هنوز حکومت آدیس آبابا به حضور نیروهای ارتیره در تیگرای اعتراف ننموده بود، سپس اظهارات وزیر خارجه و نخست وزیر ایتوپی اشاره بر این داشته که ارتش ایتوپی از تیگرای به شکل خود رضای بیرون شده و باردیگر میدان را برای جبهۀ تحریر تیگرای خالی گذاشته است، چیزی‌که هرگز دون درخواست امریکا امکان پذیر نیست.

ششم: این‌که با تدبر بر آن‌چه در ایتوپی به وقوع پیوسته و در آینده نیز به وقوع خواهد پیوست، واضح خواهد شد که نقشه‌های امریکا برای ایتوپی و در کل شاخ افریقا تغییر نموده است:

1- این‌که از جهتی امریکا که اقدام به حمایت از حکومت آبی احمد نمود و سعودی را در پشت آن قرار داده و ابن سلمان با وی چندین تماس برقرار کرد، در ابتداء خوست با تحمیل ثبات در ایتوپی، قدرت وی را تثبیت نماید، اما بعد واضح شد که آبی احمد توان این کار را ندارد. شاید ایتلاف ارتش تحریر اورمی همرای جبهۀ تحریر تیگرای برای سرنگون‌سازی حکومت آدیس آبابا، اشارۀ روشنی بر این دارد که آبی احمد حتی در جلب حمایت قومی‌که نسب پدری‌اش به آن بر می‌گردد، ناکام بوده است. اما از جهتی دیگر ادارۀ ترامپ از حملۀ ارتش ایتوپی بر تیگرای در پایان سال 2020م حمایت کامل نمود و به مشارکت ارتش مزدور خویش رئیس جمهور ارتیره در این حمله، شکست جبهۀ تحریر تیگرای را حتمی ساخت. آن اداره از عینک رژیم یهود به این قضیه نگاه می‌نمود، رژیم یهود عینک‌اش، جانساری نخست وزیر ایتوپی آبی احمد را در نقشه‌اش برای سد النهضه که تهدید بزرگ و استراتژیک برای مصر به شمار می‌رود، می‌دید. به همین دلیل و بدلایل انتخاباتی ادارۀ ترامپ، از نقشۀ آبی احمد در ایتوپی حمایت نموده و در پایان سال 2020م وی را بالای تیگرای مسلط نمود.

2- همین‌که ادارۀ بایدن جای ادارۀ ترامپ را اشغال نمود، نقشه‌های امریکا برای ایتوپی و شاخ افریقا تغییریافت، چنانکه سیاست جدید امریکا نسبت به ایتوپی این است که این سرزمین تجزیه شود، این چیزی می‌باشد که اجازۀ ادارۀ بایدن به خروج ارتش ارتیره از تیگرای و بعد از آن خروج ارتش ایتوپی از این منطقه، دال بر آن است و به معنی این می‌باشد که  وضعیت این منطقه در معرض جدایی از ایتوپی قرار دارد. ظاهراً می‌بینیم که مقامات امریکایی، بیشتر سخن از "وحدت سرزمین ایتوپی" می‌زنند، در حالی‌که از پی‌گیری اظهارات ایشان در مورد حوادث ایتوپی هویداست که امریکا چشم به انتظار تجزیۀ کامل ایتوپی می‌باشد، با آن‌که جبهۀ تحریر تیگرای و گروهای هم‌پیمان دیگر آن چینین چیزی را علنا یادآوری ننمودند! اما موارد زیر توجه امریکا را به تجزیۀ ایتوپی تأیید می‌کند:

الف- آنچه فعلاً در ایتوپی در حال جریان است، برمبنی نقشۀ امریکا برای این سرزمین می‌باشد، 9 گروه همرای جبهۀ تیگرای بر علیه حکومت آبی احمد ایتلاف نموده اند. یکی از این گروه‌های ایتلاف کننده که پایتخت ایتوپی را مورد تهدید قرار می‌دهد،  لشکر تحریر ارومی می‌باشد. ایتلاف این‌گروه‌ها در پایتخت امریکا واشنتن صورت گرفته است. این ایتلاف که ترکیب شده از 9 گروه مخالف دولت ایتوپی می‌باشد، در تاریخ 5 نوامبر 2021م گفت: هدف آن سرنگونی حکومت نخست وزیر آبی احمد می‌باشد، حال می‌خواهد این سرنگونی بزور و یا از طریق مزاکرات و تشکیل دولت انتقالی انجام شود... رهبران گروها در واشنتن در حالی اعلان ایتلاف نمودند که رهبران افریقا و غرب برای آتش بس میان حکومت مرکزی و جبهۀ مردمی تحریر تیگرای و هم‌پیمان آن فراخوان می‌دهند. (منبع: دوچه وله آلمان؛ مورخ 5/11/2021م) اعلان ایتلاف در وشنتن نشانگر این است که امریکا این نیروهای جدایی طلب را رهبری نموده و می‌خواهد دولت آبی احمد را ضعیف سازد.

ب- مجله فورین افروز Foreign Affairsامریکایی مقاله‌ای طولانی را در مورد جنگ ایتوپی نشر نمود که درآن چنین گفته بود: «حتی اگر توقف جنگ و درگیری در ایتوپی ممکن باشد، نبود یک هویت واحد در این سرزمین، اختلافات شدید در ارتباط به کس که باید حاکم قرار گیرد و این‌که این حکومت چه گونه ادامه یابد، نجات ایتوپی را از تجزیه شدن دشوار می‌سازد.» علاوه نمود که «بدون دیدگاه قناعت بخش و مشترک، به شکل گسترده‌ای، آبی احمد نمی‌تواند مانع رشد نیروهای جدای طلب شده و باعث رشد نیروهای اتحاد و انسجام  شود.» (منبع: الجزیره نت؛ 6/11/2021م). 

هفتم: خلاصه این‌که امریکا سعی در تضعیف حکومت آبی احمد و دولت مرکزی در آدیس آبابا دارد، این امریکا است که مصیر پیروزی‌های نیروهای متمرد تیگرای و مناطق متمرد دیگر را هموار می‌سازد. تمام آنچه در ایتوپی در حال جریان است، طبق نقشۀ امریکا می‌باشد؛ نقشه‌ای که ادارۀ بایدن برای تجزیۀ ایتوپی و تقسیم آن به چند دولت کوچک برگزیده است. با آن‌که  این نقشه در مدمت زمان کوتاهی انجام نخواهد شد، اما در حال حاضر تنها نقشه‌ای می‌باشد که در توافق با حوادث جاری می‌باشد و این همان نقشه‌ای است که امریکا برای سودان داشته و برمبنای آن سودان جنوبی را از آن جدا نمود. تمام این موارد اشاره به جنایات درجه اول نهفته در طرز فکر سیاسی امریکا دارد. این‌که امریکا و نیروهای استعمارگر بین‌المللی دیگر، هیچ باکی به ریختن خون مردم در راه اجرای سیاست‌ها و تحقق منافع خود ندارند، مخصوصاً این‌که اکثرا مردم مستضعف اند که بهاء پرداخت می‌کنند. در ایتوپی اکثریت اوقات مسلمانان در قدم اول پایمال می‌شوند، مخصوصاً این‌که آنان اکثریت باشندگان ارومی می‌باشند؛ ولایتی‌که آدیس آبابا در آن قرار گرفته است و آنان بیشتر از تمام مردم و ملیت‌های ایتوپی در حایشه قرار دارند. نیروهای مختلف ایتوپی همرای باداران خود از دولت‌های کفری استعمارگر توافق نموده اند که مسلمان‌ها هیچ سهمی در دولت نداشته و وجبهۀ نصرانی بودن دولت هم‌چنان استمرار خواهد داشت. آنان با هم توافق نمودند که اسلام را در میدان‌های سیاسی در ایتوپی خاموش نگهدارند؛ با وجودی‌که درصدی بزرگ ساکنین این سرزمین را مسلمانان تشکیل می‌دهند.

افریقا همواره آزمایشگاه جنایات غربی بوده است؛ جنایاتی‌که غرب در کشتارگاه رواندا و غیره مرتکب شده است. به طور معمول مسلمانان اولین قربانیان این جنگ‌ها می‌باشند و هیچ کس توان ایستادگی در برابر این نیروهای وحشی بین‌المللی را ندار، مگر دولت اسلامی؛ دولت خلافت راشده دوم؛ دولتی‌که هدایت را میان مردم نهادینه ساخته و این‌گونه از تعصبات قومی متعفن مردم خویش را وقایه می‌نماید؛ دولتی‌که از جنایات دولت‌های بزرگ پرده برداشته و آنان را عبرتی برای عبرت گرنده گان قرار می‌دهد. این‌گونه است که دنیا طبق این فرموده الله سبحانه وتعالی متلاشی خواهد شد:

﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً...﴾ [اسراء: 81]

ترجمه: بگو: حق فرا رسيده است و باطل از ميان رفته و نابود گشته است، اصولاً باطل هميشه از ميان رفتني و نابود شدنی است...

مترجم: علی مطمئن

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

سرورم! پیرامون این قول شما: "آیا از شما مردی رشیدی نیست که اين نامریان را بركنار نموده، سیرت انصار را تکرار نماید؛ به این ترتیب در راستای اقامه‌ی حکم اسلام یعنی خلافة راشده ما را نصرت دهد...؟"  می‌خواهم به این حدیث نبوی اشاره نمایم که در آن رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم می‌فرمایند:«إذا رأيتم الناس قد مرجت عهودهم، وخفت أمانتهم، وكانوا هكذا»؛ زمانی مردم را دیدید که پیمان های خود رانقض  نمودند و امانت‌های‌شان بی‌اهمیت شد و این چنین بودند. رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم انگشتان خویش را باهم در آمیخت. راوی می‌گوید: به سوی وی صلی‌الله علیه وسلم برخاستم و گفتم: جانم فدایت! آن‌وقت راه چاره چیست؟ فرمود: «الزم بيتك، وابك على نفسك، واملك عليك لسانك، وخذ ما تعرف، ودع ما تنكر، وعليك بأمر خاصة نفسك، ودع عنك أمر العامة»؛ درخانه‌ات بمان، بر حال خود گریه کن، مواظب زبانت باش، به آنچه مطابق شرع می‌دانی عمل نما، آنچه را  خلاف شرع می‌یابی ترک نما، مواظب خودباش  و امور عام مردم را به خودشان بگذار! این‌جا میان فرمان رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم و میان آن‌چه که شما ما را به آن دعوت می‌دهید، یک نوع تناقض دیده می‌شود. الله به شما برکت دهد.

پاسخ

علیکم سلام ورحمت الله وبرکاته!

حدیثی را که شما یادآور شدید، با متن کاملش در ابوداد قرار آتی روایت شده است:

«حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ هِلَالِ بْنِ خَبَّابٍ أَبِي الْعَلَاءِ، قَالَ: حَدَّثَنِي عِكْرِمَةُ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، إِذْ ذَكَرَ الْفِتْنَةَ، فَقَالَ: «إِذَا رَأَيْتُمُ النَّاسَ قَدْ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ، وَخَفَّتْ أَمَانَاتُهُمْ، وَكَانُوا هَكَذَا» وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ، قَالَ: فَقُمْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ: كَيْفَ أَفْعَلُ عِنْدَ ذَلِكَ، جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ؟ قَالَ: «الْزَمْ بَيْتَكَ، وَامْلِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ، وَخُذْ بِمَا تَعْرِفُ، وَدَعْ مَا تُنْكِرُ، وَعَلَيْكَ بِأَمْرِ خَاصَّةِ نَفْسِكَ، وَدَعْ عَنْكَ أَمْرَ الْعَامَّةِ»

ترجمه: هارون بن عبدالله از فضل بن دکین، او از یونس بن ابی اسحاق، او از هلال بن خباب ابوالعلی به ما حدیث بیان نمود که هلال گفت: عکرمة از عبدالله بن عمرو بن العاص به من حدیث بیان نمود که ابن عمرو گفت : ما در اطراف رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم که از فتنه یادآور شده فرمود: «زمانی مردمان را دیدید که به تعهدات شان پابند نبودند و به امانت‌های شان اهمیت نمی‌دادند و این چنین بودند» و انگشتان خود را باهم آمیخت. راوی می‌گوید: من برخاستم و نزدشان رفتم و گفتم: جانم فدای شماباد! آنوقت راه چاره چیست؟ فرمودند: «درخانه‌ات بمان، مواظب زبانت باش، به آنچه که مطابق شرع می‌یابی عمل نما، آنچه را خلاف شرع می‌یابی ترک نما، مواظب خود باش و امور عام مردم را به خود شان بگذار!» پایان.

 حدیث فوق و احادیث مختلف دیگری‌که راجع به فتنه وارد شده اند، مخصوص شرایطی می‌شوند که در آن حق و باطل به گونه‌ای باهم خلط شده باشند که دیگر تفکیک حق از باطل غیرممکن به نظر برسد؛ پس کسی‌که نزدش حق از باطل واضح نشده است، حکم شرعی درباره‌ی وی همین است که الی روشن شدن حق از باطل  در خانه بماند، ولی هر زمانی‌که حق واضح شد، بر وی لازم می‌گردد که باحق حرکت کند.

این امر به شخصی‌که پیرامون معنی و مبنای حدیث تحقیقات دارد، به آسانی واضح می‌گردد. بنگر به کلمه‌ی" وکانو هکذا" و توضیح راوی به آن‌چه که به این قول"  وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ؛ یعنی انگشتان دست خود را بهم آمیخت" که اشاره است به خلط شدن برخی در بعضی و مبهم بودن امر بر آنان. همه‌ی این به خلط شدن حق بر باطل و عدم تفکیک از هم‌دیگر دلالت می‌کند. بنابراین، همان گونه که گفتیم، در چنین وضعیتی حکم شرعی نسبت به آن شخص تا روشن شدن حق از باطل همان بی‌‌طرفی است، ولی بعد از شناخت حق، دفاع از آن واجب می‌گردد.

حمایت از حق چه امر به معروف باشد و چه نهی از منکر و یا یاری نمودن مظلوم و یا هم جدوجهد در راستای طلب نصرت از اهل قوت جهت اقامه‌ی دولت اسلامی در صورت نبود آن، عملی‌ست که ادله‌ی شرعی واجب‌اش می‌گرداند که از آن جمله دلایل ذیل است:

در باره‌ی امر به معروف و نهی از منکر:

1- قال الله تعالى:

﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [آل عمران: 104]

ترجمه: و باید از شما گروهی باشد که دعوت به خیر کنند، امربه معروف و نهی از منکر نمایند و همین گروه رستگارند.

وقال تعالى: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر﴾[آل عمران: 110]

ترجمه: شما(ای پیروان محمد صلی الله علیه وسلم) بهترین امتی هستید که به سود انساها فرستاده شده اید(مادامی‌که) امر به معروف و نهی از منکر می‌نمائید.

احمد از عبدالله بن عمر روایت نموده که او می‌گوید: از رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم شنیدم که می‌گفت:

«إذا رأيتم أُمتي تَهَابُ الظالم أن تقول له: إنك أنت ظالم، فقد تُوُدِّعَ منهم»

ترجمه: زمانی امتم را دیدید که بیم داشت ازینکه به ظالم بگوید تو ظالمی، در آن‌صورت وجود و عدم وجودشان یک‌سان است.

ابوداود روایت نموده است که ابوبکررضی‌الله عنه بعد از حمد و ثنا گفت: ما از رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم شنیدیم که می‌گفت:

«إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوُا الظَّالِمَ فَلَمْ يَأْخُذُوا عَلَى يَدَيْهِ، أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ»

ترجمه: هنگامی مردم ظالم را دیدند و اورا از ظلم منع نکردند، الله همۀ آنان را دچار عقوبتی خواهد کرد.

ترمذی از حذیفه رضی‌الله عنه و او از رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم روایت نموده که فرمودند:

«وَالَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ، لَتَأْمُرُنَّ بِالمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهَوُنَّ عَنْ المُنْكَرِ أَوْ لَيُوشِكَنَّ اللهُ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عِقَابًا مِنْهُ ثُمَّ تَدْعُوْنَهُ فَلا يُسْتَجَابُ لَكُمْ»

ترجمه: سوگند به او ذاتی‌که نفس من به دست، اوست قطعاً امربه معروف و نهی ازمنکر می‌کنید یا اینکه  الله برشما عقوبتی را خواهد فرستاد و باز اورا دعا خواهید نمود؛ ولی دعای‌تان مستجاب نخواهد گردید.

هم‌چنان ابوداود و ترمذی از ابن مسعود رضی‌الله عنه روایت نموده اند که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«كَلاَّ، وَاللهِ لَتَأمُرُنَّ بالمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ المُنْكَرِ، وَلَتَأخُذُنَّ عَلَى يَدِ الظَّالِمِ، وَلَتَأطِرُنَّهُ عَلَى الحَقِّ أطْرًا، وَلَتَقْصُرُنَّه عَلَى الحَقِّ قَصْرًا، أَوْ لَيَضْرِبَنَّ اللهُ بقُلُوبِ بَعْضِكُمْ عَلَى بَعْضٍ، ثُمَّ ليَلْعَننكُمْ كَمَا لَعَنَهُمْ»

ترجمه: هرگز! هرگز! قسم به الله، قطعاً امربه معروف و نهی عن المنکر می‌کنید و از ظلم ظالم جلوگیری نموده و او را به حق بازگردانیده و بر آن نگه می‌دارید و یا این‌که در میان قلب‌های‌تان اختلاف خلق نموده، شمارا لعنت خواهد کرد؛ همانگونه که آنان را لعنت کرد.

ابوداود و ترمذی از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت نموده اند که سول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«أفْضَلُ الجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائرٍ»

ترجمه: بهترین جهاد گفتن سخن انصاف نزد سلطان جابر است.

نسائی از ابی عبدالله طارق بن شهاب بجلی احمسی رضی الله عنه نقل نموده که مردی در حالی‌که پای خود را در رکاب کرده بود، از رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم پرسید: کدام جهاد بهتر است؟ پیامبر فرمودند: «كَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائرٍ»؛ گفتن شخن حق نزد سلطان جابر.

2- پاره یی درباره‌ی نصرت مظلوم

-قال الله تعالى:

﴿وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ﴾ [انفال: 72]

ترجمه: اگر از شما در باره‌ی دین یاری خواستند یاری نمودن شان برشما لازم می‌‌گردد.

-بخاری در صحیح خود از عبدالله بن عمر رضی‌الله عنه روایت نموده که رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند:

«المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ... وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ القِيَامَةِ»؛ مسلمان برادر مسلمان هست نه اورا تنها می‌گذارد و نه به دشمن تسلیمش می‌کند... وکسی از کسی اندوهی را دور کند، الله (سبحانه و تعالی) از وی اندوهی از اندوه‌های روز قیامت را دور خواهد نمود. هم‌چنان وی از انس روایت نموده است او می‌گوید رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند: «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»؛ به برادرت چه ظالم باشد و چه مظلوم یاری نما! گفتند: یارسول الله، نصرت مظلوم که واضح است، ولی ظالم را چگونه نصرت کرد؟ فرمود: مانع ظلم‌اش شو! و نیز از براء بن عازب رضی‌الله عنهما روایت نموده که وی می‌گوید: «أَمَرَنَا النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم بِسَبْعٍ، ... وَنَصْرَ المَظْلُومِ»؛ مارا رسول الله صلی الله علیه وسلم به هفت امور امرنمود که از جمله یاری به مظلوم است.

3- باز پیرامون طلب نصره از اهل قدرت برای تأسیس دولت اسلامی در صورت عدم وجودآن، که از آن جمله:

ابن هشام در سیرت از ابن اسحاق نقل قول می‌کند که «رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در موسم‌های حج که به قبایل عرب فرامی‌رسید، نزد آنان می‌رفت و آنان را به به سوی الله دعوت می‌نمو‌د و به آنان خبر می‌داد که وی نبی مرسل است و از ایشان درخواست می‌کرد که او را تصدیق و حمایت کنند تا رسالت خود را به ایشان برساند.» پایان.

ابوالفتح فتح الدین در عیون الأثرنقل قول می‌کند: «وقاسم بن ثابت از علی بن ابی طالب راجع به خروج او و ابوبکر با رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم یاد کرده... پس ابوبکر گفت: ازکدام قبیله اید؟ گفتند: از شیبان بن ثعلبه. ابوبکر به رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم متوجه شده گفت: پدر و مادرم فدایت باد، اینان متنفذین قوم خود اند و در میان‌شان مفروق بن عمرو، هانئ بن قبیصة، مثنی بن حارث و نعمان بن شریک است... ابوبکر گفت: حتماً شنیده باشید که او رسول‌الله است. پس او این‌جاست. مفروق گفت: ما خبر شدیم که وی ادعای آن‌را دارد، پس ای برادر قریشی، به چه چیزی دعوت می‌دهی؟ پس رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم  پیش آمد و گفت: «أَدْعُو إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَأَنْ تُؤْوُنِي وَتَنْصُرُونِي»؛ به این دعوت می‌دهم که گواهی دهید جز الله واحد ولاشریک معبودی نیست و من رسول الله هستم و این‌که مرا جا دهید و نصرت کنید. هانئ لب سخن گشوده خواست که مثنی بن حارث با ایشان هم‌سخن شود؛ بناءً گفت: این مثنی بن حارث، بزرگ و جنگ‌جوی ما است. مثنی گفت: ای برادر قریشی، سخنانت را شنیدیم... ولی ما با یمامه و سمامه دوپیمانی داریم، پیامبر صلی‌الله علیه وسلم گفت: این دو پیمان را توضیح دهید. گفت: نهرهای کسری و آب‌های عرب... و ما با کسری پیمانی بستیم و او هم از ما تعهد گرفت که ما نه امری جدیدی ایجاد کنیم و نه به شخصی‌که امری جدیدی ایجاد می‌کند، پناه دهیم؛ پس اگر مایل هستی در متعلق آب‌های عرب تو را پناه و نصرت دهیم، این کار را خواهیم کرد. رسول‌الله فرمودند: شما صادقانه گفتید و پاسخ بد ندادید و دین الله را کسی نصرت کرده می‌تواند که صلاحیت همه‌جانبه داشته باشد...»  پایان.

به این ترتیب رسول‌الله صلی‌الله عیه وسلم از قبایل قدرت‌مند طلب نصرت می‌نمود تا باشد به اسلام گرویده و او صلی‌الله علیه وسلم را یاری نمایند تا در میان شان حکم الله را نافذ نماید؛ پس آنان رد کرند تا این‌که الله خواست... بنابراین رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم مصعب را به مدینه فرستاد، انصار دعوت را پذیرفتند و در بیعت عقبۀ دوم با رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم بیعت نمودند که به تعقیب آن رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم به مدینه هجرت نمود و آن‌جا دولت را تأسیس نمود...

ابن هشام در سیرت می‌گوید: «ابن اسحاق گفت: سپس مصعب بن عمیر به مکه برگشت، تعدادی از مسلمانان انصار با زائرین حج از قوم شان که هنوز در شرک بودند، به حج رفتند تا این‌که به مکه رسیدند، روزهای وسطی ایام تشریق را برای ملاقات بارسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در عقبه وعده سپردند، زمانی‌که الله در تقدیر آنان تکریم خود، نصرت پیامبرش، اعزاز اسلام و اذلال شرک و اهل شرک را رقم زده بود... او می‌گوید: ما به‌جستجوی رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم برآمدیم... می‌گوید: داخل مسجد شدیم که عباس دران‌جابود و رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم همرای او بودند، بعد عرض سلام نزدشان نشستیم.... کعب می‌گوید: سپس به حج رفتیم و با رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم به منظور عقبه روزهای وسطی ایام تشریق را تعیین نمودیم. وی می‌گوید: هنگامی‌که از مراسم حج فارغ شدیم، شبی‌که با رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم وعده سپرده بودیم، فرارسید... می‌گوید: آن‌شب با قوم در خیمه‌های خود خوابیدیم تا این‌که یک برسه از شب گذشت، از خیمه‌ها جهت وعده‌گاه رسول‌الله بیرون شدیم، مانند قطا آهسته و پنهانی بیرون می‌رفتیم، تا این‌که شعب نزدیک عقبه تجمع نمودیم که هفتاد و سه مرد بویم و دو زن همراه مان از زنان مان بودند: نسیبة بنت کعب یعنی ام عمارة یکی از بانوان بنی مازن بن الحارث، و اسماء بنت عمرو بن عدی بن نابی یکی از بانوان بنی سلمه مشهوربه ام منیع بود... می‌گوید: رسول ‌الله به‌سخن آغاز نموده و تلاوت قرآن نمود، به سوی الله دعوت داد و به اسلام تشویق کرد و سپس فرمود: باشما بیعت می‌کنم، مشروط بر این‌که در برابر هرآن‌چه که از زنان و اولادتان دفاع می‌کنید، از من نیز دفاع خواهید کرد. وی می‌گوید: براء بن معرور از دست مبارک ایشان گرفت و گفت: بلی، سوگند به او ذاتی‌که تو را نبی برحق فرستاده است، از تو دفاع خواهیم کرد، همان‌گونه که از رازهای خود دفاع می‌کنیم. پس ای رسول الله با ما بیعت‌کن! قسم به الله ما اهل حلقه و جنگ‌جو هستیم، این‌را از بزرگان خود نسل به نسل آموخته ایم...! باز رسول‌الله گفت: من از شما و شما از من اید. با کسی جنگیدید، می‌جنگم و با کسی صلح نمودید صلح می‌کنم.... گفتند یا رسول‌الله اگر ما به این وفا کنیم، پاداش مان چه خواهد بود؟ گفت: بهشت. گفتند: دستت را باز کن، دستش را باز کزد و با وی بیعت نمودند. می‌گوید: باز رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند: بروید به خیمه‌ها تان! می‌گوید: پس عباس بن عبادة بن نضلة به وی گفت: سوگند به ذاتی‌که تو را به حق فرستاده است؛ اگر خواسته باشی فردا با اهل خود باشمشیرها به تو خواهیم پیوست! می‌گوید: رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فرمودند: هنوز به آن مامورنشده ایم، ولیکن برگردید به خیمه‌های خویش...»

بیهقی در دلائل النبوة نقل نموده می‌گوید «حسن بن محمد بن اسحاق از ابن زبیر محمد بن مسلم به ما خبر داد که به وی جابر بن عبدالله انصاری نقل نموده ... که ما شعب عقبة را وعده دادیم؛ پس یک‌نفر و دو نفر جمع شدیم تا این‌که نزد ایشان همه‌گی جمع شدیم و گفتیم: یا رسول‌الله به چه چیز با تو بیعت کنیم، گفت با من بیعت کنید بر شنیدن و اطاعت نمودن در حالت نشاط و سستی، و بر مصرف نمودن در حالت فراخی و تنگدستی، به امربه معروف و نهی از منکر، بر این‌که برای الله سخن می‌گویید و از ملامت ملامت‌گری نخواهید ترسید و بر این‌که مرا نصرت خواهید کرد. زمانی‌که نزدتان به یثرب آمدم از من دفاع می‌کنید در برابر هر آن‌چه که ازآن همسران اولاد و اولاد خویش را دفاع می‌کنید و پاداش شما بهشت است... پس به سوی وی برخاستیم، یک یک مرد با وی بیعت می‌کردیم که از ما شرط خود را می‌گرفت و در عوض به ما بهشت را وعده می‌داد...» پایان

همه این دلائل و دلائل دیگر مشابه، حرکت را واجب می‌گرداند. بی تفاوت ماندن تنها در حالت فتنه می‌‌باشد؛ در صورتی‌که انسان حق و باطل را نمی شناسد‌؛ هنگامی حق را شناخت واجب است که حق بگوید، امر به معروف و نهی از منکر کند، از مظلوم پشتیبانی نماید و به منظور تأسیس دولت اسلامی "خلافة راشدة" به طریقه‌ی شرعی از اهل قوت طلب نصرت کند. این عمل در نبود خلافت واجب بوده و بی‌تفاوتی ازان گناهی است بزرگ. اگر مسلمانان به خصوص صالحین نسبت به نصرت حق آشکار و معلوم بی‌تفاوت بمانند و در خانه‌های خود آسوده بنشینند، همانا فساد برپا خواهد شد، بغاوت‌گران و باطل‌پرستان سر از گریبان کشیده و بر گردن‌های بنده‌گان سوار خواهند شد.

طوری‌که در فوق توضیح دادیم، نصوص شرعی بی‌تفاوتی در چنین حالت را نه تنها این‌که رد می‌کند؛ بلکه نصرت حق را واجب می‌گرداند.

این بود معنای حدیث شریفی‌که راجع به آن سوال نمودی، یعنی آن به‌حالت فتنه حمل می‌شود؛ حالتی‌که حق از باطل جدا معلوم نگردد...

ای سوال کننده‌ی محترم! این به سخن ذیل ما چی ربطی دارد: «ما به لشکرهای مسلمانان رو می‌آوریم: آیا از شما مردی رشیدی نسیت که به خیانت حکام نسبت به الله و رسول و مؤمنان نه بگوید؟ آیا از شما مردی رشیدی نیست که به دین و آبروی خود غیرت نموده، در برابر دشمنان الله استاده‌گی نماید، ریسمان‌شان را قطع و قدرت‌شان را درهم بشکند...؟ آیا از شما مردی رشیدی نیست که بر سراین نامردان نقطه‌ی پایان بگذارد و سیرت انصار را اعاده نماید؛ پس ما را به برای اقامه‌ی حکم اسلام یعنی خلافة راشدة نصرت نماید؟...» انتهى، حيث‌الحق فيها واضح و روشن است و آن دعوت است، برای نصرت دین الله و تأسیس حکم الله و قطع نمودن ریشه‌ی کفار و نه گفتن به آنانی‌که به الله و رسولش و مسلمان خیانت می‌کنند... بنابر این این دعوت به فتنه نیست و نه مشارکت در فتنه است، بلکه دعوت حق آشکار است که در آن دو نفر را اختلافی نیست و دو نیزه را تصادمی نیست.

پس در کجا با حدیث رسول‌الله در تناقض است...! ایا دعوت دادن مسلمانان به عمل به کتاب‌الله و سنت رسول‌الله، ممانعت ظالمان و کافران و لبیک گفتن به نصرت دین با حدیث رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم در تناقض بوده می‌تواند؟!

الله بر تو رحم کند! در این امر فکر کن...! الله همه‌ی مارا به عزت اسلام و مسلمین توفیق عنایت فرماید!

برادرتان عطاء بن خلیل ابورشته

تر جمه: محمد مسلم

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به پرسش عباده الشامي

پرسش
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

1- در دوسیه ازاله‌ی زمین یا خاک در مورد حکم حاکم غاصب سلطنت چنین وارد شده است: «حکم غاصب سلطنت و قدرت این‌است که با وی باسلاح جنگ نمایی تا این‌که خلع سلاح یا کشته شود. ما می‌دانیم که عدالت یکی از شروط خلیفه می‌باشد و کسی‌که قتل و خون‌ریزی نموده، قدرت‌را از امت غصب می‌کند، فاقد عدالت می‌باشد.آیا با جواب سوال سابق تحت عنوان "طریقه شرعی برای اقامه خلافت و سلطان متغلب" بود در تعارض قرار ندارد؟ اگر تعارض ندارد آیا فهم و برداشت ما از سلطان متغلب جدید شده است یا اصلاً فهم گذشته ما ملغی گردیده است؟ امیدوارم که توضیح بدهید.
2- ما امروز شاهد این‌هستیم که حدود بالای مسلمان‌ها از طرف تنظیم الدوله(داعش) تطبیق می‌گردد. آیا تطبیق حدود شرعی از طرف داعش و بعضی دولت‌های دیگر باعث پاکی گناه وی در روز قیامت در نزد الله شده و محاسبه نمی‌شود؟ امید وضاحت دارم.

3- آیا به دولت خلافت که آمدن آن به اذن الله قریب است، جایز می‌باشد که دوستان و هم‌پیمانانی از دولت‌های کفری هرچند که مثل آلمان حربی هم باشند، داشته باشد؟ البته از باب تقویه دولت خلافت و فتح آن‌سرزمین‌ها، یا چنین کاری جایز نبوده؛ مگر با دولت‌هایی‌که از نظر حکم محارب اند، مانند وینزویلا. آیا جایز است که با دولت‌های محارب کنونی پیمان‌ها بسته شده به صلح حدیبیه که بین رسول‌الله صلی الله علیه وسلم و مشرکین قریش منعقد گردیده بود، قیاس کرد؟
الله برای‌تان خیر و برکت‌را نصیب نماید.

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

1- آن‌چه که در دوسیه و جواب سوال وارد شده است، باهم اختلاف ندارند. معلوم می‌شود که در پیش شما نسخه‌ای از دوسیه است که قدیمی می‌باشد و در آن حکم متسلط نمی‌باشد، و نسخه‌ای که نزد ما موجود است، در آن حکم متسلط می‌باشد و هم‌چنان در کتاب نظام حکومت‌داری در صفحه 57 حکم سلطان متسلط موجود می‌باشد. لهذا آن‌چه در دوسیه و جواب سوال آمده است، کدام تناقض ندارد.

اما این‌که عدالت شرط است، در خلیفه درست است. با سلطان متغلب بیعت کرده نمی‌شود تا این‌که توبه نکرده، کارش‌را درست ننموده و مردم‌را قناعت ندهد. عدالت قبل از بیعت باید موجود شود، طوری‌که شما می‌دانید، کسی‌که توبه نمود، مصلح شده و از عمل بدش برگشته عدل‌ را پیشه‌ی خود نمود، عادل محسوب می‌شود. معلوم دار است که شما دچار اشتباه شده گمان کردید که بیعت با وجود تسلط و ظلمش و بی‌عدالتی‌‌اش می‌شود که چنین نیست. اگر خلیفه توبه نموده، اصلاح شد و مردم‌ را قناعت داد، سپس بیعت کرده می‌شود. امیدوارم که قضیه واضح شده باشد.

2- تطبیق عقوبات از سوی دولتی‌که به اساس شریعت حکم می‌کند، مکفر گناه می‌باشد. به این سوال در سال22/01/2014م جواب دادیم که در زیر متن آن ‌را تکرار می‌نمایم:

«اما سوال دیگر: آیا عقوبت در دنیا مکفر گناه در روز قیامت می‌باشد؟ این درست است که عقوبت شرعی که از طرف دولت اسلامی اجرا می‌شود، کفاره گناه می‌باشد؛ نه از طرف قوانین وضعی. تفصیل آن چنین است:

«أخرج مسلم عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ، قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ عليه الصلاة والسـلام فِي مَجْلِسٍ، فَقَالَ: «تُبَايِعُونِي عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئًا، وَلَا تَزْنُوا، وَلَا تَسْرِقُوا، وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ، فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَسَتَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ، فَأَمْرُهُ إِلَى اللهِ، إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ، وَإِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ»

ترجمه: مسلم از عباده بن صامت روایت می‌کند که گفت: همراه رسول الله در مجلسی بودیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: با من بیعت کنید که به الله شریک قرار ندهید، زنا نکنید، دزدی ننمایید، نفسی را که الله کشتن آن را حرام قرار داده است، نکشید؛ مگر به حق. کسی که وفا نمود اجرش به الله است، کسی‌که آن را انجام داد و جزا داده شد، آن کفاره‌اش می‌باشد. کسی‌که به آن اقدام نمود، الله سترش نمود، امورش به الله محول می‌گردد؛ اگر خواست عفوش می‌کند و اگر خواست، عذابش می‌نماید.

حدیث بیان می‌دارد؛ کسی‌که در دنیا مجازات شد، در روز قیامت برایش کفاره می‌باشد و به آن‌گناه در آخرت عذاب نمی‌شود. از حدیث نیز واضح شد که مجازات مکفر گناه است که از طرف دولت اسلامی که به خلیفه به اساس اسلام بیعت شده باشد؛ چون در حدیث به قول تبایعونی... «فَمَنْ وَفَى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللهِ، وَمَنْ أَصَابَ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَعُوقِبَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ» شروع شده است. عقوبت کفاره شده می‌تواند که در آن بیعت باشد و بیعت به حاکم می‌شود که به اساس اسلام حکم کند. خلاصه این‌که دولتی‌که به اساس اسلام بوده، حد را بالای مجرم جاری نماید، در آخرت گناه وی مجازات ندارد. الله سبحانه وتعالی بهتر می‌داند.» پایان.

3- سوال شما در مورد پیمان با دولت‌های کفری به این معنی‌است که از ایشان کمک و استعانت می‌خواهی، از نظری شرعی جایز نمی باشد. بنا به دلایل ذیل:

الف: در جزء دوم کتاب شخصیه در باب "الاستعانة بالكفار" واضحاً چنین وارد شده است: «دلیلی‌که کمک گرفتن از کفار -که دولت مستقل است- در جنگ جایز نمی‌باشد؛ احمد و نسائی از انس روایت می‌کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«لا تستضيئوا بنار المشركين»

ترجمه: به آتش مشرکین روشنی نخواهید(آتش قوم کنایه از قدرت‌شان در جنگ به گونه‌ای که قبیله و یا دولت مستقل باشند).

بیهقی حدیث صحیح دیگری ‌را چنین روایت می‌کند:

«خرج رسول الله عليه الصلاة والسـلامحتى إذا خلَّف ثنيَّة الوداع إذا كتيبة قال: من هؤلاء؟ قالوا بني قينقاع وهو رهط عبد الله بن سلام قال: وأسلموا؟ قالوا: لا، بل هم على دينهم، قال: قولوا لهم فليرجعوا، فإنّا لا نستعين بالمشركين»

ترجمه:رسول الله صلی الله علیه وسلم خارج شده و از ثنیه الوداع گذشت و گروهی از مردم را دید. فرمود: این‌ها کی‌ها اند؟ گفتند: اهل قینقاع و قبیله عبد الله بن سلام اند. فرمود: آیا مسلمان شدند؟ گفتند تا هنوز از دین‌شان برنگشتند. فرمود: بگویید که بر گردند، ما از مشرکین کمک نمی‌خواهیم.

رسول‌الله صلی الله علیه وسلم قبیله عبد الله بن سلام‌ را رد نمود؛ به خاطری‌که به حیث یک گروه کافر آمده بودند. تحت یک بیرق از بنی قینقاع که با رسول‌الله نیز معاهدات داشته، به گونه دولت بودند که رسول‌الله صلی‌الله و علیه وسلم ردشان نمود. با بیرق آمده بودند که نماینده‌گی از دولت ‌را می کردند، از همین سبب رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم آن‌ها‌را رد نمود؛ در خیبر که یهود آمده، افراد بودند، نه به شکل گروه و دولت. در حدیث علت شرعی عبارت از وجود حکومت می‌باشد. علت در متن حدیث آشکار است؛ مانند این قول: «إذا كتيبة قال: من هؤلاء قالوا: بني قينقاع وهو رهط عبد الله بن سلام» در این جا کتیبه یا گروه به معنای لشکر مستقل و بیرق می‌باشد. قبیله بنی قینقاع حیثیت دولت‌ را داشت که بین آن‌ها و رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم معاهدات نیز وجود داشت که علت رد شدن‌شان نیز شد.

این‌که رسول‌الله صلی الله علیه وسلم قزمان ‌را، که مشرک بود، در غزوه احد قبول کرد، وی از آدرس کدام قدرت و گروه نبود؛ بلکه فرد بود. گروهی‌که تحت بیرق مشخص و قبیله مشخص باشد، جایز نیست که از آن‌ها استعانت گرفته شود؛ ولی قبیله بنی خزاعه در وقت عقد پیمان رسول‌الله صلی الله علیه وسلم و قریش حضور داشته، تعهد نمود که با مسلمین می‌باشد و قبیله بنی بکر گفت که ما در پیمان قریش می‌باشیم، و این واقعه در صلح حدیبیه به اساس متن ذیل رخ داده است:

«وإنه من أحب أن يدخل في عقد محمد وعهده دخل فيه، ومن أحب أن يدخل في عقد قريش وعهدهم دخل فيه» [رواه أحمد]

ترجمه: کسی‌که دوست دارد در عقد محمد داخل شود، داخل شود و کسی‌که دوست داشت که در عقد قریش داخل شود، داخل گردد.

بناءً قضیه بنی خزاعه با قضیه بنی قینقاع متفاوت بوده، بنی خزاعه با رسول الله صلی الله علیه وسلم پیمان بسته نکرده بود. آن‌ها با پیمان رسول‌الله صلی الله وعلیه وسلم و قریش یک‌جا شدند که جزء از مسلمین محسوب شده، تحت بیرق ایشان بوده، جزء دولت اسلامی به شمار می‌رفتند.

هیچ‌گونه پیمان بستن و کمک خواستن با دولت کافر جایز نمی‌باشد و به کفار ذمی که تابع دولت اسلامی‌ست، جایز است که در ارتش دولت اسلامی باشد.

ب: در ماده شماره 190مقدمه دستور پیرامون موضوع معاهدات با کفار چنین آمده است:

"ماده 190: ،معاهدات نظامی و آن‌چه مربوط آن است قطعاً ممنوع می‌باشد. معاهدات سیاسی، پیمان‌های اجاره پایگاه‌های هوایی نیز ممنوع می‌باشد. عقد پیمان‌های حسن هم‌جواری، اقتصادی، تجاری و مالی، فرهنگی و آتش‌بس جایز می‌باشد."

شرح متن فوق: (معاهدات به آن پیمان‌های گفته می‌شود که دولت‌ها جهت تنظیم روابط‌شان با وضع شروط پذیرفته شده منعقد می‌گردد. فقها آن ‌را معاهدات مسمی نموده اند. شرط صحت معاهدات آن‌است که عقد‌های وضع شده ‌را، که مدت آن محدود است ،شریعت اجازه داده باشد. احکام شرعی دیگری در زمینه موجود است و معاهدات نیز انواع مختلف دارد. نظر به قول رسول‌الله صلی الله وعلیه وسلم پیمان‌های نظامی حرام است: «لا تَسْتَضِيئُوا بِنَارِ الْمُشْرِكِينَ»؛ از مشرکین کمک نخواهید. آتش قوم کنایه از قدرت جنگی‌شان است. هم‌چنان فرموده است: «فَلَنْ أَسْتَعِينَ بِمُشْرِكٍ»؛ هرگز من از مشرکین کمک نمی‌خواهم. مسلم از عایشه رضلی الله وعنها روایت نموده است. و رسول‌الله در حدیث دیگر فرموده است:

«لاَ نَسْتَعِينُ بِالْكُفَّارِ عَلَى الْمُشْرِكِينَ»

ترجمه: ما از کفار علیه مشرکین کمک نمی‌خواهیم. (ابن ابی شیبه از سعید بن منذر روایت نموده است)

استعانت از مشرکین منحیث دولت حرام بوده و پیمان‌ها نیز با ایشان به اساس دلایل واضح ذکر شده مشکل دارد.)
ج: موضوع صلح حدیبیه بین رسول‌الله صلی‌الله وعلیه وسلم و قریش شامل پیمان نمی‌شود؛ چون در پیمان در یک صف باهم می‌جنگند. آن‌چه که رخ داد، یک‌صلح آتش‌بس مؤقتی قبل از فتح بود. بناءً انعقاد آتش‌بس بین ما و کفار حربی جایز می‌باشد و اگر آن‌ها در سرزمین‌های اشغالی مسلمان‌ها حاکمیت می‌کنند، بستن هیچ نوع پیمان جایز نمی‌باشد؛ زیرا اعتراف و تأیید اشغال را نشان می‌دهد که شرعاً حرام می‌باشد. با یهود که سرزمین مسلمان‌ها را اشغال نموده است، عقد هیچ‌نوع پیمان درست نیست. در بند چهارم ماده 189چنین آمده است:

ماده 189: ارتباط با دولت‌های غیر در دنیا به چهار اعتبار صورت می‌گیرد:

چهارم: دولت‌های محارب فعلی مانند اسرائیل در تمام حالات جنگ مد نظر گرفته می‌شود. تعامل با آن‌ها جنگ است، برابر است که آتش‌بس باشد یا نباشد و تمام اتباع آن از ورود به سرزمین‌های اسلامی ممنوع می‌شود.

شرح ماده 189: با دولت‌های محارب صلح دایمی جایز نبوده؛ چون جهاد معطل قرار می‌گیرد، در حالی‌که جهاد تا روز قیامت ادامه دارد و آتش‌بس دایمی مانع جهاد و نشر اسلام می‌گردد، دین الله سبحانه وتعالی اظهار نمی‌گردد. الله تعالی می‌فرماید:

﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾ (انفال 39)

ترجمه: با آن‌ها بجنگید تا فتنه باقی نماند و دین کاملاً برای الله شود.

و رسول‌الله صلی الله وعلیه وسلم می فرماید:

«وَالْجِهَادُ مَاضٍ مُنْذُ بَعَثَنِي اللَّهُ إِلَى أَنْ يُقَاتِلَ آخِرُ أُمَّتِي الدَّجَّالَ» [أخرجه أبو داود من طريق أنس رضي الله عنه]
ترجمه: جهاد از زمانی‌که الله من را مبعوث نموده تا روزی‌که آخرین امت من با دجال می‌جنگد، ادامه دارد. (ابو داود از انس روایت کرده است)

اما صلح مؤقت با این دولت‌ها و آتش‌بس مؤقت در حالت جنگ شرایط ذیل در نظر گرفته می‌شود:

-‌ هرگاه دولتی‌که بین ما و آن‌ها فعلاً جنگ جریان دارد و آن‌سرزمین غیراسلامی است، صلح و آ تش‌بس با آن به صورت مؤقت جایز می‌باشد. توقف جنگ به مدت مؤقت مشکل ندارد، در صورتی‌که به مصلحت مسلمان‌ها بوده، مشروعیت شرعی داشته باشد.
دلیل آن صلح حدیبیه که بین دولت‌اسلامی در مدینه و دولت غیراسلامی قریش، که سرزمین غیر اسلامی بود، صلح صورت گرفت.
- ولی دولتی‌که در بین ما و آن‌ها بالفعل جنگ جریان دارد و آن دولت به سرزمین اسلامی مسلط است، مثلاً اسرائیل که غاصب سرزمین فلسطین بوده، صلح با آن جایز نمی‌باشد. بودن چنین دولتی شرعاً باطل است. صلح با آن به معنای تنازل و نادیده گرفتن سرزمین اسلامی‌ست که جرم بوده، حرام می باشد. با چنین دولتی جنگ ادامه داده می‌شود، هرچند که حکام نامشروع سرزمین اسلامی با آن آتش‌بس انعقاد کرده یا نکرده باشد.

صلح با دولت یهود و لو در یک وجب جای‌هم باشد، شرعاً حرام است؛ زیرا یهود غاصب و تجاوز‌گر است که سرزمین مسلمین ‌را غصب نموده است. صلح در این صورت به معنای مشروعیت دادن به مالکیت آن‌هاست که شرعاً حرام می‌باشد. اسلام از مسلمان‌ها می‌خواهد با آن محاربه و جنگ نمایند، لشکر کشی و تجمع کنند تا مسلمان‌ها از شر آن‌ها نجات پیدا نمایند. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾ (نساء:141)

ترجمه: الله هرگز راه تسلط کفار را بالای مسلمان‌ها قرار نداده است.

در دیگر جای می فرماید:

﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُم﴾ بقره: 194)

ترجمه: کسی بالای شما تجاوز نمود، شما به مانند آن‌ها بالای شان تجاوز نمایید.

در جای دیگر فرموده است:

﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾ (بقره: 191)

ترجمه: بیرون شان بکنید از جایی‌که شما را بیرون نموده اند.

صلح حدیبیه کدام پیمان نبود، صرف یک آتش‌بس مؤقتی بین دولت اسلامی و دولت قریش در سرزمین غیر مفتوحه بود. پس آتش‌بس مؤقتی با دولت‌های کافر بنا به دلایل فوق جایز می‌باشد، به شرطی‌که به مصلحت مسلمان‌ها باشد و با دولت غاصب هیچ صلحی جایز نمی‌باشد.»

برادر شما عطا بن خلیل ابو رشته

مترجم: بدرالدین "حسینی

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب احمد قیروان

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته شیخ عطاء!

در نزدم سوال مهم است و او این‌که آیا حکم رجم به اساس قرآن تشریع گردیده و یا به اساس احادیث صحیح متواتر؟ من جستجوی کردم، ولی ندانستم که این حکم چگونه به شریعت داخل شده، در حالی‌که مثل حکم سرقت که در آیۀ مبارکه ذکر شده: ﴿السارق و السارق فاقطعوا ایدیهما)  و یا مثل ﴿الزانیة و الزانی فاجلدوا ... ﴾ این حکم مثل آن‌ها ذکر نشده است، پس سوال این است که آیا ما شریعت را از قرآن پیروی می‌کنیم و یا از احادیث؟ شاید شما بگوئید چرا حرکات نماز و و ضوء در قرآن ذکر نشده و همه چیز در قرآن ذکر نیست؟ در حالی‌که آن‌ها یک حکم اساسی مثل قاعدۀ ریاضیکی که ۱+۱ مساوی به ۲ است، یعنی هر موضوعی‌که در قرآن پیدا شد، به آن حکم می‌کنیم و آنچه در قرآن ذکر نشد آن را به عنوان یک قاعدۀ اساسی نمی‌گیریم. بلی امکان تحقیق و اجتهاد در جزئیات است و زمینۀ این برای ما است که جزئیات را از احادیث بگیریم، اما نمی‌توانیم که قواعد اساسی را از حدیث بگیریم و اصل را ترک کنیم.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول: مطلبی‌که در سوالت ذکر شده که گفتی: «هر موضوعی‌که در قرآن یافتیم، به آن حکم می‌کنیم ولی اگر نیافتیم آن را به عنوان یک قاعدۀ اساسی نمی‌گیریم» این گفته یک سخن عجیبی است که بر اسلام و مسلمانان ناآشنا است، زیرا مسلمان ایمان دارند که سنت نبوی دلیل شرعی است، مانند قرآن کریم بدون کوچکترین تفاوت، از زمان صحابۀ کرایم رضوان الله علیهم اجمعین تا امروز این موقف مسلمانان بوده و هست و ما این مسئله را در کتاب شخصیت اسلامی در دو مبحث یعنی در مبحث "سنت مانند قرآن دلیل شرعی است و در مبحث" استدلال به سنت" واضح ساختیم؛ پس شما به این کتاب مراجعه کنید. انشاء الله برای شما کافی است؛ اما ما در این‌جا آنچه که در مبحث "سنت مانند قرآن دلیل شرعی است " که در جزء اول کتاب شخصیه ذکر شده را نقل قول می‌کنیم:

«سنت مانند قرآن دلیل شرعی است و سنت وحی از جانب الله سبحانه و تعالی بوده، اقتصار بر قرآن و ترک سنت کفر صریح و این نظر کسانی است که از اسلام خارج شده اند، این‌که سنت وحی از جانب الله سبحانه و تعالی است صراحتاً در قرآن کریم ذکر شده است مثل این آیات قرآن کریم است:

﴿قُل إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْی﴾ [انبیاء: 45]

ترجمه: بگو من به وسیله وحی شما را بیم می‌دهم.

وقال: ﴿إِن یوُحَى إِلَی إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیر مُّبِین﴾ [ص: 70]

ترجمه: بر من وحی نمی‌شود مگر این‌که من بیم دهندۀ آشکار هستم.

وقال: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یوُحَى إِلیَ﴾ً [احقاف: 9]

ترجمه: من از چیزی پیروی نمی‌کنم مگر این‌که بر من وحی شده باشد.

وقال: ﴿قُل إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یوٌحَى إِلَی مِن رَّبّیِ﴾ [اعراف: 203]

ترجمه: بگو آنچه که بر من وحی می‌شود، بدون شک که از جانب پروردگار من است.

وقال: ﴿وَمَا ینَطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحَى یوحی﴾ [نجم: 3-4]

ترجمه: او از هوای نفس خودش سخن نمی‌گوید مگر چیزی‌ را می‌گوید که بر آن وحی شده است.

همۀ این آیات قطعی الثبوت و قطعی الدلالت است که دال بر این است که آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده و آنچه که توسط آن مردم را بیم داده او وحی بوده و احتمال هیچ تأویلی دیگری را ندارد پس سنت مانند قرآن وحی است.

اما این‌که سنت مانند قرآن واجب الاتباع است، این مطلب نیز صراحتاً در قرآن کریم ذکر شده است:﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُول فَخُذُوه  وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ [حشر: 7] وقال: ﴿مَّنْ یطیعِ الرَّسُول فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه﴾ [نساء: 80] وقال: ﴿فَلْیحَذَرِ الَّذِینٌ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِبٌهم فِتْنَة أَوْ یصُبٌهُمْ عَذَاب أَلِیم﴾ [نور: 63] وقال: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلَا مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّه وَرَسُولُهُ أَمْرا أَن یكونَ لَهُمُ الْخِیرَة مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ [احزاب: 36] وقال: ﴿فَلا وَرَبِّكَ لاَ یؤُمِنُونَ حَتَّىَ یُحكِّمُوكَ فِیماٌ شَجَرَ بَینْهُمْ ثُمَّ لا یجَدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیتْ وَ یسُلِّمُواْ تَسْلِیمٌا﴾ [نساء 65] وقال: ﴿أَطِیعٌوا اللَّه وَأَطِیعٌوا الرَّسُول﴾ (در سوره های نور، محمد، نساء، مائده، تغابن) وقال: ﴿قُل إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونِی یحُبِبْكُمُ اللّه﴾ [آل عمران: 31] تمام این آیات صریحاً وضاحت بر واجب بودن پیروی از آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده داشته و واضح ساخته است که اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم اطاعت از الله سبحانه و تعالی است.

پس قرآن کریم و حدیث از لحاظ پیروی و این‌که هر آنچه در این دو ذکر شده دلیل شرعی است، حدیث مانند قرآن بوده و فرق ندارد، به همین دلیل جائز نیست که گفته شود در نزد ما کتاب الله است ما کتاب الله را می‌گیریم، چون مفهوم مخالف این سخن، این است که سنت را ترک می‌کنیم؛ بلکه لازم است که سنت با کتاب الله یکجا شده و حدیث مانند قرآن دلیل شرعی گرفته شود و جائز نیست که از مسلمان عملی صادر شود که بیانگر اتخاذ آن بر قرآن و ترک سنت باشد. رسول الله صلی الله علیه وسلم بر این موضوع هشدار داده است، چنانچه وارد شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است:

«یوُشِكُ أَنْ یقعُدَ الرَّجُل مِنْكُمْ عَلَى أَرِیكٌتِهِ یحُدِّثُ  بِحَدِیثٌی،ً فَیقَول :ُ بَینِی وَبَینكُمْ كِتَابُ اللَّه ، فَمَا وَجَدْنَا فِیهٌ حَلَالا اسْتَحْلَلْنَاه ، وَمَا وَجَدْ نَا فِیهٌ حَرَاما حَرَّمْنَاه ، وَإِنَّ مَا حَرَّمَ رَسُول اللَّه كَمَا حَرَّمَ اللَّه»

ترجمه: نزدیک است که مردی از شما بر چوکی خود بنشیند و از احادیث من سخن بگوید و چنین بر زبان بیاورد که بین من و شما کتاب الله است، آنچه در آن حلال یافتیم حلال می‌شماریم و آنچه در آن حرام یافتیم حرام می‌شماریم، در حالی‌که آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم حرام نموده مانند همان چیزی است که الله سبحانه و تعالی حرام نموده است.

این حدیث را حاکم و بیهقی روایت کرده و در روایت دیگری از جابر مرفوعا روایت شده است:  

«منْ بَلَغَهُ عَنِّ حَدِیث فَكَذَّبَ بِهِ، فَقَدْ كَذَّبَ ثَلَثَة : اللَّه، وَرَسُولَهُ، وَالَّذِي حَدَّثَ بِهِ»

ترجمه: به کسی‌که حدیثی برسد و آنرا تکذیب نماید، در حقیقت سه کس را تکذیب کرده است؛ الله، رسول اش و کسی را که روایت آن حدیث را نموده است. (مجع الزوائد از جابر)

بناءً اشتباه خواهد بود که قرآن را به حدیث قیاس کنیم، اگر مطابق آن نبود آن را ترک کنیم، زیرا این نظر در صورتی‌که حدیث مخصص، مقید و یا مفصل مجمل قرآن باشد منجر به ترک حدیث می‌شود که این جائز نیست، زیرا در این صورت‌ها طوری ظاهر می‌شود که گویا آنچه حدیث آورده مطابق با قرآن نبوده ویا این‌که در قرآن موجود نیست، مثل این‌که بعض احادیثی است که فروع را به اصل یکجا می‌سازد؛ پس آن احکامی‌که در خصوص آن‌ها حدیث آمده مخصوصاً احکام مفصلی‌که در خصوص آن قرآن نیامده بلکه تنها حدیث آمده است. بناء حدیث از این لحاظ به قرآن مطابقت داده نمی‌شود که اگر مطابق به قرآن آمده بود قبول شود و آنچه مطابق به قرآن نیامده ترک شود؛ بلکه موضوع طوری است که اگر حدیث در تناقض به قرآن آمده بود، در حالی‌که هردو قطعی المعنی باشد، در این صورت حدیث از لحاظ متن رد می‌باشد؛ زیرا معنی آن در تناقض به قرآن است، به دلیل آنچه ار فاطمه بنت قیس روایت شده است که گفت:

«طَلَّقَنِی زَوْجِی ثَلَثا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهَ صلى الله عليه وسلم فَأَتَیتْ النَّبِی صلى الله عليه وسلم فَلَمْ یجَعَل لِی سُكْنَى، وَلاَ نَفَقَة»

ترجمه: شوهرم مرا در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم سه طلاق داد، سپس من در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدم و برایم خانۀ مسکونی و نفقه نداد.

 این حدیث مردود است، زیرا این حدیث در تناقض به این قول الله سبحانه وتعالی است:

﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ َ حیثْ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ﴾ [طلاق: 6]

ترجمه: ایشان را سکنی گزین نمائید، در آن مسکنی‌که در توان شما است.

پس این حدیث رد می‌شود، چون این حدیث در تعارض با قرآن است؛ در حالی‌که آیه مبارکۀ فوق الذکر قطعی الثبوت و قطعی الدلالت است، اما وقتی حدیث با قرآن تعارض نداشت، بلکه حدیث شامل مطلب بود که قرآن شامل آن نبود و یا معنی را زیاده بر دلالت قرآن داشت، در این صورت هم به قرآن عمل می‌شود و هم به حدیث، گفته نشود که ما در این صورت نیز به قرآن اکتفاء می‌کنیم، زیرا الله سبحانه و تعالی امر به پیروی و اعتقاد از هردو هم‌زمان واجب است.» (ختم متن کتاب شخصیه)

از مطالب ذکر شده واضح می‌شود که حکم شرعی از سنت مطهر رسول الله صلی الله علیه و سلم گرفته می‌شود، همان طوری‌که از قرآن کریم گرفته می‌شود، بدون این‌که در بین این دو فرق قائل شویم و اصلاً لازم نیست که حکم حتماً در قرآن ذکر شده باشد تا بر پیروی آن مکلف باشیم، بلکه حکم شرعی از سنت نیز گرفته می‌شود، هرچند که سنت تنها بر آن اختصاص پیدا کرده باشد. بناءً موضوع رجم زانی محصن از باب بیان سنت بر قرآن کریم و تخصیص عمومیت قرآن کریم توسط سنت است و رجم زانی تخصیص عموم آیۀ مبارکۀ بوده که موجب جلد زانی می‌شود، چنانچه بعداً ذکر می‌شود، پس گفته نشود که سنت به تنهائی خود مستقل بر حکم رجم زانی است، زیرا رجم زانی از باب مجازات زانی است که در قرآن بیان شده یعنی اصل مسئله مجازات زانی در قرآن ذکر شده، ولی سنت قرآن را توضیح داده است؛ به گونه‌ای که آیۀ عام را تخصیص داده؛ پس زانی محصن استثناء شده و مجازات آن رجم است تا لحظه مرگ، تخصیص عام کتاب توسط سنت بسیار موارد زیادی دارد تنها به مورد رجم زانی اقتصار ندارد.

دوم: ما در ۱۲ محرم ۱۴۴۱ هـ.ق/۱۱سپتمبر۲۰۱۹ م در خصوص موضوع رجم زانی محصن جوابی ارائه نموده بودیم که بخشی از این جواب را که به جواب شما ربط دارد نقل می‌کنم:

«شما از جزای مرد محصن(متأهل) سوال نمودید که آیا این مسئله در فقه اسلامی قطعی است و یا خیر؟ آیا این مسئله از جمله حدود به حساب می‌آید و یا از جمله تعزیرات؟ چنانچه بعضی علماء معاصر مجازات فعل زنا را از جملۀ تعزیرات می‌شمارند پاسخ سوال شما قرار ذیل است:

1-                  مجازات مرد زنا کار محصن(متأهل) رجم تا لحظۀ مرگ است و این مسئله از جملۀ احکام به شمار می‌رود نه از جملۀ مسائل عقیدوی؛ پس این مسئله مانند دیگر احکام شرعی بوده لازم نیست که دلیل آن قطعی باشد؛ بلکه ظن غالب برای فرضیت آن کفایت می‌کند؛ چنانکه اثبات احکام شرعی توسط دلائل ظنی، اصلی از اصول فقهی است،.لذا این‌که دلیل قطعی و یا غیر قطعی باشد، در این مسئله هیچ تأثیری ندارد، بلکه لازم است که دلیل حکم از شریعت ثابت شود. دلائل صحیح بسیاری آمده که این حکم را به اثبات رسانده جای برای شک نمی‌گذارد و ثابت می‌سازد که جزای مرد زنا کار محصن(متأهل) رجم است، چنانکه این دلائل در ذیل ذکر شده است.

۲- طوری به نظر می‌رسد که بعضی از علماء در این زمان در اخذ احکام شرعی منهج و راه درست و اصولی را نمی‌گیرند، و زمانی‌که می‌خواهند حکم شرعی را اخذ نمایند، تلاش می‌کنند که حکم شرعی را با زمان و نظریاتی هماهنگ بسازند که این نظریات فعلاً در جهان حاکم است؛ نظریاتی‌که فرهنگ غرب آن‌ها را تحت عنوان قوانین بین‌المللی و توافق‌نامه‌های حقوق بشری بالای مردم حاکم و تحمیل نموده که این روش و طریقه برای اخذ و استنباط احکام شرعی کاملا غلط است، زیرا هدف از اخذ حکم، حکم الله سبحانه  تعالی بوده نه حکمی‌که با آراء و نظریات و توافق‌نامه‌های بین المللی موافقت داشته باشد و واجب شرعی هم همین یافتن حکم شرعی از مرجع و دلائل شرعی سپس قرار دادن آن در منصۀ تطبیق و تنفیذ است. واجب است که دعوت در جهان به سوی اسلام و احکامی باشد که به طریقۀ شرعی آن از شریعت اخذ و استنباط شده و یقیناً حکمی‌که به طریقۀ شرعی آن استنباط گردد، حکمی است که پاسخ گوی همۀ بشریت بوده؛ زیرا همین حکم است که از نزد خالق بشر و خالق جهانیان آمده، خالقی‌که از احوال مخلوقاتش کاملاً آگاه می‌باشد:

﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ [ملك: 14]

ترجمه: مگر كسی‌كه ( مردمان را ) می‌آفريند (حال و وضع ايشان را) نمی‌داند، و حال اين كه او دقيق و باريك بين بس آگاهی است ؟ !

﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ [اعراف: 54]

ترجمه: آگاه باشيد كه تنها او می‌آفريند و تنها او فرمان می‌دهد . بزرگوار و جاويدان و دارای خيرات فراوان، خالقی است كه پروردگار جهانيان است .

بناءً جائز نیست به گفتۀ چنین علمایی‌که در تلاش اند تا در استنباط احکام شرعی، خود را با فرهنگ غربی هم‌آهنگ سازند پیروی شود؛ فرقی نمی‌کند که این علماء به خاطر فشارهای وارده چنین عملی را مرتکب شوند و یا به خاطری راضی نمودن کفار غربی، پیروی در هردو حالت از چنین علمای غلط است.

۳- بدون شک جزای زنا برای مرد و زن محصن(متأهل) رجم بوده و برای غیر محصن(مجرد) صد تازیانه می‌باشد، و این جزا شامل حدود اسلامی است.

ما احکام حد زنا را در کتاب "نظام عقوبات" به صورت مفصل بیان کردیم که در این‌جا بعضی مواردی‌که در مورد حد زنا در کتاب مذکور آمده است ذکر می‌کنیم: "بعضی علماء به این نظر اند که حد زنا در مورد زن زانیه و مرد زانی خواه محصن(متأهل) باشد و خواه غیر محصن(مجرد) صد تازیانه بوده فرقی بین این دو نیست؛ زیرا الله سبحانه و تعالی فرموده است:

﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ [نور: 2]

ترجمه: هر يك از زن و مرد زناكار ( مؤمن، بالغ، حرّ، و ازدواج ناكرده ) را صد تازيانه بزنيد و در (اجرا قوانين) دين الله (سبحانه و تعالی) رأفت (و رحمت كاذب) نسبت بديشان نداشته باشيد.

این علماء گفتند ترک کتاب الله سبحانه و تعالی که قطعی و یقینی است به وسیلۀ خبر واحد جائز نیست؛ اخبار آحادی‌که امکان کذب در آن‌ها متصور می‌باشد. دیگر این‌که با چنین عمل‌کردی کتاب الله سبحانه و تعالی توسط سنت منسوخ می‌شود که چنین عملی جائز نیست، اما عموم اهل علم صحابه، تابعین و بعد از تابعین از علمای جهان در تمامی زمان‌ها گفتند که زنان و مردان غیر محصن(متأهل) صد تازیانه زده شوند و زنان و مردان محصن(متأهل) رجم شوند تا بمیرند، زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم "ماعز" را رجم کرد و هم‌چنان از  جابر بن عبدالله روایت شده است که "مردی با زنی زنا کرده بود و رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور تازیانه را داد و تازیانه زده شد؛ سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر داده شد که این مرد محصن(متأهل) است، رسول الله صلی الله علیه و سلم امر کرد که آن مرد رجم شود و رجم شد."

کسی‌که در دلائل وارده در این خصوص دقت کند می‌بیند که این قول الله سبحانه و تعالی: ﴿ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ  ﴾؛ هر يك از زن و مرد زناكار (مؤمن، بالغ، حرّ، و ازدواج ناكرده) را صد تازيانه بزنيد. اين آیه عام است، زیرا کلمۀ "زانیه" و "زانی" از الفاظ عمومی است که شامل مرد و زن متأهل و غیر متأهل می‌شوند، اما زمانی‌که حدیث یعنی این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم:

«واغد يا أُنيْس إلى امرأة هذا فإن اعترفت فارجمها»

ترجمه: ای انیس، به سوی آن زن برو اگر به فعل زنا اعتراف کرد رجم کن!

 این حدیث ثابت کرد که رسول الله صلی الله علیه و سلم "ماعز" را رجم کرد، البته بعد از آن‌که از محصن(متأهل) بودن ماعز معلومات ثابت شد و هم‌چنان "غامیدیه" را رجم کرد و به همین ترتیب دیگر احادیث صحیح بیان‌گر این مطلب بوده، معلوم می‌شود که این احادیث آیۀ مبارکۀ فوق را که عام و در مورد غیر محصن است، تخصیص داده و شخص محصن(متأهل) را استثنا نموده است. بناءً واضح شد که احادیث این آیۀ مبارکه عام را منسوخ نساخته بلکه تخصیص داده و تخصیص قرآن توسط سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم جائز است و این اصلی است که در بسیاری از آیات قرآن نزد علماء پذیرفته شده است.

حکم شرعی‌که دلائل شرعی از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن دلالت دارد این است که جزای فعل زنا در مورد غیرمحصن(مجرد) صد تازیانه به اساس کتاب الله و تبعید مدت یک سال به دلیل سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌باشد، مگر مسأله‌ای تبعید یک امر جائز و برای حاکم اختیاری است، اگر حاکم خواست ضمن این‌که زانی غیرمحصن(مجرد) را تازیانه می‌زند، مدت یک سال  تبیعد اش کند، و اگر نخواست تنها بر تازیانه اکتفاء می‌کند، اما حاکم نمی‌تواند که تبعید و تازیانه هردو را ترک کند، زیرا جزای فعل زنا در مورد شخص غیر محصن(مجرد) تازیانه است، اما جزای فعل مرد و زن زنا کار محصن(متأهل) رجم است، مرد و زن محصن(متأهل) اولا تازیانه زده شود سپس رجم شود و جائز است که تنها بر رجم آن اکتفاء گردد اما جائز نیست که تنها بر تازیانه اکتفاء شود، زیرا جزای زنا در مورد شخص محصن(متأهل) رجم است.

اما دلیل جزای شخص محصن(متأهل) در این زمینه احادیث بسیاری است، از ابوهریره و زید ابن خالد رضی الله عنهما روایت است که مردی از اعراب نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت ای رسول الله! ترا به الله قسم که حکم کتاب الله سبحانه و تعالی ‌را بالای من جاری کن و طرف خصم آن که از آن دانا تر بود، گفت بلی من هم موافق هستم، بین ما کتاب الله سبحانه و تعالی را جاری کن! و برای من اجازه بدهید تا موضوع را بیان کنم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بگو! شخص گفت: پسرم اجیر این شخص است که با زنش زنا کرده است و من اطلاع حاصل نمودم که بالای پسرم رجم است و رجم آن‌را در برابر صد گوسفند و یک دختر خریداری نمودم، اما وقتی اهل علم را سوال کردم، گفتند بالای پسرم صد تازیانه و تبعید یک سال می‌باشد و بالای زن رجم است، پس رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت:

«والذي نفسي بيده لأقضين بينكما بكتاب الله، الوليدة والغنم ردّ، وعلى ابنك جلد مائة، وتغريب عام، واغدُ يا أنيس - لرجل من أسلم - إلى امرأة هذا فإن اعترفت فارجمها، قال: فغدا عليها فاعترفت فأمر بها رسول الله صلی الله فرجمت»

ترجمه: قسم به آن ذاتی‌که جان من در دست اوست، در بین شما به اساس کتاب الله سبحانه و تعالی داوری می‌کنم، دختر و گوسفند رد است، بالای  پسر تو صد تازیانه و تبعید یک سال می‌باشد. یا "انیس" فردا صبح نزد همان زن برو، اگر به فعل زنا اعتراف کرد، حکم رجم را بالای آن جاری کن!" انیس" نزد آن زن رفت و زن به زنا اعتراف کرد، رسول الله صلی الله علیه و سلم به رجم امر کرد و زن رجم شد.

بناء از این روایات معلوم می‌شود که رسول الله صلی الله علیه و سلم شخص محصن(متأهل) را رجم نموده و تازیانه نزده است، هم‌چنان از شعبی روایت شده است که حضرت علی رضی الله عنه زنی را در روز پنج شنبه تازیانه زد و در روز جمعه رجم کرد و گفت تازیانه به اساس حکم کتاب الله سبحانه و تعالی و رجم آن به اساس سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است.

از عباده ابن صامت رضی الله عنه روایت است که گفت:

«خذوا عني، خذوا عني، قد جعل الله لهن سبيلاً البكر بالبكر جلد مائة ونفي سنة، والثيب بالثيب جلد مائة والرجم»

ترجمه: از من بگیرید از من بگیرید، الله در مورد زنان، راه نشان داده است، زنای بکر با بکر صد تازیانه و تبعید یک سال است و زنای متأهل با متأهل صد تازیانه و رجم است.

بناءً جزای زنای مرد و زن محصن(متأهل) تازیانه و رجم است، چنانکه حضرت علی رضی الله عنه چنین کرد.

از حضرت جابر بن سمرة رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم ماعز بن مالک را رجم کرد و تازیانه را ذکر نکرد و در بخاری از سلیمان بن بریدة روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم "غامدیه" را رجم کرد، ولی مسئله‌ی تازیانه را ذکر نکرد؛ پس این روایات دلالت دارند که رسول الله صلی الله علیه وسلم محصن(مجرد) را رجم کرده اما تازیانه نزده است و این‌که فرموده است:

«الثيب بالثيب جلد مائة والرجم«

ترجمه: و زنای متأهل با متأهل صد تازیانه و رجم است.

به معنی این‌که بالای زانی و زانیۀ محصن(متأهل) رجم واجب است، اما تازیانه جائز است و نظر به رأی و عمل‌کرد خلیفه می‌تواند که تازیانه ترک شود. به این ترتیب بین رجم و تازیانه در احادیث جمع می‌شود، پس نمی‌توان گفت که حدیث سمرة که "ماعز" تازیانه زده نشده ناسخ حدیث عبادة ابن صامت باشد، روایت ابن صامت که ثابت کنندۀ تازیانه علاوه بر رجم است. این مطلب گفته نشود زیرا ثابت نشده است که حدیث "ماعز" از حدیث عبادة متاخر است با وجود عدم ثبوت تأخر این حدیث ترک تازیانه فهمیده نمی‌شود و نمی‌توان ناسخ حکم آن گردد؛ پس هر دو حدیث در حکم شان با قوت شان باقی هستند و هیچ دلیل ترجیحی نیز در بین این دو حدیث دیده نمی‌شود و آنچه که در این حدیث علاوه بر رجم در مورد تازیانه آمده است، جواز تازیانه را می‌رساند، نه وجوب آن را؛ زیرا در این مسئله واجب رجم است و در مورد تازیانۀ محصن حاکم خودش اختیار دارد که علاوه بر رجم تازیانه بزند و یا ترک کند. بدین شیوه بین این دو حدیث جمع می‌شود." ختم متن کتاب نظام عقوبات.

 خلاصه این‌که جزای مرد و زن زانی و زانیه رجم تا حالت مرگ است که در این مورد دلائل صحیح بسیاری از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم در صحیحین و دیگرکتب حدیث آمده است و جزای فعل زنا شامل احکام حدود نه از جملۀ تعزیرات.» نقل از جواب سابق ختم شد.

در اخیر باید گفت که شما بر خود حکم کردید و گفتید: «به زودی شما برایم می‌گوئید، چرا حرکات نماز و وضوء را نمی‌گوئید، در حالی‌که این‌ها در قرآن ذکر نشده و همه چیز در قرآن ذکر نیست، الی آخر. اما این یک حکم اساسی است مثل قاعدۀ ریاضیکی ۱+۱= ۲ یعنی هر مسألۀ که در قرآن ذکر شده است به آن حکم می‌کنیم و آنچه در قرآن ذکر نشده آن را به عنوان مسئلۀ اساسی نمی‌گیریم، ولی امکان بحث و اجتهاد در جزئیات آن می‌باشد و امکان دارد که حدیث را در جزئیات بگیریم، ولی جائز نیست که اساس را بر حدیث بنا کنیم و اصل را ترک کنیم تشکر» پس خود شما در این قول خود جائز دانستید که کیفیت بیان ادای نماز را از سنت بگیریم و شما می‌گوئید که این درست است، چون این مثل قاعدۀ ریاضیکی ۱+۱= ۲ است که استدلال به سنت در این خصوص مثل مسئله محصن زانی است؛ پس در حکم اداء نماز ﴿وَ أَقیمٌوا الصَّلَاةَ ﴾ مجمل است و احادیثی‌که کیفیت نماز را اداء بیان کرده اگرچی بعضی مجتهدین در خصوص بیان کیفیت رکوع، سجده و قرائت اختلاف کردند، این احادیث بیان کننده مجمل است و هم‌چنان است آیه مبارکه ﴿وَ الزَّانِیةُ وَالزَّانِی﴾ً پس این آیۀ مبارکه عام است، زیرا لفظ زانی و زانیه الفاظ عامی است و احادیث متعلق به محصن این عمومیت را به زانی غیر محصن خاص ساخته است، پس موضوع در این‌جا از باب تخصیص عام توسط حدیث است، اگر شما اصول را می‌خواندید، حتماً در میافتید که مجمل، تخصیص عام و تقیید مطلق و غیره همه این موارد از اقسام کتاب و سنت است که استدلال به این‌ها به صورت شرعی آن واجب است.

بناءً تفکیک بین مجمل در حالت نماز و تخصیص عام در مسئله زنا تفکیک نادرست است که این جائز نیست و این بیان‌گر این است که شما اصول فقه را درک نکردید و من از الله سبحانه وتعالی هدایت را برای شما می‌خواهم و از الله سبحانه وتعالی می‌خواهم که شما را توفیق دهد تا توان خود را به خرج دهید تا اصول فقه را بیاموزید تا سوال را در جای آن نمائید؛ نه در غیر آن.

امید که حالا این مسئله برای شما واضح شده باشد!

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

 مطلبی‌که در نظام اقتصادی راجع به قیمت و ثمن آمده است، واضح نیست؛ به ویژه موضوع ثبت مهر با قیمت و ثمن. می‌خواهم با اندکی تفصیل توضیح دهید. الله به شما برکت دهد و برکت شمارا هم به دیگران و سیله شود.

پاسخ

 برادرمحترم! قیمت عبارت از مقدار منفعت موجود در جنس است و آن در هرزمان و مکانی ثابت است. منفعت آفتابه در ذات خود از مواد ترکیب شده‌ی آن برآورد می‌شود، از قبیل داشتن قابلیت‌های نقل آب، استفاده در  نوشیدن  و  وضو گرفتن. این استفاده‌ها باگذشت امروز و فردا از آفتابه جدا شدنی نیستند؛ چه قیمت بالا برود و یا پائین بیاید. زمانی‌که ما آفتابه ‌را به قیمت جنس دیگری سنجش می‌نماییم، لازم است  منفعت جنس دومی در زمان سنجش با منفعت آفتابه مساوی باشد و زمانی‌که قیمت آفتابه‌ را به قیمت چوکی سنجش می‌نماییم، لازم است قیمت ذاتی آفتابه به لحاظ موادترکیب شده و مورد استفاده، باقیمت ذاتی چوکی مساوی باشد. و این سنجش قیمت از زمانی تا زمانی و از مکانی تا مکانی دیگری فرق نمی‌کند. بنابراین اگرمنفعت آفتابه برای انسان منحیث انسان برابر باشد، با منفعت نصف چوکی؛ پس همین قیمت من‌حیث قیمت همیشه با قی می‌ماند؛ چون این با ترکیبات مادی جنس و استفاده‌ی آن گره خورده است که دران ثابت است؛ چه نرخ بالا برود و یا پائین بیاید.

پس اگرنرخ آفتابه بالا برود، به این معنی نیست که اجزاء و یا استعمال آن اضافه شده است. بناءً براین قیمت‌اش ثابت است باوجود این‌که نرخ‌آن زیاد و یا کم شده است. عین حکم‌ را خزانه‌دارد که ترکیبات‌اش ثابت و استعمالش پابرجاست؛ چه نرخ بالابرود ویا سقوط کند.

هم‌چنان اگرقیمت خزانه باقیمت جنس دیگری، به گونه‌ی مثال با طلا مقایسه کرده شود و دیده شود که منفعت خزانه برابراست با دوبرابرمنفعت پاره‌ی طلایی، درین‌صورت نیز قیمت هم‌چنان ثابت می ماند؛ چون با اجزای ترکیب شده‌ی ماده‌ی خزانه و طلا و استفاده‌ی انسان از خزانه و طلا اندازه شده است؛ پس قیمت همان‌است که پرزه های ذاتی جنس و استفاده‌ی انسان ازان در نظرگرفته شود. بناءً برین قیمت خزانه با نصف قیمت پاره‌ی طلایی مساوی باقی می‌ماند؛ چه قیمت خزانه یا قیمت پاره‌ی طلایی بالا برود و یا سقوط کند؛ چون قیمت موقوف است به اجزای ترکیبی داخلی جنس و استفاده‌ی انسان از جنس از حیث استعمال.

اما دراندازه نمودن جنس با ثمن ضروری نمی‌باشد که با اجزای ذاتی جنس و نفع‌اش برای انسان منحیث انسان مساوی باشد، بل درین مورد عرضه و تقاضا قضاوت می‌کند.

ملاحظه‌ی مهم در موضوع اینست که در اندازه نمودن جنس با ثمن، به منفعت ذاتی جنس دیده نمی‌شود؛ بل گاهی ثمن گندم با نقره اندازه کرده می‌شود؛ قطع نظر از منفعت ذاتی ماده‌ی گندم که بزرگ است نسبت به منفعت ذاتی نقره که تقریباً چیزی نیست، غیر از این‌که نوع کاغذ و نقش‌ها و ناحیه فنی در تولید آن موجود است وبس؛ چون ثمن متعلق است به عرضه و تقاضا. گاهی فاسقی بوری گندم ‌را می‌فروشد تا با آن بوتل شراب بخرد، علی‌رغم این‌که میان منفعت ماده ذاتی بوری گندم و منفعت ماده ذاتی این بوتل تفاوت زیادی وجود دارد. ولی هنگام سنجش قیمت به یک منفعت مساوی در هردو طرف، سنجیده می‌شود. از همین‌جاست که نمی‌توان گفت که قیمت یک بوری گندم برابر است با بیست دینار نقره؛ چون منفعت ذاتی در ماده‌ی گندم بوری مساوی است با هزران منفعت ذاتی که در بیست ماده نقره نهفته است.

بناءً بر این قیمت به منفعت ذاتی جنس اندازه کرده می‌شود. پس قیمت بوری گندم به این‌قدر دینار طلایی و یا به این‌قدر جنسی‌که در آن نفع متساوی باشد، سنجیده می‌شود.

هم‌چنان در هنگام سنجش ثمن باهر گونه جنسی که ماده‌اش هر قدر نفعی هم که باشد، قیمت جنس فقط با ماده‌یی سنجیده می‌شود که در ماده‌اش مانند اول نفع ذاتی داشته باشد مثل اولی. امیدوارم خود به خود در مورد موضوع خزانه جواب‌را گرفته باشی.

شاید خودت گمان کرده ای که آن‌چه درکتاب واردشده است که (اگرمردی بازنی ازدواج نمود و قسمتی از مهر اورا خزانه‌ی معین و مشرح تعیین نمود و ادعا کرد که قیمت آن پنجاه دینار است) گمان کرده‌ای که این‌مقدار، پنجاه دینار نقره است. درحالی‌که چنین نیست؛ چون قیمت در منفعت ماده‌اش تغییر نمی‌کند، پس دینارها این‌جا همان دینار طلایی است.

درین صورت همسر بالای شوهر، خزانه‌ای حق دارد که قیمت‌اش در هر زمان و مکان پنجاه دینار طلایی است  و هرگاهی که خزانه هلاک شد، برای زن پنجاه دینار طلایی پرداخت می‌شود. اگرخزانه‌ای‌را نام بگیرد که بطور مثال قیمت‌اش پنجاه دینار اردنی است، در این‌صورت کلیمه قیمت لغو بوده و هدف از آن ثمن گرفته می‌شود.

برای معلومات باید گفت که این‌تفکیک طوری‌که نزد ما وجود دارد، در کتب اکثرفقهاء واضح نبوده و آن‌جا بیشتر قیمت به معنای ثمن استعمال می‌شود.

چیزی‌که من در بحث‌های خود توضیح می‌دهم، آن مسخ قیمت‌ها است، نزد صاحبان نظام سرمایه‌داری و تعویض آن به یک چیزی تخمینی که به اساس حرص، سخت‌گیری و استثمار، دچار صعود و سقوط است. به همین ملحوظ، مسئله‌را کاملاً واضح و روشن نمودیم.

بناءً برین اگر در عقد ازدواجی از مقدارقیمت خزانه‌ی یاد شود و قضیه به محکمه کشانده شود، دراین‌صورت  لازم است که مسئله از اشخاص دست‌اندر کار پرسیده شود که هدف‌شان ازخزانه چه بوده؟ ثمن و یا چیزی دیگری؟ و مجهول بودن هدف درین صورت عذر پنداشته می‌شود؛ چون امثال این بر بسیاری‌ها مجهول می‌باشد. بنابر این زمانی شنیدند (که قیمت جنس بیست دینار است) باور می‌کنند که ثمن‌اش بیست است.

 امیدوار هستم که فرق بین دو حالت آتی واضح شود:

1 – زمانی قیمت خزانه پنجاه دینار ثبت شد (یعنی نقدی‌که دارای نفع ذاتی است، یعنی طلا است و درست نیست که به حیث دینار نقره ثبت گردد...) پس وفا نمودن به آن  طبق متن عقد صورت می‌گیرد: اعاده‌ی خزانه‌ای که غصب نموده است وفق حدیث«على اليد ما أخذت حتى تؤديه»؛ ترجمه: بردست لازم است تادیه آنچه که گرفته است. [رواه ابن ماجه و أحمد و الدارمی] و حدیث «وإذا أخذ أحدكم عصا أخيه فليرْدُدْها عليه»؛ ترجمه: هرگانی یکی از شما عصای برادرش را گرفت باید پس به او بدهد. [رواه أحمد] در صورت هلاک شدن عصا، قیمت آن ‌را که پنجاه دینار طلایی می‌باشد پرداخت می‌کند، نه‌چیزی دیگری ‌را؛ چون باتغییر زمان و مکان یا عرضه و تقاضا قیمت تغییر نمی‌کند و قیمت عبارت از ثمن نمی‌باشد تا  با این ثمن خزانه‌ای بخرد.

2 - اگرثمن خزانه پنجاه دینار ثبت گردد (این‌جا درست است که بانک‌نوت، طلا یاچیزی دیگری ثبت کند؛ چون اثمان به نفع ذاتی‌که در ماده نقد و جود دارد ربطی ندارند)، پس وفا به این عین مطابقت با متن عقد است:

اعاده خزانه‌ای که غصب نموده است، وفق احادیث سابقه، هر زمانی‌که هلاک شد، ثمن ثبت شده‌ را پرداخت می‌کند، یا با این ثمن خزانه دیگری خریداری می‌کند. به این ترتیب به متن عقد وفا نموده است.

اما سوالی‌که از آن تفریع شد و مطرح نموده و گفتی: اگر فرض کنیم اگر شوهر یک‌بخش مهریه‌ی زن‌ را به عوض خزانه  زیور قرار دهد و قیمت‌اش‌را پنجاه دینار طلایی تعیین نماید، درین حالت زیور را به زن مسترد می‌کند و اگر هلاک شد پنجاه دینار طلایی پرداخت می‌کند؛ چون قیمت از دید اندازه منفعت موجود در ماده‌ی جنس برای انسان منحیث انسان ثابت است.

اما اگر زیوری‌را ثبت نماید که ثمن‌اش پنجاه دینار است، در چنین حالتی درست است که پنجاه دینار نقره و یاطلا و یا آن‌چه که بخواهد ثبت نماید. درین صورت شوهر به همسر زیور‌را مسترد می‌‌کند، اگر زیور نبود پنجاه دینار که ثمن ثبت شده می‌باشد‌ را برایش می‌خرد و یا پنجاه دیناری‌که از حیث ثمن ثبت است، پرداخت می‌کند. بنابراین اگر دولت بعد از عقد به علتی بانک‌نوت آن ‌را پائین آورده بود، این علت در وقت تقاضا به حساب آورده می‌شود.

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه