جمعه, ۰۹ مُحرم ۱۴۴۷هـ| ۲۰۲۵/۰۷/۰۴م
ساعت: مدینه منوره
Menu
القائمة الرئيسية
القائمة الرئيسية
  • نشر شده در فقهی

به اسامه عياط

پرسش

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

 زنده باشید شیخ محترم! سوالی دارم متعلق به علم حدیث و می‌خواهم از حضرت شما بپرسم: علماء، علم حدیث را چنین تعریف نموده اند که آن عبارت از این‌ است که سندش متصل باشد، راوی ضابط و عادل از اول تا منتهای سند از مثل خود روایت نماید و شاذ و معلل نباشد. همین است ضوابط تصحیح حدیث؛ لیکن اکثر علما را می‌یابم که احادیث ضعیف را توسط شواهد و متابعات به درجۀ صحت می‌رسانند؛ به‌گونۀ مثال گاهی حدیثی از طریقی ثابت می‌شود که ضعیف می‌باشد؛ اما این حدیث از خود شواهد و متابعات دارد؛ گرچه این شواهد و متابعات ضعیف می‌باشند. علی رغم آن علما را می‌بینیم حدیث متذکره را از طریق  شواهد و متابعات، صحیح قرار می‌دهند. پس ملاک اعتبار این شواهد و متابعات چیست؟ و چی وقت این شواهد و متابعات به تصحیح حدیث تأثیر گزار می‌باشند؟ چشم به راه جوابم، الله به شما برکت دهد.

پاسخ

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

قبل از پاسخ این سوال، لازم است برخی اصطلاحات مربوطه توضیح داده شود؛ مانند"شواهد و متابعات"؛ چون این‌ها اصطلاحات علم حدیث اند، البته توضیح‌شان در ضمن ارائه مثال‌ها صورت می‌گیرد:

- در مسند شافعی آمده است: أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ، فَلَا تَصُومُوا حَتَّى تَرَوُا الْهِلَالَ، وَلَا تُفْطِرُوا حَتَّى تَرَوْهُ، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»

ترجمه:  مالک به ما از طریق عبدالله بن دینار  از طریق عبدالله ابن عمر رضی الله عنهما خبر داد که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«ماه بیست و نه روز می‌باشد، تادیدن مهتاب روزه نگیرید، وتادیدن آن افطار نکنید، پس اگر مهتاب زیر ابر پوشیده ماند، سی روز را تکمیل نمایید.»

- متن، عبارت از منتهای سند کلام است که در حدیث فوق عبارت از این قول رسول الله صلی الله علیه وسلم است: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ، فَلَا تَصُومُوا حَتَّى تَرَوُا الْهِلَالَ، وَلَا تُفْطِرُوا حَتَّى تَرَوْهُ، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»

- سند، عبارت از سلسله رجالی است که متن را به منبع می‌رساند؛ پس سند این حدیث عبارت از شافعی عن مالك عن عبد الله بن دينار عن عبد الله بن عمر عن رسول الله صلى الله عليه وسلم است.

- حدیث فوق را تنها شافعی از مالک روایت نکرده بلکه مالک نیز از عبدالله بن مسلمه به عین اسناد عن عبدالله بن عمر روایت نموده است. بخاری در صحیح خود روایت نموده: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، قَالَ: «الشَّهْرُ تِسْعٌ وَعِشْرُونَ لَيْلَةً، فَلاَ تَصُومُوا حَتَّى تَرَوْهُ، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا العِدَّةَ ثَلاَثِينَ»

ترجمه: به ما عبدالله بن مسلمه از ما مالک، وی ازعبدالله بن دینار، ازعبدالله بن عمر رضی الله عنهما حدیث روایت کرد که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «ماه بیست ونه شب می‌باشد، تا مهتاب را ندیده‌اید روزه نگیرید، پس اگر به شما پوشیده ماند شمارش سی را تکمیل کنید.» روی همرفته عبدالله بن مسلمه در روایت این حدیث از شافعی تبیعت کرده، یعنی حدیث را از شیخ شافعی روایت نموده که وی مالک است؛ البته با سندمذکور. بنابرین به روایت عبدالله بن مسلمه اصطلاح "متابعه" اطلاق می‌گردد، که درین حالت به آن متابعه تامه گفته می‌شود. هم‌چنان امام مسلم این حدیث را در صحیح خود از عبدالله بن عمر قرار ذیل روایت نموده است: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم ذَكَرَ رَمَضَانَ، فَضَرَبَ بِيَدَيْهِ فَقَالَ: «الشَّهْرُ هَكَذَا، وَهَكَذَا، وَهَكَذَا - ثُمَّ عَقَدَ إِبْهَامَهُ فِي الثَّالِثَةِ - فَصُومُوا لِرُؤْيَتِهِ، وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ، فَإِنْ أُغْمِيَ عَلَيْكُمْ فَاقْدِرُوا لَهُ ثَلَاثِينَ»

ترجمه: ابوبکربن شیبه از اسامه، وی از عبیدالله از نافع به ما حدیث روایت کردکه از ابن عمررضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از رمضان یاد کرد و بادست خود اشاره نموده گفت: «ماه این‌قدر است و این‌قدر، واینقدر- در مرحله سوم انگشت ابهام را بسته نمود- مهتاب را مشاهده نموده روزه بگیرید و مشاهده نموده افطارنمایید و اگربه شما پنهان ماند، در آن‌صورت سی روز را تکمیل نمایید.»

 در روایت حدیث متذکره در بابت روایت "عن عبدالله بن عمر" نافع از عبدالله بن دینار متابعت نموده و این را متابعه قاصره می‌نامند چون از ابتدای سند آغاز نشده است.

نسائی این حدیث را در سنن خود قرار ذیل روایت نموده است: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُنَيْنٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: عَجِبْتُ مِمَّنْ يَتَقَدَّمُ الشَّهْرَ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلَالَ فَصُومُوا، وَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا الْعِدَّةَ ثَلَاثِينَ»

ترجمه: محمد بن عبدالله بن یزید به ما خبرداده گفت: سفیان از عمرو بن دینار از محمد بن حنین از ابن عباس حدیث نقل نموده که او گفت: من به آن کس تعجب می‌کنم که از ماه پیشی می‌کند، در حالی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هنگامی‌که مهتاب را دیدید روزه بگیرید و هنگامی‌که دیدید افطارنمایید و اگر در ابر پوشیده ماند، شمارش سی را تکمیل نمایید.» واضح است که این روایت حدیث به سند دیگری از صحابی دیگری نقل شده که او ابن عباس است نه عبدالله بن عمر، و به حدیث نسائی، برای حدیثی‌که در فوق از شافعی روایت شد و نیز برای حدیث بخاری و مسلم، "شاهد" گفته می‌شود؛ طوری‌که به تمامی احادیث شافعی، بخاری و مسلم که درفوق گذشتند، برای حدیث نسائی "شواهد" گفته می‌شود. اگر در حدیث "شاهد" اختلاف در لفظ و مشابهت در معنی وجود داشته باشد، به آن کلمه "شاهدبالمعنی" اطلاق می‌گردد؛ مثال حدیث بخاری در صحیح خود: آدم از شعبه و او از محمد بن زیاد حدیثی نقل نمود که وی می‌گوید: از ابوهریره رضی الله عنه  شنیدم که می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: و یا می‌گوید:ابوالقاسم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ، فَإِنْ غُبِّيَ عَلَيْكُمْ فَأَكْمِلُوا عِدَّةَ شَعْبَانَ ثَلاَثِينَ»

ترجمه: بادیدن مهتاب روزه بگیرید و بادیدنش افطار نمایید، اگر برشما پوشیده ماند، درآن‌صورت شعبان را سی پوره کنید.

متن این حدیث با حدیث شافعی در معنی مشابه است، نه درلفظ؛ چون این‌جا ماه شعبان آمده.

اینک به پاسخ سوال می‌پردازیم: احادیثی‌که فسق راوی یا متهم بودنش به کذب و امثال آن موجب ضعف آن می‌گردد، با احادیث دیگری قوی نمی‌گردد؛ بلکه قابل رد بوده و به آن عمل نمی‌شود. در کتاب [شخصیه اسلامی جزء اول] چنین آمده است: «...و از جمله خطاها یکی هم این سخن است که "حدیث ضعیف زمانی از طرق متعدد ضعیفه روایت شود، به درجه حسن یا صحیح ارتقا نماید." بنابراین هنگامی‌که ضعف حدیث از اثر ضعف راوی یا متهم بودنش به کذب بالفعل باشد، باز از همین نوع از طریق دیگری روایت شود، ضعف بر ضعف علاوه می‌گردد...» پایان.

ابن صلاح در مقدمه می‌گوید: «هر ضعفی در حدیث با محض ثبوتش از وجوه مختلف زائل نمی‌گردد، بلکه تفاوت دارد: از آن جمله است، ضعفی‌که به علت ضعف بسیار و مقاومت نشان دادن راوی و عدم تلاش وی در راستای جبران این ضعف رخ می‌دهد؛ مانند ضعف ناشی از متهم بودن راوی به کذب یا شاذ بودن حدیث.» پایان.

در احادیث روایاتی وجود دارد که در آن یک راوی یا بیشتر یافت می‌شود که دچار سوء حافظه  یا مستورالحال است و یا امثال آن، ولی به فسق و کذب متهم نمی‌باشد... یعنی منشأ سبب ضعف، سوء حافظه و امثال آن است؛ نه صدق و کذب. چنین روایات احادیث اگر زمانی به تنهایی‌اش گرفته شود، آن وقت ما به ضعف‌اش حکم می‌کنیم که البته بخاطر بعض رجال سند است؛ اما در صورت تتبع روایات واضح می‌گردد که این روایات از خود متابعات و شواهد معتبری دارد؛ یعنی صلاحیت تقویه روایت مربوط را دارد که سوء حافظه را جبران و متن حدیث را از شاذ یا منکر بودن خارج کند. بااین حال ما به ضعف حدیث قضاوت نمی‌کنیم، بل حدیث "حسن" می‌باشد؛ چون از طریق دیگری روایت شده که خللی را که ممکن سبب ضعف حدیث تمام می‌شد، تلافی و تدارک می‌کند... در کتاب شخصیۀ اسلامی جزء اول قرار ذیل آمده: «حسن: عبارت از حدیثی است که مخرجش معروف و رجالش مشهور باشد. مدار اکثر حدیث بر همین است و همین را اکثر علما قبول دارند و فقها از آن استدلال می‌کنند. یعنی در اسنادش کسی متهم به کذب نباشد و حدیث شاذ هم نباشد. آن دونوع است:

اول: حدیثی‌که رجال إسنادش به نوعی مستور و اهلیتش غیرثابت باشد، مشروط بر این‌که مغفل، کثیرالخطا و متهم به کذب نباشد و شبیه متن حدیث از طریق دیگری روایت شده باشد. پس با این مزیت از شاذ یا منکر بودن خارج می‌گردد. پایان.

در مقدمه ابن صلاح قرارآتی آمده است:«... پس به من روشن و آشکار گردید که حدیث حسن دو قسم است:

یکم: حدیثی‌که درلست رجال إسنادش راوی مستور و مجهول الاهلیت موجود بوده، مشروط به این‌که مغفل و کثیرالخطا در روایت خود نباشد و نه متهم به کذب درحدیث باشد. یعنی از وی نه تعمد کذب در حدیث ظاهر گر و نه سبب دیگری‌که باعث فسق‌اش تمام می‌شود و ضمناً متن حدیث معروف بوده و مثل و یا شبیه آن از یک طریق یا بیشتر روایت شده باشد تا توسط کسی‌که به روایت بالمثل یا باحدیث دارای شاهد واحد از راوی وی متابعت نموده قوی‌تر شود که آن عبارت از ورود حدیث دیگری مانند آن می‌باشد؛ به این ترتیب از شاذ و منکر بودن خارج می‌گردد. کلام ترمذی به این قسم منطبق می‌شود...»  پایان.

هم‌چنان گفته: «ضعف هرضعیف با محض ثبوتش از وجوه مختلف زایل نمی‌گردد؛ بلکه تفاوت دارد: ضعیفی هست که ثبوت‌اش از طریق دیگری موجب ازاله ضعفش می‌گردد که ناشی از ضعف حفظ راوی باشد، با وصف این‌که از اهل صدق و دیانت است. پس هنگامی دیدیم که روایت آن از طرق دیگری نیز ثبوت دارد، می‌دانیم که وی بدون خللی در ضبط خود درست حفظش نموده است.» پایان.

بنابر این، به مجرد وجود راویی مستوری یا دارای حافظه ضعیفی در سند به اصدار حکم به ضعف، عجله‌ای در کار نیست؛ بل به منظور معرفت متابعات و شواهد، روایات دیگری نیز تحقیق کرده می‌شود؛ علاوه ازین‌که بخاطر تقویت احادیث توسط متابعات و شواهد، بازدید لازمی است. این از مسایل دقیقی است که نیاز به علم و احاطه به علوم حدیث و دقایق الروایات و جرح و تعدیل دارد. پس هر متابعه یا شاهدی برای تقویت حدیث کافی نبوده، بل توفر شروط در آن لازمی است تا این‌که برای جبران خلل و حکم نمودن به قبولیت حدیث، معتبر و مناسب شناخته شود.

امید وارم که موضوع به اذن الله واضح شده باشد.

برادرتان عطاء بن خلیل أبو الرشته

مترجم: محمد مسلم

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

ما تبنی کرده‌ایم که" اردو، امنیت داخلی، صنعت و روابط بین الدول" جهازهای مستقل بوده و از دوائر محسوب نمی‌شوند؛ پس به کدام اساس، واژۀ "دائره" را بکار ببریم و ازکاربرد واژۀ "جهاز" خودداری نماییم؟ الله به شما برکت دهد.

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله وبرکاته!

بلی هرکدام جهاز مستقل است، ولی هریک آن جهاز اداری نیز محسوب می‌شود و می‌توان واژۀ اداره را به آن اطلاق کرد؛ لیکن به  ادارۀ "مصالح مردم" تابع نیست؛ بل جهاز مستقل است.

به باب بیت المال صفحه 135مراجعه کنید سخنان ما قرار ذیل است: «طوری‌که درگذشته تبنی نمودیم که والی ولایت خاصه داشته و بالای لشکر، قضاء و مال ولایت ندارد. بنابراین تمامی لشکر یک دائرۀ مرکزی دارد که عبارت از امیر جهاد است و تمامی بخش‌های قضاء یک دائرۀ مرکزی دارد که عبارت از قضاء است و تمامی بخش‌های مال یک مرکز دارد که بیت المال است. بنابرین بیت المال یک جهاز مستقل از سائرجهازهای دولت است که مانند سائر جهازها از خلیفه اطاعت می‌کند.»

طوری‌که می‌بینی اگر جهاز از بخش دائره بود، واژۀ "دائره" به آن اطلاق می‌گردد؛ لیکن آن یک دائرۀ مرکزی یعنی تابع جهاز اداری"مصالح مردم" نمی‌باشد. از همین‌جاست که ما گفتیم" تمامی لشکریک دائرۀ مرکزی دارد که امیر جهاد است. تمامی قضاء یک دائره دارد که قضاء است و تمامی اموال یک دائرۀ مرکزی دارد که بیت المال ست.

به این ترتیب هر جهازی‌که فعالیت‌اش ناشی از اداره است، به او واژۀ دائرۀ اطلاق می‌گردد. هرگاهی بیم آن برود که خلط پیدا می‌شود و گمان شود که آن تابع جهازاداری است، یعنی یکی ازدائره‌های آن است، پس گنجایش این را دارد که کلمه مرکزی علاوه شود، و اگر بیم التباس نباشد، واژۀ دائره کافی است، و واضح است که لشکر، امنیت داخلی، صنعت و امورخارجه با جهاز اداری یعنی مصالح مردم خلط نمی‌شود. بنابرین به هریکی ازین جهازها واژۀ دائره اطلاق می‌گردد.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: محمدمسلم ثاقب

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

سوال در خصوص یک پدیده‌ای است که در نزد مردم ما رواج شده و او این‌که در برگذاری محافل خواستگاری با خواندن سورۀ فاتحه زن خواستگاری شده لباس‌های جدید را پوشانده و مثل عروس خود را مزین می‌سازد، هم‌چنان زن خواستگاری شده انگشتر پوشیده و اعمال را مانند رقص و غیره قبل از نوشتن کدام سند و عقدنامۀ انجام می‌دهد، آیا این عمل‌کرد تحت نام اشهار و یا مشهور ساختن جائز است؟ در حالی‌که در گذشته تا زمانی‌که عقد نکاح تحریر نمی‌یافت، عروس حجاب و تبرج خود را در مقابل مرد ظاهر نمی‌کرد. با روشن ساختن این جواب برای ما فایده برسانید. الله برای شما فایده برساند و خیر را برایت بیفزاید!

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

برای زن جائز نیست که عورت خود را در برابر مرد اجنبی‌که می‌خواهد با آن ازدواج کند، کشف نماید؛ مگر این‌که عقد نکاح در بین‌شان تکمیل گردد؛ به دلیل این قول الله سبحانه وتعالی:

﴿وَلَا يُبْدِين زِينَتَهُن إِلا لِبُعُولَتِهِن﴾ [نور: 31]

ترجمه: و زینت شان را آشکار نسازند، جز برای شوهران شان!

و تا زمانی‌که عقد ازدواج تکمیل نشود، مرد برای زن شوهر گفته نمی‌شود. بناءً نباید زن عورت خود را در پیش رویش مکشوف بسازد و هرگاه عقد ازدواج به همان طریقۀ شرعی‌اش تکمیل شد، مرد شوهر زن گفته شده و در آن وقت است که کشف عورت آن زن برای آن مرد جائز است؛ اما قبل از تکمیل عقد ازدواج مرد شوهر آن زن گفته نشده و صحیح نیست که عورت‌اش را برایش نمایان کند. پس جواز کشف عورت از احکام مرتب بر عقد ازدواج بوده و خواندن سورۀ فاتحه و اشهار خواستگاری محل عقد ازدواج را حلال نساخته و احکام مرتب بر عقد ازدواج بر آن مرتب نمی‌گردد. لذا آنچه در سوال آمده که زن خواستگاری شده عورت خود را برای خواستگارش برهنه ساخته و خود را مزین می‌سازد و در پیش روی آن مرد بعد از خواندن سورۀ فاتحه و خواستگاری می‌رقصد، قبل از این‌که عقد در بین شان تحریر گردد، کشف عورت، زینت کردن و رقصید زن خواستگاری شده با مرد خواستگار حرام است. در کتاب نظام اجتماعی بعضی از امور مربوط به ازدواج و عقد ازدواج را بیان کردیم که بعضی از امور مربوط به این موضوع را در ذیل بیان می‌کنیم:

«وقتی توافق بین مرد و زن بر ازدواج تمام شد، باید عقد ازدواج را در بین‌شان منعقد بسازند. بناءً ازدواج بدون عقد شرعی تمام نشده و ازدواج شرعی گفته نمی‌شود، مگر با جاری شدن احکام شرعی‌که یکی از زوجین را با دیگری حلال ساخته و احکامی‌که بر ازدواج مرتب می‌گردد رعایت شود و تا زمانی‌که این عقد با این شرائط متحقق نشود، ازدواج گفته نمی‌شود... عقد ازدواج با ایجاب و قبول شرعی منعقد می‌گردد... و برای انعقاد عقد ازدواج چهار شرط لازم است:

اول- متحد بودن مجلس ایجاب و قبول...

شرط دوم: شرائط انعقاد این است که هر یکی از طرفین عقد، کلام یکدیگر را شنیده و آن را بداند...

شرط سوم: عدم مخالفت قبول با ایجاب است، خواه این مخالفت با ایجاب به صورت جزئی باشد و یا کلی.

شرط چهارم: آن‌که شریعت ازدواج یکی از طرفین عقد را با دیگری مباح کرده باشد؛ مثلاً باید زن مسلمان و یا از اهل کتاب باشد و مرد باید مسلمان باشد، پس وقتی عقد این شروط چهارگانه را تکمیل کرد، عقد ازدواج منعقد شده و وقتی یکی از این شروط را تکمیل نکرد، عقد ازدواج منعقد نشده و از اساس باطل می‌باشد. لذا وقتی عقد ازدواج منعقد شد لازم است که برای صحت ازدواج شروط صحت آن نیز تکمیل شود که این شروط سه شرط اند:

اول: این‌که زن محل عقد ازدواج باشد، مثلاً بین دو خواهر جمع نمی‌شود.

دوم: نکاح بدون ولی صحیح نشده پس زن اختیار ندارد که خود و یا غیر خود را به نکاح بدهد؛ چنانچه نمی‌تواند غیر ولی خود را برای ازدواج‌اش وکیل بسازد، اگر چنین کرد، نکاح‌اش صحیح نمی‌شود.

سوم: حضور دو شاهد مسلمان، بالغ، عاقل که کلام طرفین عقد را بشنوند و بدانند که هدف از سخن‌شان در ایجاب و قبول عقد ازدواج است، پس وقتی این شروط سه گانه را نیز تکمیل کرد، عقد ازدواج آن صحیح می‌شود و اگر یکی از این شرائط کم شد، نکاح‌اش فاسد می‌باشد؛ مگر شرط نیست که عقد ازدواج تحریری و یا این‌که در وثیقه ثبت شود؛ بلکه تنها ایجاب و قبول در بین زن و مرد به صورت شفاهی و یا کتبی که دارای همۀ شرائط آن باشد، عقد ازدواج را صحیح می‌نماید، خواه مکتوب باشد و یا غیر مکتوب...» ختم متن کتاب نظامی اجتماعی.

پس همان‌طوری‌که ازدواج در کتاب نظام اجتماعی بیان شده بدون عقد ازدواج شرعی‌ منعقد نشده و عقد ازدواج شرعی‌که با شرائط و طریقۀ ذکر شده منعقد گردد، صحیح بوده و اشهار خواستگاری نمی‌تواند در جای عقد ازدواج قرار گیرد و آثار عقد ازدواج از جمله کشف عورت زن و غیره بر آن مرتب گردد.

امیدوارم که به همین حد موضوع واضح شده باشد و الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

پرسش:

ابعاد و اهمیت اتحاد نظامی امریکا با انگلیس و استرالیا چیست؟ آیا این پیمان علیه چین است؟ یا این‌که این سیلی انگلیس و امریکا علیه فرانسه می‌باشد، پس از آن که  نفوذ انگلیس را در تونس پایان داد و هم‌چنان کودتای نظامی مزدوران امریکا در گینه و نیز تلاش فرانسه برای ایجاد یک قدرت اروپایی مستقل از امریکا، این یک ضربه به فرانسه است؟

پاسخ:

برای روشن شدن این پرسش‌ها موارد ذیل را ارایه می‌داریم:

1- در یک نشست ویدئویی بایدن، رئیس جمهور امریکا، جونسون نخست وزیر انگلیس و موریسون نخست وزیر استرالیا در بیانیه سه جانبه در مورد مشارکت دفاعی صحبت کردند. به نقل از سکاي نیوز عربی، 2021/9/16 بایدن گفت: «همه ما اهمیت فوق العاده‌ای را برای برقراری صلح و ثبات بلندمدت در منطقه هند و اوقیانوس آرام تشخیص می‌دهیم.» و موریسون گفت: «ما به تمام تعهدات خود بر اساس معاهده منع گسترش سلاح هسته‌ای عمل می‌کنیم.» جانسون این تصمیم را بسیار مهم توصیف کرد و وی گفت: «این یکی از پیچیده‌ترین پیمان‌های جهان خواهد بود.» بناً این کشورها اتحاد خود را آماده و مخفی نگهداشتند؛ سپس چین و فرانسه را با آن غافلگیر کردند...

2- در این حالت فرانسه بسیار خشمگین شد و امریکا و استرالیا را به دروغ متهم نمود و انگلیس را به فرصت طلبی دائمی متهم کرد و از این اتحاد به عنوان خنجر از پشت به دلیل لغو قرارداد بزرگ زیردریایی‌ها با استرالیا از سال 2016 به ارزش 56 میلیارد یورو (66 میلیارد دالر امریکایی_ بی بی سی، 2021/9/18 ) یاد کرد و چین هم‌چنین از اولین آغاز واقعی جنگ سرد در قاره آسیا صحبت کرد. وی از امریکا و انگلیس خواست که سازگار این اتحاد هسته‌ای را برسی کنند، زیرا انتقال فناوری زیردریایی‌های هسته‌ای به استرالیا به عنوان کشور غیر هسته‌ای ممکن است نقض آن معاهده باشد. شکی نیست که چین این اتحاد را برای خود خطرناک خواهد دانست، به ویژه در مورد زیر دریایی‌های هسته‌ای با استرالیا که با حاکمیت چین در دریاهای آسیا مخالف است.

3- و اگر اروپا متحد قدیمی امریکا تا پایان دوران ترامپ در امریکا احیا شده بود و این بهبود با فریاد رئیس جمهور امریکا مبنی بر "بازگشت امریکا" افزایش یافت و این شعار بر خلاف شعار ترامپ "اول امریکا" تلقی می‌شد؛ اما اجرای دولت بایدن برای خروج از افغانستان بدون در نظر گرفتن دیدگاه‌ها و منافع اروپا نشان‌دهنده وابستگی شرم‌آور این کشورها به امریکا بود. خروج از افغانستان بیشتر از آن چیزی بود که دولت بایدن طی نه ماه پس از ریاست جمهوری وی و جانشینی ترامپ انجام داد، در نتییجه انتقادات گسترده‌ای از امریکا در اروپا مطرح شد که مشهورترین آن‌ها فراخوان فرانسه برای ایجاد و تقویت قدرت اروپای جدا از امریکا بود، سپس این توافق جدید امریکا با استرالیا و انگلیس بوجود آمد که از اتحادیه اروپا خارج شدند و اوضاع را بدتر کردند! این همان چیزی است که وزیر امور خارجه فرانسه را بر آن داشت تا "تصمیم ناگهانی به شیوه ترامپ" و "ضربه به پشت" و "ضربه دردناک" را بیان کند و سپس فرانسه سفیر خود را برای مشورت از واشنگتن خارج کرد.

4- با توجه به ابعاد این اتحاد نظامی جدید متوجه می‌شویم که یک رویداد بزرگ در جهان است و پیامدهای گسترده‌ای خواهد داشت که می‌توان آن را در چهارچوب استراتیژی امریکا برای مهار ظهور چین در منطقه مورد بررسی قرار داد و استراتیژی (مجازات) امریکا و انگلیس علیه فرانسه به دلیل نقض رفتارهای بین‌المللی آن است و این بر بقیه کشورهای اتحادیه اروپا تأثیر می‌گذارد که می‌توان به شرح زیر توضیح داد:

  • از جانب چین: برای هیچ کشوری به ویژه چین مخفی نیست که امروز اهداف استراتیژی امریکا اولویت دارد و آن هم مبارزه با ظهور چین و مهار خطرات نظامی بین‌المللی و اقتصادی منطقه‌ای آن. بنابراین چین اهداف این اتحاد نظامی را از همان لحظه‌ای که اعلام شد فهمید و رد آن را اعلام نمود و از "ذهنیت جنگ سرد" و "برخورد ایدیولوژی" و از نقض توافق "منع انتشار اسلحه اتمی" صحبت کرد. «لیو بینجیو، سخنگوی سفارت چین در واشنگتن، تأکید کرد که این کشورها نباید بلوک‌های جدا تشکیل دهند که منافع طرف‌های دیگر را مورد هدف قرار دهد یا به آن‌ها آسیب برساند و مهم‌ترین کاری‌که باید انجام دهند، این است که ذهنیت جنگ سرد و برخورد ایدیولوژی‌ها را از بین ببرند...» (منبع: سایت الجزیره 2021/9/16) پس چین:

الف- بدون تردید، متوجه شده که این توافق یک اتحاد جدید است که در حال شکل‌گیری علیه خودش می‌باشد. مانند پیمان ناتو که بر ضد دولت‌های اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت؛ چنانچه به گزارش الجزیره و به نقل از واشنگتن پست: «این توافق نامه به استرالیا اجازه می‌دهد تا مالک و صاحب زیردریایی‌های پیشرفته هسته‌ای شود و جایگزین زیردریایی‌های قدیمی دیزلی باشد و به آن این قابلیت را می‌دهد که در صورت بروز هرگونه جنگ و حادثه‌ای چین را مجبور کند تا آن را به عنوان کشور قدرتمندی در نظر بگیرد.» (منبع: الجزیره 2021/9/17) به این معنا که این توافقنامه با دادن زیردریایی‌های هسته‌ای و موشک‌های کروز توماهوک امریکائی، استرالیا را به عنوان یک مهره‌ای ضد چین افزایش می‌دهد...

ب_ چین هم‌چنین می‌داند که استراتیژی امریکا برای مقاومت در برابر ظهور چین با تغییر دولت در واشنگتن تغییر نکرده است، بلکه کشورها را علیه آن تقویت و تنش‌ها ‌را در اطراف چین بیشتر ایجاد کرده است، در حالی‌که امریکا مناطقی را که به عنوان مناطق باز و آزاد بحری برای ناوبرهای بحری دراطراف چین بود را نظامی می‌کند، چه با انتقال مستقیم قطعات عسکری و یا حمایت مستقیم نظامی از حلقات آسیایی که به ضد چین هستند. مانند: جاپان، کوریای جنوبی، استرالیا، هند و غیره.  

در حالی‌که امریکا می‌داند که سیاست‌های آن بخاطر جلوگیری از ظهور چین به دلیل جنگ‌های آن در عراق و افغانستان به تعویق افتاده است؛ بناً چین هم مشاهده می‌کند که این تأخیر، امریکا را مجبور می‌سازد تا بدون محدودیت جلو ظهور چین را بگیرد و این بسیار خطرناک است؛ زیرا دولت ترامپ فقط ایده طرح سلاح هسته‌ای به جاپان و کره جنوبی را مطرح کرد و دولت بایدن امروز با دادن زیردریایی‌های هسته‌ای به استرالیا، دشمنی امریکا علیه چین را افزایش می‌دهد که دیگر متعهد به معاهدات بین‌المللی نیست.

  • ·   از جانب دولت‌های سه گانه در "اوکوس" در تاریخ 2021/9/16  قسمی‌که توسط الجزیره گزارش شد:

الف_ مقامات ارشد در دولت امریکا گفتند: «این مشارکت دفاعی بخاطر نجات از سایه نفوذ چین در منطقه است». جو بایدن رئیس جمهور امریکا گفت: «ابتکار عمل دفاعی اوکوس Ocos با بریتانیا و استرالیا این کشورها را قادر می‌سازد تا آخرین توانایی‌ها را برای دفع تهدیدهای در حال تحول سریع بدست آورند...»

ب_ و نخست وزیر انگلیس، بوریس جونسون گفت: «ایجاد مشارکت دفاعی سه جانبه با ایالات متحده و استرالیا با هدف همکاری مشترک برای حفظ امنیت و ثبات در منطقه هند و اوقیانوس آرام است» و هم‌چنان اضافه نمود که «از همه مهم‌تر؛ کمک به استرالیا را تسهیل می‌کند تا زیر دریایی‌های که به مواد اتمی کار می‌کند بدست آورد...»

ج_ و نخست وزیر استرالیا، موریسون گفت: کشورش توافق‌نامه‌ای عظیمی را که در سال 2016 با فرانسه برای خرید زیردریایی‌های معمولی بسته بود را فسخ کرده است؛چون ترجیح می‌دهد به کمک ایالات متحده و بریتانیا زیردریایی‌های را که با مواد هسته‌ای کار می‌کند خریداری کند و وی افزود که کشورش به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای نیست و به تعهدات خود مبنی بر عدم انتشار سلاح هسته‌ای ادامه خواهد داد...

  • ·   و اما از جانب فرانسه واکنش‌ها بسیار عصبانی و تحریک‌آمیز بود؛ چون فرانسه از آنچه اتفاق افتاد تعجب کرد:

الف_ «وزیر امور خارجه فرانسه، جان ایف لودریان فسخ قرارداد خرید زیردریایی با کشورش از سوی استرالیا را خنجر از پشت توصیف کرد، در بیانیه‌ای به رادیو "فرانس إنفو" افزود که فرانسه نسبت به لغو این قرار داد به دلیل مشارکت با امریکا و انگلیس احساس خیانت می‌کند. او هم‌چنین در بیانیه‌ای اعلام کرد که به درخواست رئیس جمهور تصمیم گرفتم بخاطر مشورت بلا فاصله سفیران خود را از ایالات متحده و استرالیا به پاریس احضار کنم؛ این تصمیم را بخاطر آنچه استرالیا و امریکا در 15 سپتامبر اعلام کردند توجیه کرد.» (منبع: یورو نیوز عربی، 2021/9/17) و لودریان به رادیو "فرانس إنفو" گفت: «من عصبانی هستم... این کاری بود که بین هم‌پیمان‌ها انجام نمی‌شود... بناً این یک سیلی برصورت مان است.» (منبع: دویچ ویله آلمان، 2021/9/17) قبل از تصمیم احضار دو سفیر: «مقامات فرانسوی مهمانی‌ای را که قرار بود دیروز جمعه در واشنگتن برای بزرگ‌داشت سالروز نبرد قاطع دریایی برگزار شود، لغو کردند، در جریان انقلاب امریکا که در آن فرانسه نقش اصلی را ایفا کرد.» (منبع: سایت الجزیره، 2021/9/18)

ب_ فلورانس بارلی، وزیر نیروهای مسلح فرانسه شگفت زده شد و گفت: «که فسخ پیمان عظیم استرالیا برای خرید زیردریایی‌های معمولی از کشورش خطرناک است و خبر بسیار بدی خواهد بود...» (منبع: الجزیره، 2021/9/16)

5- در ذیل نکاتی تذکر داده شده در مورد اینکه سه کشور به رهبری امریکا چرا این اقدامات را علیه فرانسه انجام دادند، یا این کار مشابه به مجازاتی برای فرانسه می‌باشد:

 الف_ فرانسه آشکارا از سیاست‌های دولت ترامپ انتقاد و مخالفت می‌کرد و این مخالفت در بحران شرق مدیترانه بین ترکیه و یونان مشهود بود و آن دسته از کشورهای که می‌خواهند به عنوان یک متحد ظاهر شوند نه یک پیرو. هنگامی‌که دولت بایدن سر کار آمد و از افغانستان خارج شد، مشخص شد میزان وابستگی این کشورها به امریکا ظاهر شد. تلاش فرانسه در اتحادیه اروپا به منظور ایجاد یک نیروی نظامی اروپایی جدا از امریکا، جسارت آن بر نفوذ امریکا در گینه که بعدا در کودتای گینه و قبل از  آن در فعالیت نظامی فرانسه در کشورهای ساحل افریقا مشخص شد و همه این‌ها عوامل بود که امریکا علیه فرانسه عقده گشایی کند.

ب_ پس از مذاکرات برگزیت انگلیس، با کشورهای اتحادیه اروپا مشخص شد که روابط انگلیس و فرانسه به طور قابل توجهی رو به وخامت رفته است و هیچ یک از دو کشور هیچ گونه نشانه‌ای از تنش را نشان ندادند و این امر در ناسازگاری فرانسه و اروپا در شرایط و توافق خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا ظاهر شد. شاید فرانسه به همراه کشورهای اتحادیه اروپا می‌خواست از دیگر کشورهای اتحادیه برای پیروی از الگوی انگلیس جلوگیری کند. بنابراین آن‌ها اتخادیه را ترک می‌کردند و اتحادیه متلاشی می‌شد؛ اما این باعث و خامت بی‌سابقه‌ای در روابط فرانسه و انگلیس شد. سیاست‌های بین المللی آن‌ها تا حد زیادی از هم جدا شده بود و هنگامی‌که فرانسه توانست با اقدامات اخیر قیس سعید قدرت را در تونس به دست گیرد، علاوه بر در نظر نگرفتن منافع انگلیس و امریکا، از تونس کمک گرفت و این حالت در سیاست هردو موجود نبود.

ج_ قبل از همه در آغاز ماه مه 2021 بحران جزیره "جیرسی" بود، جزیره‌ای که متعلق به تاج انگلیس می‌شود و در حدود 20 کیلومتری سرزمین فرانسه قرار دارد، از آن‌جائی که انگلیس بعد از خروج از اتحادیه اروپا کشتی‌های جنگی را برای جلوگیری از ورود ماهی‌گیران فرانسوی به آنجا فرستاد و فرانسه تهدید نمود که برق جزیره را قطع کند و قایق‌های پولیس و نگهبان را برای محافظت از ماهی‌گیران فرانسوی در پاسخ به اقدامات فرستاد، و همه این‌ها نشان‌دهنده سرعت وخامت روابط بین دو کشور است که مطمئناً انگلیس را وادار می‌کند که فرانسه را سیلی بزند و امریکا را علیه آن ملتهب کند؛ اما طبق عادت انگلیس همه‌ای این‌ها مخفی بود... (به قول روزنامه امریکائی نیویورک تامیز) بناً دولت انگلیس «با استقرار زیردریایی‌های هسته‌ای در اوقیانوس آرام به گفته مقامات لندن و واشنگتن نقش اول را در ایجاد اتحاد سه جانبه با ایالات متحده و استرالیا ایفا کرد.» (منبع: سایت العربیه، 2021/9/19)

د_ اما خطرناکتر از این و آن به ویژه برای امریکا نگرش صلح طلبانه فرانسه با چین است که بر خلاف موضع امریکا می‌باشد. «پاریس بیم آن را دارد که متحدان قدیمی آن استراتیژی مقابله با چین را اتخاذ کنند که منافع فرانسه را در منطقه به خطر خواهد انداخت. هرگونه لغزش نظامی استراتیژی اتحاد سه جانبه در اوقیانوس هند و اوقیانوس آرام ممکن است منجر به تهدید امنیت یک میلیون شهروند فرانسه در "کالیدونیا جدید" و "بولینزیا فرانسه" که دو سرزمین مهم فرانسه در سرزمین‌های خارج از کشور شناخته می‌شود بشود...» بر این اساس، انتظار می‌رود که فرانسه «در زمان تصدی ریاست اتحادیه اروپا در اوایل سال آینده قطب نمای استراتیژیک مستقل اروپایی را متبلور کند و به تلاش‌های خود برای خروج اروپا از چتر دفاعی امریکا و تحکیم اتحادیه اروپا در عرصه بین‌المللی ادامه دهد تا این‌که نیروی کیهانی باشد...» (منبع: الجزیره 2021/9/22)

6- این‌ها ابعاد و عمق این پیمان جدید بود که امریکا با مشارکت انگلیس در ساختن آن با استرالیا تلاش کرد تا از یک سوء چین محاصره باشد و از سوی دیگر با لغو قرار داد زیردریایی با استرالیا و عدم مشارکت آن در این اتحاد به فرانسه ضربه وارد شود. این اتحاد مسائل دریاهای اطراف چین را به سمت نظامی شدن و بحران بیشتر سوق می‌دهد و واشنگتن خطرات بیشتری را برای توقف ظهور چین در نظر دارد، و اما در مورد فرانسه که سیاست بی‌پروای دارد در مقابل ضربه‌های انگلیس و امریکا ضعیف است. در واقع همه کشورهای اتحادیه اروپا از ضعف بزرگی رنج می‌برند؛ پس مقدار قدرت اروپای که فرانسه باید به عنوان یک قدرت اروپای جدا از ناتو ایجاد می‌کرد، مقدار بسیار کمی (پنج هزار سرباز) بود که نشان‌دهنده قابلیت‌های کوچک بین‌المللی اروپا به ویژه پس از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بود.

6- در نتیجه هیچ ارزش ثابت به نزد این دولت‌ها که امروز مسمی به دولت های بزرگ است وجود ندارد. الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ﴾ [حشر: 14]

ترجمه: تو ایشان را متحد می‌بینی، ولی پراکنده دل بوده و هماهنگ نمی‌باشند. این بدان خاطر است که مردمان بی‌شعور و ناآگاهی هستند.

بناً این‌ها دولت‌های هستند که موریانه آن‌ها را از داخل خورده و روابط بین‌شان را از هم گسیخته و پوسیده نموده و ممکن این یک خبر و بشارت خوب از جانب الله سبحانه و تعالی باشد که جلو اظهار دین خود را تسهیل می‌کند، چانچه بین دولت‌های فارس و روم در زمان تأسیس اولین دولت اسلامی به این شکل بود و روابط بین آن‌ها متخاصم و از همین گونه رقابت‌ها داشتند. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ﴾ [رعد: 11]

ترجمه: و هنگامی‌که الله (سبحانه وتعالی) بخواهد بلائی به قوم برساند، هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌تواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ‌کس غیر الله نمی‌تواند یاور و مددگار آنان شود.

برگرفته از مجله الرأیه

مترجم: پارسا «امیدی»

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

شیخ ما اگر اجازه فرمائید در نزدم سوالی است، مشخص است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از قبائل مختلف طلب‌نصرت نمود، لیکن سوال اینست که آیا قریش هم از جملۀ قبائلی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن طلب‌نصرت نمودند؟ الله سبحانه وتعالی شما را جزای خیر دهد.

پاسخ

و علیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

طلب نصرت از کسی می‌شود که اسلام را استجابت کند و مسلمان شود. طلب نصرت از اصحاب قدرت و توان‌مندان صورت می‌گیرد، به گونه‌ای که توان نصرت اسلام و اقامۀ حکم بما انزالله را داشته باشد. این دو شرط لازم است، در مورد کسی‌که طلب نصرت از آن صورت می‌گیرد، باید موجود باشد؛ اگر از اسلام استجابت نکرد و یا از اصحاب قوت و قدرت نبود و توان تغییر را به تنهائی خود و قبیله‌اش و یا با هم‌کاری دیگران نداشت، پس در آن صورت آن شخص و آن قبیله از جملۀ اهل نصرت نیست، اما قریش قبل از فتح مکه این شرائط را نداشته و زمانی‌که اهل قوت و قدرت‌شان توان تغییر را داشتند، هنوز مسلمان نشده بودند؛ به همین دلیل، رسول الله صلی الله علیه وسلم نصرت را از آن‌ها نخواست، بلکه آن‌حضرت هرچند مردم را به اسلام دعوت می‌نمود، قشر ضعیف با بعضی از افراد قوی بدون قبیله‌شان مسلمان می‌شدند که در این صورت توان تغییر را نداشتند، مانند عمر و حمزه رضی الله عنهما، لذا طلب نصرت از اهل مکه صورت نگرفت، آن‌هم به دلیل تکمیل نبودن این دو شرط؛ بلکه در مکه دعوت به سوی اسلام بود؛ اما در آنجا استجابت اسلام از سوی اهل قدرت که توان تغییر را داشتند، صورت نگرفت؛ به همین دلیل طلب نصرت در مکه صورت نگرفت؛ بلکه مکه فتح شد. لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم در نزد قبائل صاحب قدرت می‌رفت و در ابتداء آن‌‌ها را به اسلام دعوت می‌نمود و وقتی مسلمان می‌شدند، از آن‌ها طلب نصرت می‌کردند که بعضی از مواردی‌ را که در سیرت ذکر شده است، برایت ذکر می‌کنم:

طلب نصرت از ثقیف: «ابن اسحاق گفته است وقتی ابوطالب فوت شد، قریش توانستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم را مورد آزار و اذیت قرار دهند که قبلا در زمان حیات کاکای آن ابوطالب نمی‌توانستند آن‌حضرت را به این‌گونه مورد آزار و اذیت قرار دهند؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم به طرف طائف بیرون شد؛ در حالی‌که طلب نصرت را از ثقیف و اهل قدرت تقاضا می‌کرد و به امید این‌که آن‌چه را از نزد الله سبحانه وتعالی آورده است، بپذیرد و به تنهائی به سوی این قوم رفت.

ابن اسحاق گفته است: زیدبن زیاد برایم گفت، از محمد بن کعب قرظی روایت شده که گفت، وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم به طائف رسید، به سوی یک تعداد از ثقیف قصد کرد که این تعداد و گروه در آن وقت سرداران و اشراف قوم‌شان بودند و آن‌ها سه برادر بودند؛ عبدیالیل بن عمروبن عمیر، مسعود بن عمروبن عمیر و حبیب بن عمرو بن عمیر بن عوف بن عقده بن غیرة بن عوف بن ثقیف که در نزد یکی از این‌ها زنی از قوم بنی جمح از قبیلۀ قریش بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در نزدشان نشست و آنان را به سوی الله سبحانه وتعالی دعوت کرد و سپس در خصوص نصرت اسلام و ایستاده‌گی‌ در برابر آنانی‌که از قومش با وی به مخالفت برخواسته بودند، با ایشان صحبت کرد؛ ولی یکی از آن‌ها برایش گفت: اگر الله ترا رسول فرستاده باشد، من پردۀ خانۀ کعبه را پاره می‌کنم. دیگری گفت: آیا الله غیر از تو کسی دیگری را برای رسالت نیافته است؟ و سوم‌شان گفت؛ من تا ابد با تو صحبت نمی‌کنم؛ اگر تو چنان‌که ادعا می‌کنی، رسول باشی، تو واقعاً بزرگترین خطری هستی که من جواب ترا بدهم و اگر تو بر الله دروغ می‌بندی، مناسب من نیست تا همرایت سخن بزنم. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم از نزدشان برخواستند و از خیر قبیلۀ ثقیف ناامید شدند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد بنی عامر رفت: ابن اسحاق گفته است: زهری برایم گفت که وی در نزد بنی عامر ابن صعصعه رفت و آن‌ها را به سوی الله سبحانه وتعالی دعوت کرد و خود را برای‌شان معرفی نموده و نصرت خواست، مردی از ایشان که به آن بیحرة بن فراس می‌گفتند، برایش گفت: ابن هشام گفته است فراس بن عبدالله بن سلمه (الخیر) بن قشیر بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصه بود، او گفت قسم به الله اگر این جوان را از قریش بگیرم، توسط این جوان عرب را می‌خورم؛ سپس گفت؛ برایم بگو اگر ترا در این مأموریتت بیعت کنیم و الله بر آنانی‌که ترا مخالفت کردند، پیروزت سازد آیا مسئولیت را بعد از خود برای مان می‌سپاری؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود این کار به اختیار الله سبحانه وتعالی است، هرجا خواسته باشد او می‌گذارد. او گفت: پس آن مرد برای رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت؛ آیا حلقوم‌های ما را به ذبح کردن عرب می‌دهی، اما وقتی الله ترا پیروز گردانید، کار را به غیر ما می‌سپاری؟ ما به این کار تو هیچ ضرورتی نداریم و به این ترتیب از نصرت دادن رسول الله صلی الله علیه و سلم ابا ورزیدند.»

دوم: قسمتی از کتاب هدایه و نهایه نوشتۀ ابن کثیر دمشقی چنین است: «گفت: سپس به مجلس رسیدیم که در آن سکینت و وقار و در آن‌جا بزرگان بودند که داری قدر و منزلت و شخصیت بودند؛ پس ابوبکر پیش آمد و سلام کرد، علی گفت، در حالی‌که ابوبکر در هرچیزی پیش قدم بود، ابوبکر برای‌شان گفت: این قوم کیست؟ گفتند از بنی شیبان بن ثعلبه. سپس من به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم نگاه کردم، او گفت: پدر و مادرم فدایت از این‌ها با عزت‌تر از قوم‌شان نیست.

در روایتی دیگری گفته است: قوم این‌ها در مورد تصمیم این‌ها هیچ عذری نمی‌‌آورند و این‌ها بهترین‌های قوم و مردم‌شان هستند و در بین این قوم مفروق بن عمرو و هانی بن قبیضه، مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک بودند و نزدیک‌ترین قوم به ابوبکر مفروق بن عمرو بود. مفروق بن عمرو بر دیگران از لحاظ بیان و زبان غالب شدند که این شخص دو غده بر روی سینه‌اش داشت و نزدیک‌ترین قوم به ابوبکر بود.

ابوبکر رضی الله عنه برای آن گفت تعداد شما چطوری است؟ او برای ابوبکر گفت؛ ما بیشتر از هزار نفر نیستیم و هرگز به دلیل کم‌بودن هزار نفر شکست نمی‌خوریم. گفت قدرت‌مندان در بین شما چطور است؟ او گفت، ما تلاش می‌کنیم و بر هر قوم نیاز به تلاش است. ابوبکر گفت: جنگ بین شما و دشمن شما چطور است؟ مفروق گفت: ما زمانی‌که به خشم بیائیم، سخت‌ترین مردم هستیم. ما بهترین‌ها را اختیار می‌کنیم و سلاح را بر مردها ترجیح می‌دهیم و نصرت از جانب الله سبحانه وتعالی است. جنگ گاهی به نفع ما دور می‌خورد و گاهی بر شکست ما. بعد گفت گمان می‌کنم که تو برادر قریش هستی؟ ابوبکر گفت؛ اگر خبر رسالت آن به شما رسیده باشد؛ بلی این همان شخص است.

مفروق گفت: بلی به ما خبر رسیده است که همین را می‌گوید، ای برادر قریش، سپس به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم نگاه کرد و نشست و ابوبکر استاد شد؛ در حالی‌که ابوبکر با لباس‌هایش بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم سایه می‌کرد، او صلی الله علیه و سلم فرمود:

« أَدْعُوكُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ الا اللّه وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَني رَسُولُ اللَّه، وَأَنْ تؤوونى وَتَنْصُرُونِي حَتى أُؤَديَ عَنِ اللَّه الذِي أَمَرَنِي بِهِ، فَإِن قُرَيْشًا قَدْ تَظَاهَرَتْ عَلَى أَمْرِ اللَّه، وَكَذبَتْ رسُولَهُ، وَاسْتَغْنَتْ بِالْبَاطِلِ عَنِ الْحَقِ، وَاللَّه هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمیدم...»

ترجمه: شما را فرا می‌خوانم به این‌که معبودی جز الله نیست و این‌که او تنها بوده و شریک ندارد، هم‌چنان شما را به این فرا می‌خوانم که فرستادۀ الله هستم و این‌که مرا جای داده و مرا نصرت دهید تا من آنچه را که الله سبحانه وتعالی فرمان داده اداء کنم، قریش امر الله را رد کردند و رسول الله را تکذیب نمودند و به خاطر باطل حق را رد کردند و الله ذاتی است بی نیاز و ستوده شده.

او گفت: این مثنی بزرگ ما و صاحب جنگ ما است. ای برادر قریشی سخنت را شنیدم و پسندیدم و آنچه را گفتی نظرم را جلب کرد. جواب من جواب هانی بن قبیصه است. ما دین خود را رها کردیم و ترا در همین مجلس پیروی کردیم و ما در بین دو سنگ قرار گرفتیم، یکی یمامه و دیگری سماوه. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: این دو سنگ چیست؟ آن شخص گفت: یکی سرزمین خشک و زمین عرب است و دیگری سرزمین فارس و دریاهای کسری. ما تعهد کردیم که به کسری هیچ آسیبی نرسانیم و هیچ کسی را اجازه آسیب زدن ندهیم و این چیزی‌که تو ما را به سوی آن فرا می‌خوانی، چیزی است که پادشاهان آن را بد می‌برند، اما چیزی‌که به سرزمین عرب نزیک است، گناه صاحب آن بخشیده شده و عذر آن پسندیده می‌باشد؛ اما آنچه که در سرزمین فارس نزدیک است، گناه صاحب آن غیر بخشیده شده و عذر آن غیر پذیرفته شده می‌باشد؛ اگر می‌خواهی‌که ما ترا نصرت دهیم و ترا حفاظت کنیم، در خصوص همین عربی‌که نزدیک تو است، انجام می‌دهیم.

رسول الله صلی الله فرمود:

«مَا أَسَأْتُمُ الرد إِذْ أَفْصَحْتُمْ بِالصدْقِ، إِنهُ لَيَقُومُ بِدِينِ اللَّه إِلاَ مَنْ حَاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوَانِبِه»

ترجمه: چی‌قدر زشت است رد کردن شما وقتی‌که به صراحت تصدیق می‌کنید، شکی نیست که اقامه کننده دین کسی گفته می‌شود که دین الله را از تمام جوانب برپا دارد.

سپس بیعت اول و دوم عقبه صورت گرفته و سپس هجرت صورت گرفت و دولت بر پا گردید... خلاصه این‌که اهل قدرت در سال‌های اول مکه و اوائل دعوت رسول الله صلی الله علیه موجود نبوده و مسلمان نشده بودند؛ هم‌چنان هیچ آماده‌گی برای نصرت رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود نداشت. لذا رسول الله صلی الله علیه و سلم نصرت را برای اقامه دولت در مکه طلب نکرده و از کسانی‌که شرائط طلب نصرت را داشتند، نصرت را طلب کردند که ابتداء اسلام را استجابت نمایند؛رت را برای اقامه دولت در مکه طلب نکرد و از کسانی‌که شرائط طلب نصرت دارد داشتند نصرت را طلب کرد که ابتداء اسلام را استجابت در حالی‌که آنان اهل قوت و قدرت بودند و توان تغییر را داشتند که نهایتاً انصار این افتخار و شرف بزرگ را در دنیا و آخرت کسب کردند و بدون شک این کامیبابی بس بزرگی است و بعد از آن دولت اسلامی مکه را فتح کرد.

امید است که در همین حد کفایت کند و الله سبحانه وتعالی از همه عالم‌تر و با حکمت‌تر است.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
  • نشر شده در سیاسی

(ترجمه)

پرسش:

فردای روز سه شنبه مؤرخ، 14/9/2021م شورای نظامی گینه، اعلان داشت که به هدف زمینه‌سازی برای تشکیل دولتی در این سرزمین، با قدرت‌های سیاس، جامعه مدنی، نمایندگان شرکت‌های معادن، سلسله دیدارهای خواهد داشت.(منبع: دارالهلال، مؤرخ: 12/9/2021م) این درحالی است که گینۀ کونکری در شام‌گاه یک شنبه مؤرخ، 5/9/2021م شاهد کودتای نظامی به رهبری فرماندۀ نیروه‌های ویژه، مامادی دومبویا بود، چنان‌که این فرمانده در یک بیانۀ تلویزیونی اعلان داشت که رئیس جمهور الفا کوندی را بازداشت، پارلمان و حکومت را منحل، کار و عمل به مقتضای قانون اساسی را متوقف و مرزهای کشور را مسدود ساخته است. پرسش‌ام این است که در عقب این کودتا کیست؟ و آیا این کودتا به کشمکش‌های بین‌المللی بالای این سرزمین، ارتباط دارد؟

پاسخ:

خوب است برای بیان دیدگاه درست در ارتباط به این مسئله، موارد زیر را ارائه نمود:

اول: "رهبرکودتا فرمانده مامادی دومبویا، در پایان کودتا، شام‌گاه روز یک شنبه، مؤرخ 5/9/2021م از طریق شبکۀ تلویزیون رسمی گینه گفت: ما تصمیم بر این گرفتیم که تمام نهادهای حکومتی را منحل و تمام مرزهای زمینی و هوایی را ببندیم. همان‌طور گفت: کسانی‌که علاقه‌مند پیشبرد وظایف‌شان هستند، می‌توانند به شکل عادی به کارشان ادامه دهند. وی از نظامی‌ها خواست که در پایگاه‌های خویش باقی بمانند و گفت: علاوه بر فقر و فسادگسترده، مسئول شرایط بد، بی‌عدالتی، صدمات وارده بر شهروندان، عدم احترام به حقوق و ارزش‌های دیموکراتیک، سیاسی شدن امور اداری، دولت می‌باشد. گفت: ما تصمیم بر این گرفتیم که رئیس جمهور الفاکوندی را که در سن 83 ساله‌گی قراردارد، بازداشت نماییم. همان‌طور‌ اعلان داشت که به جای هریک از فرمان‌داران این سرزمین، یک نظامی گماشته خواهد شد. در روز دوم کودتا نیز در یک سخنرانی تلویزیونی، وعدۀ تشکیل حکومت وحدت ملی با ادارۀ انتقالی داد. اما مدت زمان حاکمیت این اداره را مشخص نساخت. از وزاراء و مسئولین بلند پایۀ دولتی خواست که یک نشستی با وی داشته باشند و متخلفین از حضور در این نشست را تهدید کرد که این تخلف‌شان را سرکشی و شورشی علیه کمیتۀ گردهمای دموکراتیک ملی محسوب می‌دارد (نامی‌که نیروهای ویژه بر خود اطلاق نموده اند. سربازان این مسئولین را به شکل کاملاً بدور از احترام به مقر ارتش در کونکری پایتخت این کشور بردند). دومبویا گفت:  دیگر سیاست را به یک نفر نخواهیم سپرد، بلکه سیاست را تحویل مردم خواهیم نمود، وی گفت: باهم قانون اساسی‌ای را می‌نویسیم که در میدان واقعیت بتواند مشکلات مان را حل نماید. ... تمام این موارد دلالت بر این دارد که دومبویا می‌خواهد در دورۀ انتقالی و پس از آن، حکومت را خود در دست داشته باشد.

دوم: این‌که می‌بایست چند قدمی را به عقب برداشته و آنچه را در پایان سال 2008م مانند این کودتا به وقوع پیوست، به یاد بیاوریم. در آن سال یک گروه نظامی به رهبری رئیس موسی کامارا، چهار ساعت پس از وفات جنرال لانسا کونتی، رئیس جمهور گینه، کودتایی راه‌اندازی و پس از آن اعلان داشتند که قصد ندارند تازمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، در پایان سال 2010م، یعنی بیشتر از دوسال قدرت را در دست داشته باشند. ما جزئیات آن کودتا را در پاسخ به پرسش تاریخ 22/12/2008م بیان داشته واضح ساختیم که امریکا در پشت آن می‌باشد؛ چیزی‌که بعداً نیز ثابت گردید. در واقع در نوامبر 2010م انتخابات برگزار و الفاکوندی که مخالف حکومت جنرال لانساکونتی "مزدور فرانسه" بود، در آن پیروز شد. آنچه در مورد الفا کوندی شهرۀ عموم گردیده است این است که وی به عنوان مخالف و منتقد تاریخی توصیف می‌شود؛ چنان‌که در برابر تمام حکومت‌های حاکم بر گینه از زمان استقلال آن در سال 1958م به مخالفت برخاسته است. به همین دلیل به اروپا تبعید شده و تا پیش از نشستن بر کرسی قدرت در سال 2010م به اعدام و زندان نیز محکوم شده است. (منبع: الجزیره مؤرخ:24/10/2015م)، وی کسی بود که به آن به عنوان ناجی مردم از ظلم مزدوران فرانسه، نگاه می‌شد. زمانی‌که نظامی‌های وابسته به امریکا دست به کودتای سال 2008م زدند، الفاکوندی در برابرا آنان یک موضع گیری معتدل داشت، بلکه از آنان خواست که طبق وعدۀشان انتخابات برگزار نمایند، تا این‌که انتخابات برگزار شده و الفاکوندی در آن برنده شد. به همین ترتیب در انتخابات 2015 نیز برنده شد، دورۀ حکومت آن در سال 2020 به پایان رسید و طبق قانون اساسی دیگر حق اشتراک در انتخابات و حکومت را نداشت. بنابراین وی در سال 2019م یک همه‌پرسی انجام داده، قانون اساسی را تعدیل  و در اکتبر 2020م انتخاباتی را برگزار و با وجود سطح بالای اعتراضات و مخالفت‌ها علیه این همه‌پرسی و این‌انتخابات و باوجود اتهامات مبتنی بر تقلب در آن، وی بار دیگر برنده شد. محکمه قانون اساسی، در دسامبر 2020م مبنی بر برنده شدن کوندی بر رقبایی‌که شکایات خویش را به محکمه پیش کرده بودند، قرار صادر نمود. اما از آن‌جای این مرد با اعتماد برخود و برحمایت مردمی‌که از آن برخوردار بود، کسی‌را که به زودی باعث سرنگونی وی می‌شد، درست محاسبه نکرد؛ باوجودی‌که آن شخص ارتش را نیز باخود همراه داشت.

سوم: این‌که پس از آن این‌کودتا علیه وی در 5/9/2021م انجام و آن نیز دستگیر شد... که وکنش‌های بین المللی و منطقه‌ای وارده علیه این کودتا واضح می‌سازد که در پشت آن چه کسی قرار دارد:

أ- امریکا علیه این کودتا واکنش شدیدی نشان داد؛ چنان‌که در بیانه‌ای‌که سخنگوی وزارت خارجۀ آن، نید برایس ایراد نمود، چنین گفت: «ایالات متحده این تصاحب قدرت توسط نظامی‌های گینه و آنچه در شام‌گاه روز شنبه در کونکری پایتخت این کشور رخ داده است را تقبیح می‌کند و هرگونه خشونت و اقداماتی بیرون از قانون اساسی تنها به بازگشت به واقعیتی‌که گینه از صلح، ثبات و رافاه در آن برخوردار بود، منجر می‌شود.» و نیز بیانه افزود که «ممکن است حوادثی‌که در پایتخت گینه کونکری به وقوع پیوسته، از توانایی ایالات متحده و شرکای بین‌المللی دیگرِ گینه، برای حمایت از این کشور بکاهد‌. کمک و حمایتی‌که سعی در وحدت و ایجاد آیندۀ بهتری را برای مردم گینه در پی‌ دارد.» بیانه گفت: «ما طرف‌های قضیۀ گینه را به احترام بر قانون اساسی، خودداری از خشونت و پایبندی به حاکمیت قانون فرامی‌خوانیم. ما مکرراً طرفین را تشویق بر این می‌کنیم که برای ایجاد راه‌حل مسالمت‌آمیز و دیموکراتیک، گفتگوی ملی راه‌انداز نمایند، تا این‌که در واقع گامی برای گینه برداشته باشند...» (منبع: سایت رسمی وزارت خارجۀ امریکا، رویترز، مؤرخ 6/9/2021) این واکنش امریکا دلالت بر این دارد که این کودتا مانند کودتای سال 2008م کدام منفعتی برای امریکا ندارد، زیرا واکنش امریکا در ارتباط به کودتای 2008م یک واکنش مجهول بود و هیچ‌گاه آن را تقبیح ننمود، بلکه حتی در آن زمان گفت: «ما باشرکای مان در منطقه، دولت‌های دیگر و اتحادیۀ افریقا در تلاشیم، تا نهادهای گینه را در برداشتن گام‌های لازم برای انتقال دیموکراتیک و مسالمت‌آمیز، قدرت در گینه، تشویق نماییم.» سخنی‌که مؤید منافع عاملین کودتا در آن زمان بود. اما این بار امریکا این کودتا را تقبیح نموده، آن را خشونت‌بار تعبیر کرد، تهدید به محدودسازی حمایت‌ها از گینه نمود، خواستار پایبندی به قانون اساسی، پیمودن مسیر دیموکراتیک  و به جای نظامی‌ها خواستار حاکمیت قانون شد.

ب- این درحالی است که وزارت خارجۀ فرانسه پس از این کودتا بیانۀ مجهول و سخنان سردرگمی را ایراد نمود که در آن چنین آمده است: پاریس درخواست مجموعۀ اقتصادی دولت‌های غرب افریقاء را لبیک گفته و تلاش‌هایی‌که برای تصاحب قدرت در گینه انجام شده را محکوم و خواستار بازگشت به طرف یک نظام مبتی بر قانون اساسی می‌باشد. (منبع: AFP 6/9/2021م) این سخنان فرانسه بدون هیچ‌گونه جدیتی، یک نوع سازش با افکارعامه علیه کودتا بود، چنان‌که فرانسه خواستار بازگشت رئیس جمهور کوندی به قدرت نشد، عاملین کودتا را تهدید به مجازات ننمود. این موضع‌گیری آن بسان موضع‌گیری که در برابر کودتای مالی علیه مزدورش ابراهیم گیتا داشت، یک واکنش منفعل نبود، چنانچه فرانسه در آن زمان کودتای مالی را به سطوح بالای تقبیح کرد. رئیس جمهوری فرانسه در آن زمان گفت: «رئیس جمهور ماکرون اوضاع را از نزدیک دنبال کرده و تلاش برای شورش در حال حاظر را محکوم می‌کند.» لودریان، وزیر خارجۀ فرانسه گفت: «فرانسه با شدیدترین الفاظ این واقعۀ خطرناک را محکوم می‌کنند...»(ما جزئیات کودتای مالی را در پاسخ به پرسش مؤرخ 1/9/2020م بیان نمودیم) اما هم ریاست جمهوری فرانسه و هم وزارت خارجه آن کودتای گینه را به شکل قطعی محکوم ننمودند، بلکه محض بیان داشتند که با مجموعۀ اقتصادی دولت‌های غرب افریقا هم صدا می‌باشند، چیزی‌که دال بر عدم علاقۀ فرانسه به محکومیت کودتا بوده و گویا که این گروه اداری ناکارا را مدیریت می‌کند. با توجه به آن‌چه بیان شد، نتیجه می‌گیریم که فرانسه در اصل پشت کودتای اخیر گینه می‌باشد.  

ج- اگر سابقۀ فرماندهی کودتا را دنبال کنیم، مطمئن می‌شویم که در واقع فرانسه در پشت این کودتا می‌باشد. طبق آن‌چه در روزنامه‌های فرانسوی گزارش شده است، فرماندهی کودتا مامادی دومبویا متولد 1980م، آموزش یافتۀ مدرسۀ نظامی سومور در غرب فرانسه می‌باشد. در آن مدرسه دیپلوم تحصیلات عالی نظامی را در یافت. اعتماد ضابط‌های فرانسوی را کسب، به درجۀ گروه بان ارتقاء نمود و به بخش خارجی ارتش فرانسه، که در 10 مارچ 1831م تأسیس شده بود، ملحق شد. همان‌طور دومبویا در بسیاری از مأموریت‌های مربوط به بخش فرانسوی ارتش در شهرهای مختلف این کشور، نیز شرکت و با وفاداری کامل به فرانسه خدمت نمود، تا این‌که پس از 15 سال به گینه برگشت و در سال 2018م به عنوان مسئول نیروهای ویژه منصوب و در سال 2019م به درجۀ فرماندۀ کل این نیروها ارتقاء یافت.در سال گذشته در مورد تمایل و اشتیاق این فرمانده برای افزایش قدرت و نفوذ نیروهای ویژه‌ای كه آنان را از آدرس وزارت دفاع رهبری می‌نمود، اطلاعاتی دست به دست شد، در ماه می سال گذشته نیز مبنی بر برنامه ریزی کودتا از جانب این فرمانده و همانطور دستگیری وی، اخباری شایع شد؛ اما دولت آن اخبار را تکذیب نمود و ظاهر قضیه طوری به نظر می‌رسید که اقدامات دومبویا تلاش برای کودتا نبوده، بلکه وی خواستار جدایی نیروهای ویژه از وزارت دفاع بوده است. به همین دلیل رئیس جمهور کوندی و حکومت کدام تردید کافی در این ارتباط نداشتند، نتوانستند که در مورد شایعات مطمئن شوند. بناءً وی را هم‌چنان تحت نظارت نگهداشتند، چون وی نتوانیسته بود که نیروهای ویژه را از وزارت دفاع جداساخته و دستگاهی مستقلی را ایجاد کند که از طریق آن بتواند آنچه را که قصد انجام آن را دارد انجام دهد.

چهارم: این‌کودتا باعث افزایش قیمت المونیم در بازارهای جهانی شد؛ طوری‌که از ده سال بدین سو به بالاترین قیمت خود رسیده است، چون ترس براین است که دیگر به بازار عرضه نگردد، چون گینه بزرگترین عرضه کنندۀ مادۀ بوکسیت که در تولید المونیم از آن کار گرفته می‌شود، می‌باشد. فرمانده کودتا در تلاش است تا به شرکت‌ها سرمایه‌گذار خارجی اطمنان بدهد که رهبری جدید کونکری،  به تعهدات‌شان در ادامۀ فعالیت‌های عادی در این کشور پایبند است. شورای نظامی به رهبری کولونیل مامادی دومبویا در روز سه شنبه با رؤسای احزاب و رهبران قبایل، در روز چهار شنبه با سازمان‌های جامعه مدنی و نمایندگان دپلوماتیک و در روز پنچ شنبه با رؤسای شرکت‌های معادین فعال در گینه و به همین ترتیب با اتحادیۀ پیشه وران در گینه،  قصد داشت دیدارنماید. در حالی‌که گینه از لحاظ عرضۀ مواد خام بوکسیت که برای تولید المونیم از آن کار گرفته می‌شود، یکی از غنی‌ترین کشورهای جهان می‌باشد. در این سرزمین معادن فعال استخراج آهن، طلا و الماس می‌باشد، اما بازهم یکی از فقیرترین کشورهای جهان است. این کودتا باعث افزایش سطح بالای قیمت المونیم در بازارهای جهانی شد، البته در سطحی‌که درسال‌های اخیر تاکنون بی سابقه بوده است. شورای نظامی در تلاش است تا شرکت‌های فعال در گینه را اطمینان بدهد که به فعالیت‌های خویش ادامه داده و این‌که به تعهدات شان احترام خواهد شد...(منبع: دارالهلال. مؤرخ 12/9/2021م)

پنجم: این‌که معمولاً این معادن و معادن سرشار دیگر گینه را شرکت‌ها به غارت برده، چیزی برای مردم گینه باقی نمی‌گذارند؛ در حالی‌که این کشور از لحاظ دارا بودن معادن بسیاری از مواد خام از جمله غنی‌ترین کشورها محسوب می‌شود. مردم آن از فقرو محرومیت و از شیوع انواع بیماری‌ها رنج می‌برند. ساکنین آن از فقیرترین مردم جهان می‌باشند! با این‌آگاهی که اکثریت بیشتر مردم آن مسلمان اند. گینه سرزمینی می‌باشد که فرانسه آن را استعمار و در سال 1958م استقلالش را به گونۀ تشریفاتی و شکلی اعطاء کرد، اما این سرزمین  هم‌چنان تحت نفوذ فرانسه قرار داشت. فرانسه در این سرزمین همواره دولت را بناء، ارتش را ترکیب، زمامداران  و سیاسیون را خود تربیه و تعیین می‌نمود. اقتصاد آن را تحت سیطرۀ خود داشت. فرهنگ‌اش بالای این سرزمین حاکم بود. امریکا خواست باوی رقابت کرده و آن را از این سرزمین بیرون سازد، تااین‌که جای آن را گرفته و نفوذ خویش را در این سرزمین پهن و دارائی‌های آن را در اختیار گیرد، چون دولت‌های غربی در افریقاء هدفی جز استعمار ندارند. رشد و پیشرفت این سرزمین و معالجۀ مشکلات مردم آن برای آن‌ها هیچ اهمیتی ندارد. اما آن‌ها از به دست آوردن حکومت، حکام و فرماندهان ارتش در این سرزمین‌، به عنوان وسیلۀ استعماری بهره برده و بدلیل وفور امکانات گشترش نفوذ و استعمار، ذریعۀ زمام داران ارزانی‌که آنان را از میان سیاسیون و نظامی‌ها خریداری می‌نمایند، دیگر به فرستادن اردوهای خویش بسان سابق ضرورتی ندارند. زمانی‌که عدۀ از سیاسیون، نظامی‌ها و یا نظام را به دست آوردند، هرگونه که بخواهند دست به کودتای نظامی می‌زنند. سپس دروازۀ استعمار و گسترش نفوذ برای‌شان باز می‌شود. این‌گونه کشمکش‌های بین‌المللی در میان دولت‌های استعماری بالای دولت‌های کوچک مخصوصاً دولت‌های افریقایی، هم‌چنان شعله‌ور می‌باشد،  ممکن نیست که مردم از زیربار این اوضاع بد آشکار، بدرآمده و نجات یابند، مگر به بازگشت اسلام در قدرت از طریق برپایی خلافت راشده در یکی از سرزمین‌های اسلامی و در بیشتر سرزمین‌های اسلامی؛ دولتی‌که استعمارگران را رانده و تمام سرزمین‌اسلامی را از چنگال استعمار آزاد می‌سازد، دارای آن را به مردم آن باز می‌گرداند، محصولات آن را در میان مردم آن توزیع می‌نماید، آنان را به سمت رشد و بیداری سوق می‌دهد.

﴿وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ [روم: 4-5]

ترجمه: در آن روز است که مؤمنان به یاری الله (سبحانه و تعالی) که هرکه را به خواهد یاری می‌کند، شادمان می‌شوند، او الله (سبحانه و تعالی) پیروز مند و مهربان است.

برادرتان عطاء بن خليل أبوالرشته 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

(ترجمه)

در پاسخ به پرسش ابوالبراء محمد علی

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته!

الله متعال دروازه‌های علم و معرفت را بر شما شیخ بزرگوار عطاء بن خلیل ابوالرشته بگشاید و از او سبحانه وتعالی می‌خواهم که نصرت اهل قوت و قدرت و انسان‌های متقی و پاک را برای تان فراهم نماید! پرسش من خدمت شما این است که: بعضی از فروشگاه‌ها اقدام به نوعی از تبلیغات می‌کنند به این طریق که هرگاه یک خریدار جنسی را به قیمت 20 دینار خریداری کند، در این صورت خریدار به یک قرعه‌کشی مبهمی داخل می‌گردد تا جایزه به دست آورد.

پرسش این است که: آیا این اعلان به حرام داخل است؟ یا جواز دارد؟ اگر ثبت نام خریدار از طرف صاحب فروشگاه صورت گیرد، بدون این‌که خریدار بداند، آیا خریدار به حرام داخل می‌شود؟ یا صاحب اعلان به حرام گرفتار شده است؟  الله متعال به شما برکت دهد و ما را بر بیعت تان در بیت المقدس به زودی جمع نماید. بإذن الله!

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

قبلاً هم پاسخی در مورد چنین پرسشی به تاریخ 14/5/2007 م ارایه کرده بودیم که برای تان نقل می‌کنم: «بیع غرر باطل است، به این خاطر که جنس فروخته شده باید معلوم باشد. در صورتی‌که جنس معلوم باشد معامله صحت دارد، در غیر این صورت مجهول بودن جنس سبب باطل شدن معامله می‌گردد. اما حالاتی که شما ذکر نمودید در واقعیت‌های مختلف، متفاوت می‌باشد که احکام آن قرار ذیل است:

1-      در صورتی که فروشنده برای خریدار به یک اندازۀ معینی هدیه بدهد یا به صورت بخشش بیفزاید و یا مانند آن جایز است و این معامله درست می‌باشد و زیادتی‌که فروشنده برای خریدار داده است، تحت نام بخشش قرار گرفته و صحیح می‌باشد.

2-      گذاشتن هدیۀ مشخصی در یک جنس مشخص؛ قاشقی، ساعتی برای اطفال و... یا این‌که ورقی را بگذارد و در آن اسم جایزه نوشته باشد تا خریداری‌که آن را در بین جنس خود یافته است نزد تاجر برود و همان جایزۀ مشخص شده و یا نوشته شده بر ورق را تسلیم شود، این عمل جواز دارد و این معامله صحیح می‌باشد تا زمانی‌که جنس فروخته شده معلوم باشد، مثلاً: صندوق کلینکس که در داخل بعضی از قوطی‌های آن هدیه‌ای باشد، در این صورت معامله صحیح است، زیرا خریدار، مبلغ پولی را برای خریداری صندوق کلینکس پرداخته است و در داخل آن ساعتی یافته که به عنوان هدیه گذاشته شده و اگر نیافت هم چنین جایز می‌باشد؛ چرا که وی صندوق کلینکس را خریداری کرده و پول آن را پرداخته است و فروشنده مجبور نیست تا به وی هدیه بدهد؛ پس اگر چیزی در آن یافت جایز است و اگر چیزی هم در آن نیافت معامله جایز است.

3-      فروش صندوق قفل شده‌ای که مشخص نیست داخل آن چی می‌باشد، گاهی ممکن است خالی باشد یا چیزی در داخل آن باشد که بیشتر از قیمت پرداخته شده ارزش داشته باشد یا چیزی در داخل آن باشد که برابر با قیمت پرداخته شده باشد و یا هم کمتر از آن چه پرداخته است. در این صورت این بیع غرر است و چنین معاملۀ جواز ندارد.

4-      گذاشتن یک شماره در میان جنس مشخصی تا این‌که صاحب جنس توسط آن شماره در قرعه‌کشی جوایز داخل گردد، چنین عملی بیشتر به باب قمار داخل می‌شود، زیرا قمار آنست که شخص برنده از بازنده یا شخص کامیاب از شخص ناکام چیزی بگیرد و هر کاری‌که دو طرف معامله در آن به شکلی شریک باشند که کامیاب از ناکام چیزی بگیرد، در قمار داخل است.

اگر چند نفر با اوراقی بازی کنند، به این گونه که برنده از بازندگان چیزی بگیرد، این عمل قمار شمرده شده و حرام است. هرگاه دو نفر با هم در اسپ‌دوانی، بایسکل‌سواری یا با موتر مسابقه دهند و برندۀ مسابقه از بازنده چیزی بگیرد، این عمل قمار است. هرگاه ده نفر اسم‌های شان را بر یک ورق یا بر اعدادی بنویسند و سپس آن را در صندوق انداخته و یک ورق به صورت قرعه‌ بردارند و صاحب آن ورق از کسانی‌که اوراق‌شان در قرعه بالا نیامده چیزی بگیرد، این عمل قمار بوده و حرام است، به همین قسم دیگر موارد...

حالا می‌پردازیم به شماره‌هایی‌که در جنس فروخته شده گذاشته می‌شود تا بعد از آن شامل قرعه‌کشی گردد، اغلب فروشنده در زمان فروش جنس، قیمت جایزه را در حساب داخل می‌سازد. مثلاً جایزه‌ای که مورد قرعه‌کشی قرار می‌گیرد، قیمت آن یک هزار دینار است و شمارۀ آن «50»، این شماره را شخص فروشنده در میان هر ده هزار قوطی می‌گذارد، یعنی در این قوطی شمارۀ 1، در آن قوطی شمارۀ 2 و ..... تا 10000 که در میان آن شمارۀ 50 وجود دارد و شخص فروشنده قیمت جایزه (یک هزار دینار) را در نرخ تمام ده هزار قوطی داخل می‌نماید و عوض این‌که یک قوطی را به یک دینار بفروشد، آن را با زیادت ده قروش به فروش ‌می‌رساند و شخص فروشنده در زمان قرعه‌کشی بعد از فروش ده هزار قوطی در نرخ اجناس فروخته شده 10000 * ده قروش افزوده است، یعنی یک هزار دینار که عبارت از همان قیمت جایزۀ است که برای شخص برنده می‌دهد، در این صورت شخص برنده گویا جایزه را از سرمایۀ بازندگان شماره‌ها به دست آورده است، گرچه این قضیه به صورت واضح دیده نمی‌شود.

ممکن که یک شخص بگوید: اگر تاجری در میان اجناس خود شماره‌های گذاشته باشد تا مردم توسط آن شماره‌‌ها برندۀ جایزه شوند و در عین حال جنس خود را به قیمت عادی آن بفروشد تا خریداران را برای خرید جنس خود تشویق و ترغیب نماید و این تاجر از طریق تغییر نرخ‌ها، قیمت جایزه را در حساب داخل نسازد، در این صورت حکم آن چگونه است؟

اگر چه این کار احتمالی است که جایزه را بدون زیادت نرخ جنس، جهت تشویق خریداران بگذارد و این احتمال بسیار ضعیف می‌باشد، خصوصاً زمانی‌که جایزه بزرگ باشد، مانند قرعه‌کشی بر یک موتر یا مانند آن.

به هرحال، اگر برنده شدن شخص به حساب ارقام بازندگان ارتباط نداشته باشد، باز هم این عمل تحت امور مشتبهات داخل است.

نصیحت من به برادرانی‌که جنسی را خریداری می‌کنند، اینست که به مواردی‌که دربرگیرندۀ شماره‌های قرعه‌کشی باشد، اشتراک نکنند تا شامل قرعه‌کشی نشوند و شماره‌های موجود در جنس را از بین ببرند تا شیطان آنان را نفریبد که در قرعه‌کشی تلاش نمایند. 27 ربیع الآخر 1428 هـ.ق. برابر با 14 می 2007 م» پایان نقل قول.

چنانچه می‌بینید، آن‌چه به نظرم درست‌تر می‌رسد، این‌که فروشنده گاهی در نرخ اجناس، قیمتی را می‌افزاید تا حداقل عوض قیمت جایزه را حاصل کند که در این صورت برندۀ جایزه کسی است که جایزه را از همان پولی گرفته که صاحبان شماره‌های بازنده در قیمت اجناس به صورت زیادت متحمل شدند و آنچه من ترجیح می‌دهم، این‌که چنین معامله‌ای جواز ندارد و حداقل آن چنان‌که گفتم، در تحت امور مشتبهات داخل می‌شود و شخص مؤمن پرهیز می‌کند از آنچه در آن شک وجود داشته باشد.

امام ترمذی حدیثی را روایت نموده و آن را حدیث حسن صحیح می‌گوید از ابی الحوراء السعدی که گفت: برای حسن بن علی گفتم: چیزی از رسول الله صلی الله علیه و سلم حفظ ننمودی؟ وی گفت: از رسول الله صلی الله علیه و سلم این را حفظ نمودم که فرمودند:

«دَعْ مَا يَرِيبُكَ إِلَى مَا لَا يَرِيبُكَ فَإِنَّ الصِّدْقَ طُمَأْنِينَةٌ وَإِنَّ الْكَذِبُ رِيبَةٌ»

ترجمه: آنچه تو را به شک می‌اندازد، ترک کن و به سوی آن چیزی برو که تو را به شک نیندازد، قطعاً که صداقت سبب اطمینان و دروغ سبب شک و تردید می‌شود.

اما اگر شما مطمئن هستید که شخص فروشنده در نرخ اجناس به اندازۀ قیمت جایزه نمی‌افزاید و جایزه را همین قسم جهت رضای الله سبحانه وتعالی به مردم هدیه می‌دهد تا کالای آن ترویج پیدا کند! این موضوع دیگری است که نیاز به بررسی دیگری دارد!

امیدوارم که این پاسخ کافی برای پرسش شما بوده باشد و الله اعلم و احکم.

برادرتان عطاء بن خلیل أبوالرشته

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

در پاسخ به پرسش محمد ابوخضیر

پرسش

السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته!

اگر برای تان ممکن باشد در مورد این دیدگاه امام ابوحنیفه، سفیان ثوری و دیگران توضیح دهید که می‌گویند در دار کفر چیزی به نام سود وجود ندارد و به حدیث «لا ربا فی دارالکفر؛ هیچ سودی در دار کفر وجود ندارد»، معاملۀ سودی سیدنا عباس در دار کفر و هم‌چنین به شرط‌بندی ابوبکر رضی الله عنه با مشرکین مکه و مشارکت رسول الله صلی الله علیه وسلم با او را استدلال می‌کنند. پرسش این است که آیا تقلید از چنین نظریاتی جواز دارد؟ خصوصاً زمانی‌که دنیا با تمام وسعت خود بر کسی تنگ آید؟ از شما تقاضامندم که این پرسش را به امیر برسانید و بعد از آن پاسخ را برایم ارسال نمائید! تشکر از شما

پاسخ

وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته!

اول: قطعاً که سود با تمام انواع و حالات آن فرق نمی‌کند در دار اسلام باشد یا در دار کفر، حرام است؛ زیرا دلایل آن به صورت عموم بدون تخصیص و آزاد از هر قیدی وارد شده است و این بر اساس چیزی است که در نصوص شرعی از کتاب الله سبحانه و تعالی و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت است. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿ الَّذِینَ یأْكُلُونَ الرِّبا لا یقُومُونَ إِلَّا كَمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَحَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ * یمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا یحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِیمٍ﴾، ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِی مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾. [بقره: 275-279]

ترجمه: كسانی‌كه ربا می‌خورند (از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا) بر نمی‌خیزند، مگر هم‌چون كسی‌كه (-بنا به گمان عرب‌ها -) شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد (و نتواند تعادل خود را حفظ كند)؛ این از آن رو است كه ایشان می‌گویند: خرید و فروش نیز مانند ربا است. و حال آن كه الله خرید و فروش را حلال كرده است و ربا را حرام نموده است. پس هر كه اندرز پروردگارش به او رسید و ( از رباخواری) دست كشید، آنچه پیشتر بوده (و سود و نزولی‌كه قبلاً دریافت نموده است) از آن او است و سروكارش با الله است؛ امّا كسی‌كه برگردد (و مجدّداً مرتكب رباخواری شود) این گونه كسانی اهل آتش‌اند و جاودانه در آن می‌مانند.‏ الله (بركت) ربا را (و اموالی را كه ربا با آن بیامیزد) نابود می‌كند و (ثواب) صدقات را (و اموالی را كه از آن بذل و بخشش شود) فزونی می‌بخشد، و الله هیچ انسان ناسپاس گنهكاری را دوست نمی‌دارد.‏ بی‌گمان كسانی‌كه ایمان بیاورند و كار شایسته انجام بدهند و نماز را چنان كه باید برپای دارند و زكات را بپردازند، مزدشان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند.‏ ای كسانی‌كه ایمان آورده‌اید! از (عذاب و عقاب) الله بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا (در پیش مردم) باقی مانده است، فروگذارید، اگر مؤمن هستید.‏ پس اگر چنین نكردید، بدانید كه به جنگ با الله و پیامبرش برخاسته‌اید، و اگر توبه كردید (و از رباخواری دست كشیدید و اوامر دین را گردن نهادید) اصل سرمایه‏های‌تان از آن شما است، نه ستم می‌كنید و نه ستم می‌بینید.‏

مسلم از عباده بن صامت حدیثی روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ مِثْلاً بِمِثْلٍ سَوَاءً بِسَوَاءٍ یداً بِیدٍ فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ فَبِیعُوا كَیفَ شِئْتُمْ إِذَا كَانَ یداً بِیدٍ» 

ترجمه: طلا در مقابل طلا، نقره در مقابل نقره، گندم در مقابل گندم، جو در مقابل جو، خرما در مقابل خرما، نمک در مقابل نمک؛ باید جنس در بدل جنس باشد و باید برابر و دست به دست معامله گردد و هرگاه این اصناف در بدل مثل آن نبود تا زمانی‌که دست به دست باشد، هر طور که می‌خواهید بفروشید.

هم‌چنین مسلم از ابی سعید خدری روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ مِثْلاً بِمِثْلٍ یداً بِیدٍ فَمَنْ زَادَ أَوْ اسْتَزَادَ فَقَدْ أَرْبَى الْآخِذُ وَالْمُعْطِی فِیهِ سَوَاءٌ».

ترجمه: طلا در مقابل طلا، نقره در مقابل نقره، گندم در مقابل گندم، جو در مقابل جو، خرما در مقابل خرما، نمک در مقابل نمک؛ باید جنس در بدل جنس باشد پس هرکس که بر آن بیافزاید یا طلب زیادت نماید باشد گویا که سود نموده است و حکم گیرنده و دهنده در آن یکسان است.

ابوداود در سنن خود از عباده بن صامت روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ تِبْرُهَا وَعَینُهَا وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ تِبْرُهَا وَعَینُهَا وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ مُدْی بِمُدْی وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ مُدْی بِمُدْی وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ مُدْی بِمُدْی وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ مُدْی بِمُدْی فَمَنْ زَادَ أَوْ ازْدَادَ فَقَدْ أَرْبَى وَلَا بَأْسَ بِبَیعِ الذَّهَبِ بِالْفِضَّةِ وَالْفِضَّةُ أَكْثَرُهُمَا یداً بِیدٍ وَأَمَّا نَسِیئَةً فَلَا وَلَا بَأْسَ بِبَیعِ الْبُرِّ بِالشَّعِیرِ وَالشَّعِیرُ أَكْثَرُهُمَا یداً بِیدٍ وَأَمَّا نَسِیئَةً فَلَا».

ترجمه: طلا در مقابل طلای غش‌دار و بی‌غش، نقره در مقابل نقرۀ غش‌دار و بی‌غش، گندم در مقابل گندم پیمانه به پیمانه، جو در مقابل جو پیمانه به پیمانه معامله گردد، پس هرکسی‌که بر آن بیفزاید و یا طلب زیادت نماید گویا که سود نموده است و در فروش طلا به نقره اگر چه نقره زیاد‌تر باشد مشکلی نیست تا زمانی‌که دست به دست باشد، اما اگر نسیه بود جواز ندارد و در فروش گندم در مقابل جو اگر چه جو زیاد‌تر هم باشد مشکلی نیست تا زمانی‌که دست به دست باشد اما اگر نسیه بود جواز ندارد.

در کتاب‌های ما به اندازۀ کافی در مورد سود بیان شده است، در صفحۀ 250-254 فایل ورد کتاب نظام اقتصادی وارد شده است: «سود و صرف، سود عبارت از گرفتن مال در مقابل مال دیگری آن هم از یک جنس به صورت زیادت و متفاضل و صرف عبارت از گرفتن مال در مقابل مالی از طلا و نقره از یک جنس مانند هم یا از دو جنس مختلف، همانند یا با زیادت. صرف تنها در بیع است اما سود تنها در بیع، یا قرض، یا سلم. ...

سود در بیع و سلم فقط در شش شیء واقع می‌شود: خرما، جو، نمک، گندم، طلا و نقره. و سود در قرض در تمام اشیاء واقع می‌گردد بناءً جواز ندارد چیزی را به قرض بدهی به این قسم که کمتر یا بیشتر از آن را برایت مسترد کند، و نه هم از نوع دیگر اصلاً؛ بلکه در نوع و مقدار مثل آنچه که تو برایش قرض دادی.

فرق بین بیع و سلم و بین قرض این است که بیع و سلم در مبادلۀ یک شیء با شیء دیگر و یا مبادلۀ یک شیء با همان شیء می‌باشد؛ اما قرض فقط مبادلۀ یک نوع با همان نوع است و باید چنین باشد. اما این‌که تنها این انواع شش گانه سود شمرده می‌شود به این جهت است که در مورد آن‌ها اجماع صحابه صورت گرفته است و به این دلیل که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ مِثْلاً بِمِثْلٍ سَوَاءً بِسَوَاءٍ یداً بِیدٍ فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ فَبِیعُوا كَیفَ شِئْتُمْ إِذَا كَانَ یداً بِیدٍ»

ترجمه: طلا در مقابل طلا، نقره در مقابل نقره، گندم در مقابل گندم، خرما در مقابل خرما، نمک در مقابل نمک، جنس در مقابل جنس، برابر و دست به دست باید معامله گردد هرگاه این اصناف متفاوت شد، هر قسم که می‌خواستید معامله کنید تا زمانی‌که دست به دست باشد.  (این حدیث را مسلم از عباده بن صامت روایت می‌کند)

بنابراین اجماع و حدیث در مورد اشیاء معینی هست که در آن‌ها سود صورت می‌گیرد و در غیر آن ثابت نمی‌شود. هم‌چنین در غیر این انواع شش گانه دلیلی بر تحریم وجود ندارد؛ پس در غیر این انواع سود نیست و هر آن چیزی که همجنس آن باشد، در آن داخل می‌گردد و آنچه که در وصف آن با هم منطبق باشد، اما غیر آن در آن داخل نمی‌شود. در مورد علت تحریم این اشیاء دلیلی وارد نشده است، پس علت آورده نمی‌شود؛ زیرا تنها علت شرعی معتبر است، نه علت عقلی، پس آنچه که از طریق نص شرعی به عنوان علت شناخته نشود، پس به عنوان علت مورد اعتبار نیست و قیاس علت در این جا نمی‌آید؛ زیرا از جمله شرایط قیاس علت اینست که همان چیزی علت شمرده شود که یک وصف شناخته شده باشد تا این‌که قیاس بر آن صحیح گردد و هرگاه یک وصف شناخته شده نباشد، به شکلی‌که یک اسم جامد باشد یا وصف غیر ناشناخته، در این صورت شایسته نیست تا علت شمرده شود و غیر آن بر آن قیاس کرده نمی‌شود.» نقل از کتاب نظام اقتصادی تمام شد. تفصیل بیشتر این بحث در همین باب صورت گرفته که می‌توان به آن رجوع کرد.

تمام این‌ها دلالت می‌کند بر این‌که سود حرام است، هر جا که باشد. هم‌چنین در میان دار اسلام و دار حرب در این مورد تفاوتی وجود ندارد، به این دلیل که تحریم سود به شکل عام بیان شده است، بدون این‌که تخصیص داده شود و مطلق است بدون این‌که مقید کرده شده باشد و تمام فقهاء به همین دیدگاه اند.

دوم: آنچه از احناف نقل شده که سود در دار حرب جواز دارد، این مذهب امام ابوحنیفه و شاگردشان محمد بن حسن است. "ابویوسف در این مورد مخالف آن دو است."

دلایلی‌که شما در سوال تان ذکر کردید که ایشان از سیدنا عباس و ابوبکر می‌گویند، در مورد این دلایل نظریاتی وجود دارد:

1-       موضوع عباس رضی الله عنه: ابوجعفر طحاوی متوفی "321 هـ" در کتاب خود "بیان مشکل الآثار" تحت عنوان «باب بیان مشکل آنچه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده در مورد آنچه که محمد بن حسن به آن استدلال می‌کند که ابوحنیفه آن را در اباحت سود بین مسلمانان و بین مشرکین در دار حرب می‌دانسته است.» در این مورد طحاوی می‌گوید: «در این آثار آمده است که در آن زمان سود در دار اسلام میان مسلمانان حرام بوده است، بعد از آن رسول الله صلی الله علیه و سلم را می‌بینیم که در خطبۀ شان در حجۀ الوداع بر اساس آنچه که ربیع مرادی برای ما می‌گوید فرمودند: «از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم در خطبۀ شان در حجة الوداع فرمودند:

«وَرِبَا الْجَاهِلِیةِ مَوْضُوعٌ وَأَوَّلُ رِباً أَضَعُهُ رِبَا العَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَإِنَّهُ مَوْضُوعٌ كُلُّهُ»

ترجمه: سود جاهلیت زیر پا گذاشته شد و اولین سودی‌که زیر پا می‌کنم، سود عباس بن عبدالمطلب است، پس قطعاً که تمام آن سود زیر پا می‌باشد.

وی می‌افزاید: «از عمرو بن الأحوص روایت است که گفت: از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که فرمودند:

«أَلَا إِنَّ كُلَّ رِباً مِنْ رِبَا الْجَاهِلِیةِ مَوْضُوعٌ، لَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ»

ترجمه: آگاه باشید که هر سودی از سود‌های جاهلیت زیر پا گذاشته شده است، برای شما تنها اصل سرمایه‌های شما است، نه ظلم کنید نه هم مورد ظلم قرار گیرید.

این حدیث دلالت می‌کند بر این که سود در مکه تا آن زمان که دار حرب بود، وجود داشت تا این‌که فتح گردید؛ زیرا از بین رفتن جاهلیت با فتح مکه صورت گرفت و سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم چنان است که فرمودند اولین سودی را که از سود‌های ما زیر پا می‌کنم، سود عباس بن عبدالمطلب است و این دلالت می‌کند که معاملۀ سود عباس تا آن زمان جریان داشت که رسول الله صلی الله علیه و سلم آن را از بین بردند، زیرا تنها چیزی از بین می‌رود که در حال جریان باشد نه آن چیزی که قبل از نابود شدن از بین رفته باشد.

بنابر این، دلیل بیان می‌دارد که معاملۀ سود عباس تا زمان فتح مکه جریان داشت، در حالی‌که او قبلاً مسلمان شده بود. با این حال دلالت می‌کند که سود در میان مسلمانان و مشرکین در مکه تا زمانی‌که دار حرب بوده حلال شمرده می‌شده با وجودی‌که در میان مسلمانان در دار اسلام حرام بوده است؛ این بر اساس آنچه امام ابوحنیفه، ثوری و...  می‌گویند.» تمام شد.

اما جواب برتر در این مورد:

أ‌-         استدلال به این سخن درست نیست که عباس با اهل مکه معاملۀ سودی داشته است، زیرا آنجا دار حرب بوده، به این جهت که مکه از زمان فتح آن به عنوان دار اسلام قرار گرفت و فتح مکه بیش از دو سال قبل از وارد شدن این حدیث «وَأَوَّلُ رِباً أَضَعُهُ رِبَا العَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ» بود، اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم این سخن را در زمان فتح مکه می‌گفتند، در این صورت درست بود که به عنوان یک دلیل شناخته شود؛ اما زمانی‌که حدیث دو سال بعد از فتح مکه گفته شده است در این صورت استدلال به آن درست نمی‌باشد.

ب‌-     از جانب دیگر مرتبط نمودن سود به جاهلیت چنانکه در حدیث آمده است:

«أَلَا إِنَّ كُلَّ رِباً مِنْ رِبَا الْجَاهِلِیةِ مَوْضُوعٌ» 

ترجمه: آگاه باشید که هر سودی از سود‌های جاهلیت زیر پا گذاشته شد.

بیان می‌دارد که این سود مربوط به زمان قبل از اسلام آوردن عباس بوده است، زیرا جاهلیت مربوط به قبل از اسلام می‌شود، پس بر این اساس دیدگاه صحیح‌تر در مورد حدیث این است که معاملۀ سودی عباس قبل از اسلام بوده است و برایش فواید سودی نزد قرضداران بوده که بعد از آن نبی کریم صلی الله علیه و سلم او را از گرفتن فواید سودی منع کردند:

﴿وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ

ترجمه: و اگر توبه کردید پس اصل سرمایه از برای شماست.

خبر داد که این سود زیر پا شده است.

2-       اما استدلال شان به این‌که گفتند: «ابوبکر صدیق با مشرکین قریش قبل از هجرت قمار زد زمانی‌که الله سبحانه وتعالی آیت ﴿الم * غُلِبَتِ الرُّومُ...﴾ را نازل کرد، قریش برایش گفتند: شما به این نظر هستید که روم غالب می‌شود؟! گفت: بلی: ایشان گفتند: آیا با ما شرط می‌بندی؟ وی گفت: بلی و با ایشان شرط بست، سپس نبی کریم صلی الله علیه وسلم را با خبر ساخت و نبی کریم صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«اذْهَبْ إِلَیهِمْ فَزِدْ فِی الْخَطَرِ»،

ترجمه: برو نزدشان و در شرط‌بندی‌ات بیفزا!

ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز چنین کرد، بعد از آن روم بر فارس پیروز شد، ابوبکر شرط‌اش را گرفت و نبی کریم صلی الله علیه وسلم برایش اجازه دادند و این در اصل میان ابوبکر و مشرکین مکه قمار است و در آن زمان مکه سرزمین شرک بود.» ابوبکر شرط بندی نمود یا قمار زد و یا به تعبیرِ دیگر میسر استعمال نمود.

جواب این سوال به دو وجه است: اول: این‌که جمهور علما به منسوخ بودن این حدیث قایل می‌باشند؛ زیرا این عمل قبل از نزول آیات تحریم قمار صورت گرفته است. دوم: این‌که بعضی از علما به این نظر اند که چنین شرط بندی جواز دارد و منسوخ نیست، زیرا هدف از آن نصرت اسلام بوده است و این قول را شیخ الاسلام بن تیمیه و ابن القیم اختیار نمودند. به هر دو وجه استدلال به جواز سود در دار حرب یک موضوع مرجوح است.

3-       بنا بر این دیدگاه برتر در این مسئله چنین است که سود بین دو مسلمان و بین یک مسلمان و کافر در دار اسلام یا دار کفر و یا دار حرب حرام است و این دیدگاه زیادی از فقهاء مالکی، شافعی و حنبلی می‌باشد و برای فهم بیشتر برای شما اقوال بعضی از فقهاء را در مورد این مسأله بیان می‌دارم:

أ‌-         ابن قدامه المقدسی رحمه الله در کتاب المغنی گفته است: «سود در دار حرب مانند دار اسلام حرام است، امام مالک، اوزاعی، ابویوسف، شافعی و اسحاق به این دیدگاه می‌باشند؛ زیرا الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿وَحَرَّمَ الرِّبا﴾ [بقره: 275]

ترجمه: (الله سبحانه وتعالی) ربا را حرام نموده است.

الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿الَّذِینَ یأْكُلُونَ الرِّبا لا یقُومُونَ إِلَّا كَمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ [بقره: 275]

ترجمه: كسانی‌كه ربا میخورند (از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا) برنمیخیزند؛ مگر هم‌چون كسی‌كه (-بنا به گمان عربها -) شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد (و نتواند تعادل خود را حفظ كند).

هم‌چنین الله سبحانه وتعالی فرموده است:

﴿یاأَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِی مِنَ الرِّبَا﴾ [بقره: 278]

ترجمه: ای كسانی‌كه ایمان آوردهاید! از (عذاب و عقاب) الله بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا (در پیش مردم) باقی مانده است فروگذارید.

عموم اخبار تقاضای تحریم سود تفاضل را دارد و هم‌چنین فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم:

«فمَن زادَ أوِ اسْتَزادَ فقَدْ أرْبَى» 

ترجمه: هرکسی بر قرض بیافزاید یا طلب زیادت نماید، قطعاً سود نموده است.

عام است به همین قسم احادیث دیگر؛ زیرا آن چه در دار اسلام حرام باشد در دار حرب نیز حرام می باشد؛ مانند سود میان مسلمانان» هم‌چنین گفته است: «کسی‌که به سرزمین دشمن توسط امان داخل شود: در مال‌های شان خیانت نمی‌کند و با ایشان معاملۀ سودی نمی‌کند.» هم‌چنین گفته است: «تحریم سود در دار حرب: ما آن را در بخش سود ذکر کردیم، به این دلیل که فرمودۀ الله سبحانه وتعالی ﴿وَحَرَّمَ الرِّبا﴾ [بقره، 275] و دیگر آیات و اخباری‌که دلالت بر تحریم سود دارد، به صورت عام می‌باشند و سود را در هر مکان و زمانی در بر می‌گیرد.» سخنانش تمام شد.

ب‌-     امام نووی رحمه الله در کتاب المجموع شرح المهذب می‌فرماید: «سود در دار حرب مانند دار اسلام جاری می‌شود و امام مالک، احمد و ابویوسف نیز به همین دیدگاه قایل می‌باشند. دلیل ما این است که: دلایل حرمت سود به صورت عام بیان شده است و به این دلیل که آن چه در دار اسلام حرام باشد مانند دیگر گناهان و معاصی در دار شرک نیز حرام می‌باشد و به این دلیل که این یک عقد فاسد بوده و به توسط آن معقود علیه مباح نمی‌گردد مانند نکاح.»

ت‌-     امام شافعی رحمه الله می‌گوید: «هرگاه گروهی از مسلمانان توسط امان به دار حرب وارد شدند در این صورت دشمن شان باید در امان باشد، از این‌که مسلمانان با آنان فریب‌بازی و غدر کنند، یا از مدت امان شان تجاوز کنند و برای مسلمانان جواز ندارد که به دشمن شان ظلم و یا خیانت نمایند.» اقتباس از کتاب "ام" (4/263) تمام شد. هم‌چنین در کتاب "ام" (4/284) گفته است: «اگر یک مرد توسط امان به دار حرب وارد شد، سپس به چیزی از اموال شان دست یافت، در این صورت برایش حلال نیست که چیزی از آن مال بگیرد، فرق نمی‌کند کم باشد یا زیاد، زیرا زمانی‌که وی در امان است حکم کفار و مال‌های شان نزد او مانند حکم او و مال‌هایش نزد کفار می‌باشد؛ زیرا تا زمانی‌که در امان کفار باشد، از مال‌های کفار برایش همان چیزی حلال است که از اموال مسلمین و اهل ذمه حلال می‌باشد، به این دلیل که مال به وجوه مختلف ممنوع قرار می گیرد: اول: مالی‌که صاحب آن مسلمان باشد. دوم: مالی‌که از اهل ذمه باشد. سوم: مالی‌که برایش تا مدت مشخصی امان وجود داشته باشد.» تمام گردید.

در اخیر از الله سبحانه وتعالی خواهانیم تا رزق پاک و حلال تان را فراخ گرداند و برای‌تان حیات طیبۀ نصیب گرداند که در طاعت الله متعال سپری گردد تا در نتیجۀ آن در دنیا و آخرت کامیاب گردید و قطعاً این کامیابی بزرگ است.

برادرتان عطاء بن خلیل ابوالرشته

مترجم: احمد صادق امین

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

پرسش:

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!

از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم که برای‌تان پاداش خیراعطاء کرده و اسلام و مسلمانان را در دستان‌تان نصرت و پیروزی نصیب فرماید! پرسش‌ام این است: آیا حمل دعوت فرض کفایه است و یا فرض عین؟ و آیا حمل دعوت به صورت گروهی دارای ماهیتی مشابه حمل دعوت به صورت فردی می‌باشد یا خیر؟ الله سبحانه وتعالی در علم و بزرگواری‌تان برکت بیشتری دهد.

پاسخ:

وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته!

اول: کار و تلاش برای اقامۀ خلافت تازمان اقامۀ آن و تلاش برای از سرگیری زندگی اسلامی تا زمانی‌که از سرگرفته شود، فرض است. اما این در حالی است که این کار تنها نتیجۀ عمل کتلوی سازمان‌یافته می‌باشد؛ به این معنی که موجودیت یک مسلمان در کتله‌ای که برای از سرگیری زندگی اسلامی تلاش می‌نماید، فرض می‌باشد و این فرضیت کفایه بوده و تا زمان از سرگیری زندگی اسلامی، به وسیلۀ اقامۀ خلافت اسلامی، از ذمۀ هیچ مکلف توانایی ساقط نمی‌گردد.

دوم: این‌که فرضیت کار و تلاش برای برپایی خلافت بنابراین فرمودۀ الله سبحانه و تعالی می‌باشد:

﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [آل عمران: 104]

ترجمه: باید از میان شما گروهی باشند که پیوسته به سوی خیر دعوت داده، امر به معروف و نهی از منکر کنند، این‌ها همان رستگاران اند.

در کتاب "التعریف" در ارتباط به تفسیر این آیه چنین آمده است: «...الله سبحانه وتعالی در این آیه مؤمنین را مأمور ساخته است که از میان شان یک گروه سازمان یافته شکل یابد، تا به انجام این دو عمل به پردازند:

  • دعوت به سوی خیر، یعنی دعوت به سوی اسلام.
  •  امر به معروف و نهی از منکر.

 این امر الله سبحانه و تعالی به تشکیل گروه سازمان‌یافته، تنها یک طلب محض است، اما قراینی موجود است که این طلب را جازم و قطعی می‌گرداند؛ مأموریتی‌که این آیه برذمۀ یک گروه سازمان‌یافته قرار داده و عبارت از دعوت به سوی اسلام و امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد، بر تمام مسلمانان فرض است که به ادای آن به پردازند؛ چنان‌چه آیات بسیاری اند که این فرضیت را ثابت می‌سازد و از جمله احادث دال بر آن این فرموده رسول الله صلی الله علیه و سلم است:

«وَالَّذِي نَفْسِي بيَده لَتَأْمُرُنَّ بالْمَعْرُوفِ وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أو لَيُوشِكَنَّ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عِقَاباً من عِنْده ثُمَّ لَتَدْعُنَّهُ فَلاَ يَسْتَجِيبُ لَكُمْ» (رواه أحمد)

ترجمه: قسم به آن ذاتی‌که جانم در دستان اوست، شما یا امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و یا در غیر آن الله سبحانه وتعالی بزودی برشما عذابی را سرازیر می‌کند، که در آن هنگام هرچند الله سبحانه وتعالی را به خوانید، استجابت تان نمی‌کند.

روایاتی مانند این فرمودۀ رسول الله صل الله علیه و سلم قرینه براین است که این طلب الله سبحانه و تعالی یک طلب جازم بوده و امری است که بیانگر وجوب می‌باشد...»(منبع: کتاب "التعریف")

سوم: این‌که اقامۀ خلافت از این‌جهت فرض کفایه می‌باشد که در این آیه کلمۀ (منکم... ازمیان شما..)، به کار رفته است، که به این معنی می‌باشد: باید گره سازمان‌یافته از میان شما به سوی اسلام دعوت نماید، که به دلیل چنین کاربردی فرضیت مبتنی بر کفایت است. همان‌طور کلمۀ (الخیر) در جملۀ (یدعون إلی الخیر) به الف و لام (ال) معرفه شده است که معنی عموم را افاده کرده و بنا بر آن مراد از خیر کل اسلام و در رأس آن دولت می‌باشد. ...

چهارم: واقیعیت و چگونه‌گی فرض کفایه این‌گونه می‌باشد...

أ- در جلد سوم کتاب شخصیت اسلامی در مبحث واجب چنین آماده است: «اما فرض از لحاظ اداء و پرداخت به آن، به دو نوع می‌باشد: فرض عين و فرض كفايه. از لحاظ حکمی در حتمی بودن ادای هردو نوع آن فرقی وجود ندارد. هردو نوع در رساندن وجوب و الزامیت  یکسان می‌باشند. طلب هردو نوع در ادای طلب جازم و قطعی می‌باشد. لیکن فرق میان این دونوع، براین است که فرض عین اداء حکم‌اش را از شخص خود هر فرد طلب می‌نماید، وفرض کفایه از مجموع مسلمانان، که در این صورت اگر به اداء آن فرض کفافی بود، آن فرض شکل یافته و اداء گردیده است، تفاوتی ندارد که به اداء آن همه سهیم بوده و یا این‌که توسط تعدادی انجام شده است و اگر به اداء آن کفافی وجود نداشت، تا شکل یافتن و اداء شدن آن، وجوب اداء آن بر ذمۀ همه می‌باشد.»

ب- هم‌چنان در جلد سوم کتاب شخصیت اسلامی نیز چنین آمده است: «گذشته از این‌که برپایی حاکمیت اسلام و حمایت از اساسات و حیثیت مسلمانان، بر ذمۀ مسلمانان فرضی در گرو نصب خلیفه می‌باشد، در ثبوت فرضیت نصب خلیفه بر مسلمانا، برای اقامۀ احکام اسلام و حمل دعوت آن، در نصوص صحیح شرعی هیچ شبهه‌ای وجود ندارد؛ مگر همین‌که این فرض فرض کفایه بوده و به اقامۀ آن توسط تعدادی، فرض شکل یافته و از ذمۀ بقیه ساقط می‌گردد و اگر آن تعداد توان اقامۀ آن را نداشتند، ولو که برای اقامۀ آن تلاش‌های انجام داده و در حال پرداختن به اعمالی باشند که منجر به تأسیس آن می‌شود، تا زمانی‌که مسلمانان بدون خلیفه باشند فرضیت آن بر ذمۀ هر فرد مسمان باقی می‌ماند.»

ج- در كتاب الفكر الاسلامي چنین آمده است: «... فرض: عبارت است از خطاب شارع  متعلق به طلب جازم فعل. یعنی شارع فاعل فعل را خطاب قرار داده و از آن انجام فعل را به طور قطعی و جازمی طلب می‌نماید. مانند این فرموده الله سبحانه وتعالی: ﴿أَقِيمُواْ الصَّلاةَ...؛ نماز را برپای دارید..﴾، ﴿انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ..(همه‌گی) سبک‌بار و گران‌بار عازم (میدان جهاد) شوید و با اموال و جان‌های خود در راه الله (سبحانه وتعالی) جهاد(قتال) کنید.. و مانند این فرمودۀ رسول الله صلی الله علیه و سلم: «إِنَّمَا جُعِلَ الْإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ.. امام برای این است که از آن پیروی شود»، «مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة...؛ هرگاه کسی در حالی بمیرد که بیعتی در گردن ندارد مرگش بسان مرگ در روزگار جاهلیت می‌باشد.»

 تمام این نصوص خطاب شارع  متعلق به طلب جازم فعل بوده، شارع فاعل فعل را مخاطب قرار داده و از آن انجام فعل را به طور قطعی و جازمی طلب نموده است؛ چیزی‌که  بیان‌گر جازمیت این طلب شارع می‌باشد، قرینه‌ای است که در ارتباط به این طلب آمده و آن را جازم قرارداده است، پس بر این اساس اجابت چنین طلبی واجب می‌باشد. ...

بنابراین درست نیست که گفته شود، فرض کفایه حکمی می‌باشد که اگر تعدادی اقدام به اداء آن نمودند، از ذمۀ بقیه ساقط می‌گردد؛ بلکه فرض کفایه حکمی می‌باشد که اگر تعدادی آن را اداء کردند، از ذمۀ بقیه ساقط می‌گردد، که در چنین صورتی سقوط آن از ذمۀ بقیه یک امر واقعی می‌باشد؛ چون کاری‌که مطلوب بوده انجام شده، و دیگر چیزی برای انجام باقی نمانده است. این است فرض کفایه که بدون هیچ تفاوتی در فرضیت بسان فرض عین است. ...»

امید وارم که بیان موضوع همین‌قدر کافی باشد. الله سبحانه وتعالی برترین دانایان و حکیمان است.

برادرتان عطاء بن خليل أبوالرشته

 

ادامه مطلب...
  • نشر شده در فقهی

به جواب عبدالکریم زید

پرسش

السلام علیکم  و رحمت الله و برکاته!

آیا بانک‌های اسلامی در طولکرم و شهرهای کرانۀ غربی مطابق به شریعت اسلامی عمل می‌کنند؟ آیا جائز است که پول‌های خود را در این بانک‌ها به ودیعت گذاشت و یا این‌که این نام‌ها تنها برای سرپوش گذاشتن بالای اعمال ربوی و سودی است؟ چگونه در این خصوص مطمئن شویم؟

پاسخ

وعلیکم السلام و رحمت الله و برکاته!

اول: قبلا مثل این سوال را بیش‌تر از یک مرتبه به تاریخ‌های ۲۰ اگست ۲۰۱۰ م و ۵ می ۲۰۱۱ م جواب داده بودیم و این‌جا آنچه برای پاسخ شما لازم است از آن‌جواب‌ها ذکر می‌کنیم: «شکی نیست که معاملات و عقود در اسلام ساده، واضح، آسان و مشخص و در شریعت اسلام به صورت واضح بیان شده است:

- مثلاً بائع هر کالای را که می‌فروشد لازم است که مالک آن بوده و آن را برای فروش عرضه و مشتری آن را ببیند، اگر مشتری آن را پذیرفت عقد تمام شده و اگر نپذیرفت کالا در نزد صاحب خود باقی می‌ماند؛ در صورتی‌که بائع مالک کالا و جنس نباشد به دلائل ذیل فروش آن صحت ندارد:

از حکیم ابن حزام روایت شده است که گفته است: «قُلْت: يَا رَسُولَ اللَّه يَأْتِينِي الرجُلُ يَسْألَنِي الْبَيْعَ لَيْسَ عِنْدِي مَا أَبِيعُهُ مِنْه، ثُم أَبِيعُهُ مِنْ السُّوق»؛ گفتم: یا رسول الله مردی در نزدم آمد از من خواست تا چیزی را برایش بفروشم که در نزدم نبود، من هم از بازار چیزی را برایش به فروش رساندم. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «لا تَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ»؛ مالی‌که در نزدت نیست به فروش نرسان! این حدیث را احمد روایت کرده است.

از عمربن شعیب از پدرش و از جدش روایت است که گفت رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: «لَا يَحِلُّ سَلَفٌ وَبَيْع، وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْع ، وَلَا رِبْحُ مَا لَمْ تَضْمَنْ ، وَلاَ بَيْعُ مَا لَيْسَ عندک»؛ شرط پیش‌پرداخت قرض و بیع و تعیین دو شرط در یک بیع جائز نیست و هم‌چنان فائدۀ آنچه که هنوز به دست نیامده و هم‌چنان فروش آنچه که در نزد تو نیست جائز نمی‌باشد.

مثلاً اگر خلیفه می‌خواست که ملکیت عامه را برای مردم توزیع نماید و یا می‌خواست مواد غذائی را از ملکیت دولت برای مردم توزیع کند و هر شخص سهم خود را دانست که چی قدر می‌شود در این صورت جائز نیست که سهم خود را قبل از این‌که از دولت تسلیم شود به فروش برساند؛ این چیزی است که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بر آن عمل کرده اند.

مالک از نافع تخریج نموده که حکیم بن حزام مقدار از مواد غذائی را که عمر ابن خطاب رضی الله عنه برای مردم در نظر گرفته بود، طلب خریداری کرد و حکیم بن حزام قبل از این‌که آن را تسلیم شود به فروش رساند، این خبر به عمر ابن خطاب رسید و عمر ابن خطاب آن را رد کرده و گفت: «لا تَبِعْ طَعَاما ابْتَعْتَه حَتى تَسْتَوْفِيَهُ»؛ طعامی‌که در نزدت نیست تا زمانی‌ به دست نیاوردی به فروش نرسان!

هم‌چنان مالک تخریج نموده که برایش خبر رسید که یک مقدار چک‌هایی‌که در زمان مروان ابن حکم از مواد غذائی به دست آمده بود، مردم این چک‌‌ها را قبل از این‌که تسلیم شوند در بین‌شان خرید و فروش کردند، ناگهان زید ابن ثابت و مرد دیگری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم بر مروان ابن حکم داخل شدند و گفتند: «آیا بیع سودی را حلال می‌دانی مروان؟ مروان گفت: پناه می‌برم به الله این چی سخنی است که شما می‌گوئید؟ گفتند: مردم این چک‌ها را قبل از تسلیمی در بین‌شان خرید و فروش کردند، سپس مروان ابن حکم محافظین را فرستاد و از مردم گرفت و به صاحبانش بر می‌گرداند.»

- اما در سرزمین‌های اسلامی نهادهای ایجاد شده که با شریعت حیله می‌کنند و تنها نام شان را اسلامی گذاشتند، مثل بانک‌های اسلامی. این بانک‌ها با حرام تعامل می‌کنند، اما نه به روش سودی، بلکه این بانک‌ها به روش دیگری با حرام‌ها تعامل می‌کنند:

الف- مثلاً وقتی به بانک مراجعه می‌کنی وخواهان قرض می‌شوی، قرض با مقدار فائدۀ مشخص برایت می‌دهد و وقتی به بانک اسلامی مراجعه کنی و قرضی را بخواهی این بانک هم قرض را بدون زیادت برایت نمی‌دهد، زیرا او بانک است؛ نه یک موسسۀ که مردم را به رضای الله مساعدت کند و این بانک نیز زیادت را می‌خواهد، اما این زیادتی‌که بانک اسلامی می‌خواهد مثل سائر بانک‌های عادی نیست؛ زیرا نام این بانک اسلامی و تعامل و معامله‌اش با سود حرام، که حرمت آن واضح باشد، نمی‌باشد؛ حرام واضحی‌که عامۀ مردم حرمت آن را بداند. بانک اسلامی برای متقاضی می‌گوید چرا قرض می‌گیری؟ متقاضی می‌گوید قرض می‌گیرم تا موتر و جنس دیگری خریداری کنم، اما پول آن را ندارم، بانک در جواب می‌گوید؛ خیلی خوب، ما موتر و یا جنس را برایت خریداری می‌کنیم و پول آن را نقدا پرداخت می‌کنیم و با اقساط برایت با این مقدار زیادت به فروش می‌رسانیم و به این صورت توافق با متقاضی قبل از آن‌که جنس را بانک خریداری کند، صورت می‌گیرد؛ یعنی فروش بین بانک و بین متقاضی با اقساط صورت می‌گیرد و به این صورت عقد منعقد می‌شود و مشتری در حالی ملزم قرار می‌گیرد که هنوز بانک جنس را خریداری نکرده و در نتیجه متقاضی ملزم است که آن موتر را بعد از آن‌که بانک خریداری می‌کند، خریداری نماید؛ یعنی عقد بیع قبل از مالکیت بانک انجام می‌شود. پس بعد از این‌که بانک آن موتر را خریداری و برای متقاضی و یا مشتری عرضه می‌کند، مشتری صلاحیت ندارد که این بیع را رد کند. بناءً این بیع مالا یملک؛ یعنی بیع چیزی است که در مالکیت شخص قرار ندارد که این گونه بیعی شرعاً جائز نمی‌باشد؛ اما در صورتی‌که بانک دارای بازار موترها باشد که مالکیت آن موترها را خودش داشته باشد که این موترها را به مردم عرضه کند و برای هرکسی‌که می‌خواهد به قسط بفروشد، در این صورت بیع آن صحیح است؛ مگر بانک در ظاهر تاجر نیست؛ بلکه او بانکی است که می‌خواهد از اموالی‌که پرداخت می‌کند، فایده به دست بیاورد؛ پس در بدل این‌که زیادت سودی بخواهد که نام اسلامی با آن تطابق ندارد، این زیادت را از طریق معاملۀ غیر شرعی می‌گیرد و این بیع مالی است که بانک آن را مالک نمی‌باشد که این‌گونه بیع در اسلام حرام است.

ب- مالکین این بانک‌ها این بیع را مرابحه می‌گویند؛ در حالی‌که این چنین نیست، بیع مرابحه شرعاً بیعی است که شخص مالک جنس بوده و آن را برای بیع عرضه کند و مشتری با بایع  بر قیمتی چنه زنی کند؛ اما بایع برای مشتری بگوید که من این جنس را به این قیمت خریداری نمودم و بعد از آن موافقت بر قیمتی صورت گیرد که بایع آن را خریداری نموده و مقدار فایدۀ نیز بر آن تعیین شود و طوری‌که در این معامله جنس مورد معامله، مال مملوک بایع است که در زمان عرضه بر مشتری وجود دارد و واضح است که این شکلی است که بانک اسلامی و یا موسسات مشابه آن به این شکل معامله نمی‌کنند.

ج- بعضی اوقات این معامله را وعده به فروش می‌گویند، نه فروش، که این نام‌گذاری نیز یک مغالطه و قول نادرست است؛ زیرا وعده به معامله الزامیت ندارد؛ اما درمعاملۀ بانک الزامیت وجود دارد؛ چنان‌که عقد قبل از مالکیت بانک بر مال منعقد می‌شود. بناءً وقتی بانک بر موتر مورد معامله مالکیت پیدا کرد، متقاضی گفته نمی‌تواند که من نمی‌خواهم این موتر را خریداری کنم، زیرا عقد قبل از خرید موتر تکمیل شده است و مشتری ملزم دانسته می‌شود؛ بناءً این وعده نیست، اما در وعده به خرید و فروش طبعی است که شخص الزامیت به انعقاد عقد ندارد.

وعده هیچ یک از طرفین را ملزم نساخته بلکه عقد با ایجاب و قبول الزامیت را به بار می‌آورد، اما در این مثال عقد بین شخص و بانک تمام شده و شخص در برابر بانک ملزم دانست می‌شود، پس بیع عملاً در بین بانک و شخص قبل از حیازت بانک بر موتر صورت گرفته است و شخص نمی‌تواند با حیازت بانک بر موتر بیع را رد کند و این خلاف احکام شرعی است که در خصوص بیع در اسلام آمده است.

د- بعضی اوقات به این‌گونه بیع شراء و یا خرید را اطلاق می‌کنند، نه بیع. این طیف از مردم می‌گویند در این صورت شخص برای بانک می‌گوید؛ برایم موتری به فروش برسان، این قول نیز یک قول غلط می‌باشد، زیرا این نوع معامله به این صفتی‌که ایشان می‌گویند وکالت می‌باشد؛ یعنی مشتری صراف را وکیل ساخته تا برایش موتری به مبلغ مشخص در برابر اجرت معین خریداری کند؛ مانند وکیل به خرید؛ اما بیعی‌که در بین بانک و مشتری صورت می‌گیرد، به این شکل نمی‌باشد؛ زیرا موتر به نام بانک ثبت می‌شود. پس در اصل بانک است که به صفت مشتری موتر را از موتر فروشی خریداری می‌کند و بانک است که موتر را به قسط بالای شخص به فروش رسانده و موتر به نام بانک ثبت می‌ماند و حتی مشتری قیمت مشخص موتر را به صورت قسطی برای بانک پرداخت می‌کند و بنام مشتری ثبت نمی‌شود و صراف که در برابر اجرت مشخص وکیل شخص در خرید است، وکیل گفته نمی‌شود و این صورت از تمام جوانب‌اش وکالت گفته نمی‌شود، اگر شخص از لحاظ مالی قادر می‌بود و صراف را به صفت وکیل انتخاب می‌کرد تا برایش موتری خریداری کند، به بانک مراجعه نمی‌کرد؛ مخصوصاً وقتی‌ صراف از بانک در خرید موتر مسلکی‌تر و مزدش کم‌تر باشد. بناءً نام‌گذاری بیع در این صورت جائز نیست.

خلاصه این‌که این نوع معامله شرعاً جائز نیست.

مرا تحلیل یکی از این مردم در خصوص بانک‌های اسلامی متعجب ساخته است، این شخص گفته که بانک‌‌های معمولی مال‌های مردم را جمع می‌کنند و معامله سودی برای‌شان هیچ قابل ملاحظه نیست، اما مردم متدین باقی می‌مانند که معاملۀ سودی نمی‌کنند و اموال این مردم متدین از بانک‌های معمولی بیرون می‌ماند، بناء بانک‌های اسلامی در کمین شکار مال‌های متدینین است که به طریق دیگری‌که مردم حرمت آن را نمی‌داند، استفاده می‌کنند و این استفاده به طریق معاملۀ غیر شرعی که قناعت دادن اشخاص سطحی‌نگر مبنی بر حرمت این معامله سخت بوده و این معامله مانند سود است؛ اما مانند سود واضح نیست، بلکه بسیاری از مردم متدین گمان می‌کنند که این معامله جواز دارد.» پایان.

دوم: اما در مورد سوال شما در خصوص گذاشتن مال به طور امانت در نزد بانک باید گفت که مثل این سوال را قبلاً به تاریخ ۱۴ اوکتبر ۲۰۱۲ م جواب داده بودیم که متن آن چنین است: «وسیله به سوی حرام حرام است و این قاعده بر هر عملی تطبیق می‌شود، خواه این عمل فردی باشد که توسط یک نفر انجام داده شود و خواه از دو طرف انجام شود و یا عقدی از عقود باشد. تفاوت این است که هرگاه به تنهائی شخص عملی را انجام دهد که منجر به حرام شود، شخص از آن مسئول است و وقتی دو طرف عقد عملی را انجام دهند که منجر به حرام شود، گناه بر هردو واقع می‌شود.

در خصوص گذاشتن پولت در حساب جاری بدون فائدۀ سودی باید گفت: اگر گمان غالب بر این بود که بانک حساب جاری‌ات را در معاملات سودی استفاده می‌کند، پس جائز نیست که این امانت را در حساب جاری‌ات در نزد بانک بگذاری؛ مگر یک مسئله است که بانک‌ها بین امانات و بین حساب جاری فرق می‌گذارند؛ چون در صورت اول امانت در نزد بانک به فائده گذاشته می‌شود که این گونه امانت به سود استعمال شده و در حرمت آن شکی نیست؛ اما حساب جاری از هرکسی‌که باشد، برای این است که هر وقتی خواسته باشد بکشد، می تواند؛ بناءً این مشابه این است که امانت خود را شخص در نزد فرد فاسق بگذارد، پس وقتی به گذاشتن امانت در این بانک مجبور باشی گناه بر تو نیست و اگر بانک امانت را استفاده نادرست کند، گناهش بر ذمۀ خود بانک است؛ البته این در صورتی است که تو از استفادۀ غیرمشروع بانک از امانتت ندانی وراضی نباشی. هم‌چنان وقتی دانستی که بانک حساب جاری‌ات را در معاملات سودی استفاد می‌کند، جائز نیست که در نزد آن بگذاری. طبعاً بهتر این است که حساب جاری و امانتت را در نزد این بانک‌ها و فرد فاسق نگذاری.

اما این مسئله باید واضح شود که تمام مسائل و حالات فوق در صورتی است که بانک صحیح الانقعاد باشد، مثل این‌که ملکیت فردی و یا دولتی باشد و یا شرکت اسلامی و یا شرکت سهامی باشد که در نزد صاحبان خود منعقد شده باشد، نه شرکت سهامی باطل، و اگر در صورتی‌که بانک و یا شرکت‌ها صحیح الانعقاد نباشد، در تمام حالات معامله با ‌آن‌ها جائز نیست.» پایان.

برادرتان عطاء ابن خلیل ابوالرشته

مترجم: مصطفی اسلام

ادامه مطلب...
Subscribe to this RSS feed

سرزمین های اسلامی

سرزمین های اسلامی

کشورهای غربی

سائر لینک ها

بخش های از صفحه